جنگ مسلحانه تروریستها در سیاهکل
در روز ۱۱ بهمن ماه ۱۳۴۹ سازمان تروریستی چریکهای فدایی خلق یک شبکه مارکسیستی تروریستی به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله برد و دو درجهدار ژاندارم و رییس خانه انصاف را کشتند، اسلحههای پاسگاه را دزدیدند و به جنگلهای سیاهکل فرار کردند. در روز ۲ اسفند ماه تروریستهای جنگل به روی مامورین آتش گشودند و ۶ افسر ژاندارمری را کشتند و ۱۱ تن را با شلیک گلوله زخمی نمودند. سرانجام پس از ۴۸ ساعت زد و خورد میان مامورین و تروریستها، تروریستها دستگیر و به قانون سپرده شدند.
در نوروز ۱۳۵۰ سال کوروش بزرگ به فرمان شاهنشاه آریامهر، وزیر دربار شاهنشاهی به بازماندگان جان باختگان و کسانی که در این ترور کمونیستها با پایداری و دلیری زخمی شدند نامه دلجویی همایونی فرستاده شد.
نامه همایونی به همسران جان باختگان این ترور:
- رشادت و از خودگذشتگی همسر شهید شما در واقعه سیاهکل از شرف عرض مبارک همایونی گذشت. حسب الامر مطاع بدین وسیله مراحم و عنایات شاهانه به بازماندگان آن مرحوم ابلاغ میشود. انشاالله فرزندان آن شادروان در وطنپرستی و شاهدوستی و طریق خدمت از پدر پیروی خواهند کرد و این فرزندان شاهنشاه نیز نام خود را در تاریخ پر افتخار وطن و شاهنشاهی بزرگ ما جاودانه خواهند ساخت. - وزیر دربار شاهنشاهی اسداله علم
نامه به زخمی شدگان:
- شهامت و شجاعت شما در واقعه سیاهکل بر طبق گزارش وزارت کشور از شرف عرض مبارک همایونی گذشت حسنالامر بدینوسیله مراحم و عنایات همایونی به شما ابلاغ میشود. در این سال نو پیروز و شادکام و در طریق خدمتگزاری به شاهنشاه موفق باشید – وزیر دربار شاهنشاهی اسداله علم
جانباختگان به دست شبکه تروریستها در جنگلهای سیاهکل
- سرکار استوار دوم نریمان عبادی رییس پاسگاه مردری رست که همسر و دو فرزند وی در سوگ وی نشستهاند.
- استوار دوم سید تقی مهدی نژاد مظفری که همسر و چهار فرزند وی بازماندگان این مرد بزرگ هستند
- استوار دوم اسماعیل رحمت پور که همسر و دو فرزندش به سوگ وی نشستهاند.
- گروهبان دوم اسماعیل روشن که همسر و سه فرزندنش در سوگ وی میباشند
- گروهبان دوم شهید نعمت الله نصیری که همسر و سه فرزندنش در سوگ وی هستند.
- غیرنظامی یحیی خان فروش که از وی همسر و دو فرزند برجای ماندهاند.
زخمی شدگان به دست انیرانیان تروریست شبکه جنگل
- ستوان یکم پیاده عسگر عسگرآبادی فرمانده پاسگاه لنگرود
- ستوان دوم کنترولر حبیب الله محسن زاده از هنگ گیلان
- گروهبان دوم امیر عزیزی جمعی گروهان رشت
- گروهبان یکم حسین قلی سورچیان از هنگ گیلان
- گروهبان دوم علی اصغر رستم خانی جمعی هنگ احتیاط
- گروهبان سوم علی تکش جمعی گروهان لاهیجان
- گروهبان سوم نبی محبوب پور از گروهان رودسر
- غیرنظامی محمد علی نوروزی
- غیرنظامی پنجه علی نوروزی
- غیرنظامی ستار غلامی
تاریخچه شبکه تروریستی جنگل
در سال ۱۳۴۶ یک گروه کمونیستی به سرپرستی بیژن جزنی از سوی سازمان اطلاعات و امنیت کشور پیدا شد و ۱۴ تن از آنان زیر پیگرد قانونی قرارگرفتند. دو تن از این گروه کمونیستی سرسپردگان بیگانه به نامهای محمد صفاری آشتیانی و علی اکبر صفایی فراهانی از مرزهای کشور فرارکردند و به محمود پناهیان در عراق پیوستند. از امرداد ماه سال ۱۳۴۹ پس از کشته شدن تیمور بختیار، انیرانی دیگری به نام محمود پناهیان از گردانندگان حزب دمکرات آذربایجان رهبری کارهای تروریستی در ایران را به گردن گرفت. حزب دمکرات آذربایجان در زمان اشغال ایران از سوی ارتش شوروی و انگلستان با فرمان استالین و پول شوروی بنیادشد. صفاری آشتیانی و صفایی پس از گذراندن دورههای چریکی در عراق روانه اردوگاههای الفتح شدند و دورههای تروریستی و ایرانیکُشی را زیر سرپرستی مصطفی چمران با درجه عالی به پایان رساندند. سپس از سوی پناهیان ماموریت یافتند که به ایران بازگردند و شبکه تروریستی دیگری برپا سازند.
شمار همبندان این گروه تروریستی که نام گروه جنگل بر خود نهادند تا زمستان ۱۳۴۸ به بیست و دو تن رسید. سال ۱۳۴۹ صفایی فراهانی همراه با صفاری آشتیانی با اسلحه و دیگر ابزارهای کشتار به ایران بازگشتند. شهریور ماه ۱۳۴۹ گروه جنگل همکاریهای خود را با گروه احمدزاده - پویان آغاز کرد.
این شبکه تروریستهای مارکسیست از دانش آموختگان پلی تکنیک تهران، چند تن از دانشحویان دانشگاهها و مرکزهای دیگر آموزش عالی بودند که برای گسترش سازمان تروریستی خود به آگهی پرداختند و توانستند گروهی از دشمنان ایران زمین را گِرد هم آورند و در شهرستانها چون اسپهان، ساری، رشت، لاهیجان، و برخی از شهرهای استان خراسان و خوزستان هستههای تروریستی بنیاد نمایند.
این گروه مارکسیست که از سوی کشورهای کمونیستی رهبری میشدند و از سوی اربابانشان پول سرشار و اسلحه به سوی آنان سرازیر بود، برآن بودند که از راه جنگهای پارتیزانی شهر و ده در ایران قدرت را به دست گیرند. رهبران این شبکه تروریستی، تیمهای گوناگون در درون شبکه بوجود آوردند، تیم کوه، تیم شهر، تیم اسلحه، تیم علمی و تیم ارتباط.
تیم کوه
تیم کوه: این شبکه مامور بود که جاهای گوناگون کشور را شناسایی کند و از دیدگاه جنگهای پارتیزانی وضعیت روستاها و جنگلهای گیلان و مازندران را برای برپا ساختن پناهگاهها و نهانگاههای مناسب و انبار کردن ابزار جنگ و تفنگ و فشنگ و خوراکی و توشه به هنگام جنگ علیه ملت و دولت ایران بررسی نماید. افزون بر آن، پاسگاههای ژاندارمری و گارد جنگل و یکانهای نظامی را شناسایی و واکنش مردم را درباره ترورها و کارهای ضد حکومت ارزیابی کنند.
تیم کوه کم کم در چهار جای گوناگون جنگلهای گیلان و مازندران، اسلحه و نارنجک و دارو و پوشاک و خوراکی انبار کرد و هموندان تیم کوه پیوسته به این چهار جا در رفت و آمد بودند. تیم کوه هم چنین به تروریستهای خود تمرین کوهنوردی و زندگی در کوه و جنگل را میداد.
تیم شهر مامور بود که از یک سو آنچه را که تیم کوه بدان نیاز داشتند از ابزار جنگ چون مسلسل، تفنگ و نارنجک و دینامیت و خوراک و پوشاک فراهم سازد و از سوی دیگر در داخل شهرها به ویژه در شهر تهران ادارهها و سازمانهای دولتی و نظامی و شعبههای سازمان امنیت و اطلاعات کشور و پلیس، مرکز آب و برق و تلفن و بی سیم و مخابرات و دیگر مرکزهای عمومی را شناسایی کند و جاهای آسیب پذیر این سازمانها را برای برنامههای تروریستی در روزی که کشتار را آغاز میکنند نشانگذاری نمایند.
هم چنین تیم شهر مامور بود که خانه و جاهای رفت و آمد بلندپایگان نظامی، هم چنین سران کشور، کسانی که کارهای مهم کشور را در دست دارند و دیپلماتهای خارجی را شناسایی کند تا زمان مناسب که برای کشتن آنها برنامهریزی شده بود.
یکی دیگر از وظیفههای تیم شهر فراهم ساختن و چاپ نشریه و جزوههای کمونیستی و دفترچههایی درباره جنگهای پارتیزانی شهر و ده بود. فراهم کردن خودرو، دزدی شمار زیادی پلاک خودرو، دزدی و جعل گذرنامه، شناسنامه و کارت کوهنوردی و دیگر سندهای دولتی، خرید دوربین و بسیاری از این دست کارها. هم چنین به راه انداختن و یا شرکت در تظاهرات و رخدادهای شهری و دامن زدن به آنها با کشتن کسی از میان مردم و آن را به گردن پلیس و یا ساواک انداختن.
تیم اسلحه
تیم اسلحه مامور فراهم ساختن سلاح بود و سلاح مورد نیاز شبکه چون مسلسل کلاشینکف (کلاشینکف ساخت شوروی است)، تپانچه کمری و فشنگ و دینامیت، نارنجک را از دو راه به دست میآورد، نخست از راه کشورهای بیگانه چون شوروی و کشورهای اقمار آن و راه دوم از راه قاچاقچیان اسلحه که با پول فراوانی که بیگانگان به آنها میدادند به آسانی اسلحه ها و نارنجک و دینامیت را می خریدند.
تیم علمی
تیم علمی ماموریت داشت که فرمولهای گوناگون مرکب نادیدنی برای نوشتن برنامههای ترور و رمزها را بیابد و هم چنین کوشش فراوان در فراهم ساختن بی سیم و تلفن صحرایی، ابزار گریم و تغییر چهره، فرمولها و موادی که در زمان آغاز ترور آب آشامیدنی و یا هوای شهرها را زهرآگین کند، بکار بَرَد.
تیم ارتباط
تیم ارتباط مامور برقراری ارتباط میان تیمها در جاهای گوناگون کشور و پیام رسانی با همدستانشان در خارج از کشور بود. برای نمونه برای ارتباط با خارج، در خوزستان دو تن به عنوان رابط بودند که در این چند ماه که این سازمان تروریستی برنامههای کشتار ملت و آسیب به دولت و حکومت را میریخت، چندین بار برای دیدار با پناهیان و گرفتن اسلحه و مهمات و پول به خارج از کشور رفتند و بازگشتند.
سازمان اطلاعات و امنیت کشور بی درنگ پس از بنیاد این شبکه تروریستی، آگاهی یافت ولی برای اینکه خائنینی که با آنها همدست شده بودند را شناسایی کند و پیوند آنان را با بیگانگان پیگیری نماید و روشن سازد تا مدرک علیه این دشمنان کشور گردآوَرد، دستگیری این سرسپردگان استعمار را به شناسایی همه هموندان آن فرافکند.
دزدی از بانکها
سازمان اطلاعات و امنیت کشور آگاهی یافت که در شهریور ماه ۱۳۴۹ شبکه تروریستی پول هنگفتی به تیمهای کوه و شهر و اسلحه و علمی داده است و این تیمها با شتاب به انجام ماموریتهای خائننانه به کشور و ملت ایران پیش میروند. نخست پنداشته شد که محمود پناهیان پول از بیگانگان گرفته و برای این تروریستها در درون کشور فرستاده است ولی پیگیریها نشان داد که تیم شهر که مامور فراهم ساختن پول برای هزینههای تروریستی بود، افزون بر دریافت پول از پناهیان یک باند دزدی از بانکهای ایران از تروریستهای ورزیده تشکیل داده که زیر سرپرستی رهبر تیم شهر به بانکها حمله میکنند.
در روزهای پایانی امرداد ماه ۱۳۴۹ تروریستهای مسلح شبکه به بانک ملی در تهران شعبه خیابان وزرا حمله کردند و رییس بانک را زخمی کردند و یک میلیون و ششصد هزار ریال موجودی بانک را دزدیدند. سپس تروریستها به بانک ملی شعبه ونک در مهر ماه ۱۳۴۹ حمله مسلحانه کردند و دو میلیون و چهار صد هزار ریال موجودی بانک را دزدیدند.
سرانجام با کوشش پیگیر ماموران و رخنه در شبکه تروریستی، باند دزدی بانکها شناسایی شد ولی دستگیری به زمانی دیگر فرافکنده شد تا همه هموندان تیمها نیز شناسایی شوند. در پایان آذر ماه ۱۳۴۹ هموندان این شبکه تروریستی که شماری دانشجو در میان آنان بودند برآن شدند که به اعتصاب دانشجویان دامن زنند و دانشگاه و کشور را به آشوب بکشانند. در این زمان نیروهای امنیتی و انتظامی کشور برآن شدند که هموندان این شبکه و تیمهای خرابکاری آن را دستگیر و زیر پیگرد قانونی قراردهند.
روزهای آغازین دی ماه ۱۳۴۹ بازداشت این دشمنیاران تروریست سرسپردگان مارکسیست- لنینیست آغاز شد ولی ۹ تن از هموندان تیم کوه مزدورانی که پیوسته در ماموریت شناسایی جاهای گوناگون ایران بودند توانستند فرار کنند. پناهگاهها و انبارهای خوراکی و جاهایی که تیم شناسایی برای کشتار ویژه ساخته بودند از دید سازمان اطلاعات و امنیت کشور پوشیده نبود. سرانجام این متواریان مسلح در جنگلهای سیاهکل از توابع لاهیجان خود را پنهان ساختند. این تروریست ها که یکی از درس های مهماشان آتش زدن سینماها بود، پیش از فرارشان سینما اروپا را در تهران به آتش کشیدند. در آتش زدن سینما اروپا ۳ تن از مردم ایران زنده زنده در آتش سوختند و شماری زن و کودک و مرد با سوختگی های درجه سه به بیمارستان سوانح سوختگی برده شدند.
برای دستگیری این تروریستها قرار شد که ژاندارمری کل کشور نیز به یاری مامورین سازمان اطلاعات و امنیت کشور بپیوندد. تااینکه در روز ۱۱ بهمن ماه ۱۳۴۹ یکی از این ۹ تروریست که برای انجام ماموریتی از دیگر تروریستها جدا شده بود در نزدیکیهای سیاهکل لاهیجان که زیر دیدبانی ماموران انتظامی بود، با همکاری اهالی و رییس خانه انصاف دستگیر شد.
یورش به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل
علی اکبر صفایی رییس تیم و هفت تروریست دیگر همان شب ۱۱ بهمن ماه از دستگیری همدست خود آگاه شدند و چون گمان میبردند که دستگیر شده نهانگاه آنان را لو خواهد داد، برآن شدند که از پناهگاه خود بیرون آیند و به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل یورش بَرَند و رفیق تروریست خود را آزاد سازند.
دو تن از تروریستها که لباس نظامی بر تن داشتند وارد پاسگاه شدند و پس از پرس و جوی کوتاهی دریافتند که رفیق تروریست شان با سه تن از مامورین ژاندارمری به لاهیجان فرستاده شده است، چند تن از مامورین ژاندارمری نیز برای انجام ماموریتهای دیگر رفتهاند و پاسگاه نیمه خالی است، تنها دو درجه دار ژاندارم و رییس خانه انصاف سیاهکل آنجا نشستهاند. با آگاهی از چگونگی پاسگاه و شمار مامورین، تروریستهای جنگل برآن شدند که ژاندارمها را بکشند و اسلحههای پاسگاه را بدزدند.
تروریستهای جنگل یا سرسپردگان مارکس و لنین به پاسگاه ژاندارمری حمله بردند و با پایداری مامورین روبرو شدند. تروریستها یک درجهدار ژاندارم و رییس خانه انصاف را کشتند. به درجهدار دیگر نیز چندین گلوله شلیک کردند ولی خوشبختانه در دم کشته نشد و زخمی شد. در این زد و خورد یکی از تروریستها نیز زخمی شد، تروریستها اسلحههای پاسگاه را دزدیدند و همگی از پاسگاه بیرون آمدند. صفایی رییس تروریستها دریافت که همگی میباید به پناهگاه بازگردند و خود را پنهان سازند. در این هنگام دو تن از تروریستها که یونیفورم نظامی برتن داشتند سر جاده جلوی خودرویی را را با چهار سرنشین گرفتند. راننده با دیدن یونیفورم نظامی ترمز کرد، یکی از تروریستها کلت کمری خود را روی سینه راننده گذاشت، راننده با گویش محلی خود گفت "من که کاری نکردهام" و برادرش که در جلوی خودرو نشسته بود نیز به دشمنان اعتراض کرد. در این هنگام تروریست دوم چاقویی را که همراه داشت پشت گردن راننده گذاشت. سرانجام تروریستهای جنگل راننده و برادرش و پیرمرد و زنی که پشت خودرو نشسته بودند را بیرون کشیدند و آنها را با ریسمان به درختی بستند. دشمنان ایران و ایرانیان تروریستهای جنگل سوار خودرو شدند و پس از آنکه به دهانه جنگل رسیدند خودرو را در جاده رها کردند و به جنگل پناه بردند.
از سوی ژاندارمری کل کشور یکانهای کمکی از دیگر جاهای استان گیلان به سیاهکل فرستاده شدند. اهالی منطقه از سوی ژاندارمری کل کشور و سازمان اطلاعات و امنیت کشور از کشتار تروریستها آگاهی یافتند و اعلام همکاری کردند.
تروریستهایی که درون جنگل متواری شدند، دریافتند که رفیق تیر خوردهاشان خون بسیاری از دست میدهد، بدین روی برآن شدند که علی اکبر صفایی سرپرست تیم کوه و هوشنگ نیری یک تروریست دیگر، این زخمی را به قریه چهل ستون از توابع لاهیجان ببرند. تروریستها نزدیک به ساعت هفت شامگاه به خانه یکی از اهالی ده رفتند و درخواست خوراک کردند. زن صاحبخانه بی درنگ به آگاهی عزیز اسدنیا از همسایگان که کارگردان دستگیری این سه تن شد، رساند که این سه مرد خوراک میخواهند، عزیز نگاهی به آنها انداخت و چون اهالی از کشتار پاسگاه ژاندارمری خبردار شده بودند به آنها بدگمان شد و به زن صاحبخانه گفت که شام را دیرتر آماده سازد تا وی بتواند از همسایهها کمک بخواهد. روستاییان در این میان با نگاهی به کوله پشتی که تروریستها در ایوان گذاشته بودند، دریافتند که پر از اسلحه است. زن صاحبخانه تا ساعت ده شب به آماده کردن شام پرداخت. در این میان عزیز اسدنیا با یاری خواهرش بلور از روستای همسایه ۶ تن را با خود آورد و ۵ تن را نیز از ده چهل ستون گردآوردند. بدین سان عزیز اسدنیا یازده تن را برای رویارویی با تروریستها آماده ساخت. ساعت ده و نیم که تروریستها شامشان را خوردند، صفایی نگاهی به ساعتش کرد و گفت ما باید برویم. اسدنیا پافشاری کرد که آنها شب را بمانند در این هنگام نزدیک به ۸ تن روستایی در اتاق گردآمده بودند و هر از چند دقیقهای یک تن دیگر به آنان افزوده میشد. تروریستها بلند شدند که بروند دریافتند که کوله پشتی آنها در اتاق نیست. اسدنیا گفت که کوله پشتی آنها را در راهرو گذاشته است، در راهرو میان آنان جنجال شد و اسدنیا گفت که باید شناسنامهاشان را نشان بدهند. دو تن از تروریستها شناسنامهاشان را نشان دادند ولی سومی شناسنامه نداشت، دوباره کشمکش بالاگرفت، به همین بهانه ۹ روستایی بر سر این ۳ تروریست ریختند و آنها را دستگیر کردند. در این گیر و دار تروریست زخمی داد زد آخ دستم. روستاییان که زخم وی را دیدند دلشان نرم شد و او را آزاد کردند. تروریست زخمی بی درنگ دست به اسلحه برد، در همین هنگام بلور زیر دست او زد و تیر به سقف شلیک شد، روستاییان بر سر او ریختند و او را دوباره دستگیر کردند. تروریست دیگر به نام جلیل انفرادی که دستش روی تپانچه زیر کتش بود توانست دو تیر دیگر شلیک کند که یکی زیر ران و دیگری به سر انگشت یک کشاورز خورد ولی با همه اینها هر سه تروریست مسلح را مردم دلیر ایران و میهن پرست دستگیر و ریسمان پیچ نمودند و به گوشه اتاق انداختند و اسلحههای آنها را گرفتند و کشان کشان آنان را به پاسگاه پلیس بردند.
یکی از تروریستهای پناه برده به جنگلهای سیاهکل راهی قریه دیگری شد ولی این بار نیز مردم آگاه محلی و مامورین وی را دستگیر کردند و به پلیس واسپردند. چهار تروریست متواری دیگر در پناهگاه اصلی در سیاهکل پنهان شدند، پس از چند برخورد با مامورین در روز دوم اسفند ماه ۱۳۴۹ هنگامی که مامورین ژاندارمری پناهگاه را محاصره کردند با سه قبضه مسلسل و تپانچههای کمری و نارنجک و دینامیت که داشتند به سوی مامورین آتش گشودند.
مامورین ژاندارمری دستور داشتند که تروریستها را زنده دستگیر کنند. این زد و خوردها چهل و هشت ساعت به درازا کشید، و تروریستهای زبده آموزش دیده در کمپهای فلسطین پنج تن از مامورین ژاندارمری را کشتند، و شماری از مامورین را نیز زخمی کردند که از کارزار بیرون کشیده شدند. رویهم رفته تا این زمان ۱۱ افسر و درجهدار و ژاندارم کشته و زخمی از میدان نبرد بیرون برده شدند. تا اینکه دستور رسید که به پناهگاه یورش برده شود و تروریستها را دستگیر کنند. در این زد و خورد دو تن از تروریستها به نامهای رحیم سماعی دانشجوی پیشین دانشکده پلی تکنیک و مهدی اسحقی دانشجوی پیشین دانشگاه پهلوی شیراز کشته شدند و یک تن از این خائنین به کشور و ملت ایران دستگیر شد و یک تن دیگر متواری شد که او نیز با همکاری مردم میهن پرست دستگیر شد. بدین روی از ۹ تروریست ایران برانداز دو تن کشته و هفت تن دستگیر شدند. در این کشتار خونین تروریستهای جنگل که از فروردین سال ۱۳۵۰ با پیوستن گروهک تروریستی احمدزاده پویان به آنان چریکهای فدایی خلق شدند ۶ مامور ژاندارمری جان باختند و ۱۲ افسر و مامور زخمی شدند.
چریکهای فدایی خلق در روز ۱۸ فروردین ماه ۱۳۵۰ سپهبد ضیاالدین فرسیو را در برابر چشمان فرزندش و جلوی خانهاش به مسلسل بستند و متواری شدند.[۱]
با پولهایی که محمود پناهیان برای این گروه تروریست میفرستاد و پولهایی که از بانکهای ملی دزدی کردند، از این گروه سه خودرو، یک دستگاه فرستنده و گیرنده با بُرد کم، دو دستگاه تلفن صحرایی بدست آمد. افزون بر این تروریستها چهار خانه به عنوان "خانه امن" برای دیدار با هموندان این شبکه تروریستی و انجام پارهای از آزمایشها و تمرینها برای کشتار ملت ایران، در تهران اجاره کرده بودند.
هر یک از هموندان تیم کوه دارای ابزار کوهنوردی چون پوتین، کیسه خواب، کوله کوهنوردی، کارد، کمکهای اولیه پزشکی، کاپشنهای همانند کاپشنهای نظامی بودند. در ۴ انبار و پناهگاه در جنگلهای شمال پوشاک و خوراکیهای ماندنی که گندیده نمیشوند و انبوهی از اسلحه و نارنجک و دینامیت پیدا شد.
امکانات مالی
هزینه این شبکه تروریستی از پولهایی که محمود پناهیان انیرانی سرسپرده بیگانگان به آنها داده بود و پولهای دزدی شده از بانکها و هم چنین حق عضویتی شایانی که برخی از هموندان این شبکه میپرداختند فراهم میشد. برخی از گردانندگان شبکه که کارمند دولت یا بخش خصوصی بودند و ماهیانه نزدیک به ۴۰۰۰ تومان حقوق میگرفتند، نیمی از حقوق خود را برای حق عضویت میپرداختند تا جایگاه بالاتری در این شبکه تروریستی بدست آورند. در این گیر و دار کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور با کشتن مردم ایران و آتش زدن سینما سبب زنده زنده سوختن چند ایرانی و آسیب سوختگی درجه ۳ به شماری زن و بچه شدند. آتش زدن سینما پیوسته یکی از ابزار تروریستهای آموزش دیده به رهبری کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور شد که بزرگترین فاجعه انسانی را با آتش زدن سینما رکس آبادان و ذغال کردن بیش از ۴۰۰ تن از ایرانیان در آبادان را با ریختن بنزین هواپیما به درهای سینما رکس خاکستر کردند.
نابودشدگان انیرانی به رای دادگاه ارتش
پس از دستگیری خائنین به کشور و مردم ایران رسیدگی به پروندهها به اداره دادرسی ارتش سپرده شد. ساعت ۷ بامداد روز چهارشنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۳۴۹ دادگاه نظامی این تروریستها به همراه گروه شهر این شبکه تروریستی آغاز شد. رییس اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی سرلشکر ضیاالدین فرسیو بود.[۲] دشمنان ایران و فرهنگ و تمدن ایران سرسپردگان استعمار که برای براندازی حکومت مشروطه سکولار شاهنشاهی ایران و برپایی رژیمهای کمونیستی دست به اسلحه بردند، برابر رای شماره ۲۷۹ به تاریخ ۱۹ اسفند ماه ۱۳۴۹ محکوم به اعدام شدند. در روز ۲۶ اسفند ماه ۱۳۴۹ رای دادگاه اجرا شد.
- غفور حسن پور اصیل فرزند کریم ستوان دوم وظیفه
- غلی اکبر صفایی فراهانی فرزند محمدعلی دبیر پیشین آموزش و پرورش شهرستان ساری
- احمد فرهودی فرزند علی کارمند پیشین دارایی ساری
- محمد (هوشنگ) نیری فرزند علی دیپلمه
- عباس دانش بهزادی فرزند علی دانشجوی پیشین دانشکده دامپزشکی
- محمدعلی محدث قندچی فرزند محمد حسین دکتر دامپزشک
- هادی بنده خدا لنگرودی فرزند ابوالقاسم کارمند پیشین شهرداری تهران
- اسمعیل معینی عراقی فرزند محمد کارمند وزارت آب و برق
- شعاع اله مشیدی فرزند غلامحسین کارمند شرکت سهامی تلفن ایران
- اسکندر (مرتضی) رحیمی فرزند مرتضی آموزگار
از میان برداشتن خائنین به کشور ایران، میبایستی بر پایه قانون، همانند همه کشورهای گیتی که از امنیت و استقلال خود پدافند میکند، ادامه مییافت تا مزدوران استعمار و سرسپردگان بیگانه نتوانند کشور ایران را به خاک سیاه بنشانند. شوربختانه خائنین به کشور به جزای خود نرسیدند و سرانجام با ائتلاف سرخ و سیاه زیر چتر کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج کشور و به رهبری روح الله خمینی، با پول و اسلحه استعمار تروریستهای چپ و راست آموزش دیده در مخوفترین کمپهای تروریستی، حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران را برانداختند و یک حکومت اسلامی بر پایه شریعت با ائتلاف واپسگرایان یعنی تودهایها و جبهه ملی و اسلامیون در کشور اهورایی ایران برپا ساختند و تا به امروز بهترین میلیونها تن از دختران و پسران ایران را به دار آویختند و میآویزند.
جنگ مسلحانه
تاریخچه پیدایش
جنگ مسلحانه تروریستها در سیاهکل نقطه عطفی در دشمنی با شاهنشاه ایران و حکومت مشروطه ایران گردید. مخالفین با شب نامهها، پروپاگاندا و با کارهای قانونی و غیرقانونی کوشش کردند حکومت ایران را براندازند. پایه ایدئولوژی این کارهای ریشه برانداز مارکسیست - لنینیسم بود و آرمان این گروهکها برقراری حکومت سوسیالیستی با نمونه شوروی در ایران بود. شاهنشاه ایران که روش سیاسیاشان با همسایگان برقراری آرامش و صلح بود، کوشش کردند که با همسایه شمالی ایران، شوروی، پیوندهای دوستانه برقرار سازند که میتوان دستینه کردن قرارداد ساختن ذوب آهن ایران را با شوروی به تاریخ بهمن ماه ۱۳۴۴ نام برد. [۳]
با آغاز همکارهای دوستانه میان دولت شاهنشاهی ایران و جماهیر شوروی، گروهکهای مارکسیستی - لنینیستی با بحران ایدئولوژی روبرو شدند و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در دوازدهمین کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور که در شهر فرانکفورت ۲۳ - ۱۸ اسفند ماه ۱۳۴۹ برابر با ۱۴ - ۹ مارس ۱۹۷۱ برگزار شد بیشتر به نکاتی پرداخت که بر پایه پروپاگاندا و باور حزبها و گروههای پشتیبان و پدافندگر جمهوری تودهای چین بنا شده بود.
با این گرایش به سوی مائوییسم ایدئولوژی از مارکسیسم - لنینیسم به مائوییسم دگرگون شد. مائو تسه تونگ در سال ۱۹۳۸ برابر با ۱۳۱۷ خورشیدی نوشت:
- وظیفه مرکزی انقلاب و بالاترین رده انقلابی، بدست آوردن قدرت با به راه انداختن جنگ و استفاده از اسلحه است. این پرنسیب انقلابی مارکسیسم - لنینیسم همه جا معتبر است، چه در چین یا دیگر کشورها.
آنچه که تاکنون انقلابیون باور داشتند که با آرامش یک سیستم سرمایهداری را به سیستم سوسیالیستی دگرگون سازند، از این زمان دیگر اعتبار خود را از دست داد. جنگ طبقاتی انقلابی علیه سرمایهداری در بالاترین فرم خود جنگ مسلحانه میان مردم است. جنگ مسلحانه بالاترین فرم جنگ طبقاتی است.
این پنداشت ایدئولوژیک جنگ مسلحانه، نه تنها از سوی دانشجویان کنفدراسیون پذیرفته شد، بلکه از سوی گروه تروریستی "بادر ماینهوف" در آلمان غربی نیز بکار گرفته شد و برای همه روشن بود که جنگ مسلحانه آموزش میخواهد. تروریستهای بین المللی مانند بادر ماینهوف و دانشجویان ایرانی با یاسر عرفات و گروه تروریستیاش "الفتح" تماس گرفتند تا در کمپهای تروریستی "الفتح" آموزش ببینند. تروریستهای شبکه جنگل نیز زیر سرپرستی مصطفی چمران و یاسر عرفات دورههای آدمکُشی و ایرانیکُشی را با بهترین زبردستیها به پایان رساندند و دستآورد آموزشهای ایرانی کشی و ایران براندازی، جنگ مسلحانه سیاهکل شد.
در این زمان، اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر گرایش داشتند که با کشور چین نیز پیوند و همکاریهای دوستانه برقرار شود.
در بهار سال ۱۳۵۰ خورشیدی به آگاهی رسانده شد که جمهوری کمونیستی خلق چین از والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی دعوت کرده است که از آن کشور بازدید نمایند. ۲۴ فروردین ماه ۱۳۵۰ تا ۳۰ فروردین ماه ۱۳۵۰ والاحضرت اشرف به همراهی آقای عبدالرضا انصاری و بانو، آقای پرویز راجی و بانو پزشکیان به چین پرواز کردند. در روز ۲۵ فروردین ماه والاحضرت اشرف با چو اِن لای نخست وزیر چین، معاون نخست وزیر چین دیدار کردند. چو ان لای گفت که چین و ایران از سوی بیگانگان مورد یورش قرارگرفتهاند و رنجهای همانندی را کشیدهاند، هر دو کشور در کنفرانس بندونگ در ۲۸ فروردین ۱۳۳۴ تا ۳ اردیبهشت ۱۳۳۴ در شهر بندونگ در اندونزی شرکت جستهاند که در آن ۱۰ ماده به نوشتار درآمد که همجواری!! صلح آمیز میان کشورهایی با سیستم اجتماعی متفاوت را تضمین میکرد.[۴] والاحضرت اشرف فرمودند: ...هر یک از ما وارث غنی ترین فرهنگ و تمدن در تاریخ دنیا هستیم. هر دو کشورهای ایران و چین با داشتن راههای گوناگون از هم، با کوشش پایدار به رسیدن سریعتیرین پیشرفت اجتماعی و مادی برای مردم خود هستیم. تماسهای شخصی مانند این دیدار، به دیالوگ میان دو کشور میانجامد. گفتمان میتواند به شناخت میان دو ملت و این شناخت به دوستی میان دو کشور بیانجامد. ما نخستین گام را در این راه برداشتهایم.
والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی و همراهان سپس از شهرهای شانگهای، هنگ سو و کوانگ سو دیدار کردند و در روز ۳۰ فروردین ماه به ایران بازگشتند.
با این دیدار پایههای پیوندهای دوستانه و همکاریهای اقتصادی میان کشور ایران و چین آغاز شد و این برای این گروهکهای تروریستی که اکنون به مائوییسم پناه آورده بودند، بدان معنا بود که دیگر از چین نمیتوانستند کمکهای تروریستی بگیرند.
مارکسیسم - اسلامیسم
جدا از این گروهکهای تروریستی ریز و درشت، در تهران علی شریعتی در حسینیه ارشاد آغاز به سخنرانی کرد. حسینیه ارشاد همانند دیگر مسجدها ساخته نشده بود، کسانی که وارد میشدند روی سندلی مینشستند و بیشتر این گردهم آییها همانندی به مسجد نداشت، بلکه مرکز به اصطلاح "انتلکتولها " شد. علی شریعتی دنیایی از سه بلوک شرق و غرب و اسلام بوجود آورد و گفت که غرب، ایدئولوژی سرمایهداری و شرق ایدئولوژی کمونیستی دارد و کشورهای اسلامی میباید یک ایدئولوژی اسلامی داشته باشند. شریعتی گفت که در اسلام دو سو وجود دارد، اسلام ناب محمدی که علی آن را بنیاد کرده و دیگر اسلام فاسد که صفویان آن را بنیاد نهادهاند. کانون اسلام ناب محمدیِ امام علی، شهادت است و شهید تنها کسی است که با شهادتش به سوی حقیقت و راستی ؟؟؟ میرود، یعنی مسلمان واقعی شهیدی است که خودکامه را میکُشد و خود کشته میشود. شریعتی در سخنرانیهایش عربده میکشید که راه شهیدان را دنبال کنید. این اندیشههای شریعتی به درستی با اندیشههای تروریستی کمونیستی سازگار بود. خودکامه، یعنی شاهنشاه ایران که باید به قتل میرسید و راه رسیدن به قتل شاهنشاه ایران، جنگ مسلحانه بود.
کنگره چهاردهم کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور در شهر فرانکفورت آلمان غربی ۲۱ - ۱۴ دی ۱۳۵۱ برابر با ۱۱ - ۶ ژانویه ۱۹۷۳ برگزار شد. دانشجویان، تکنیک آدم کشی و قتل ایرانیان را از یاسر عرفات آموخته بودند ولی برای پیاده کردن ایدههای علی شریعتی به یک رهبری اسلامی نیاز داشتند بنابراین کنگره پیامی به روح الله خمینی فرستاد: [۵]
- چهاردهمین کنگره کنفدراسیون جهانی منعقده در شهر فرانکفورت به آن مقام محترم درود فرستاده و پشتیبانی کامل خود را از مبارزات عادلانه و به حق جامعه روحانیت مترقی ایران علیه امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع داخلی به سرکردگی دربار پهلوی اعلام نموده و تضییقات اعمال شده رژیم ایران علیه روحانیون مترقی و وطنپرست را شدیدا محکوم میکند.
خمینی رهبری دانشجویان تروریست را پذیرفت و پاسخ داد که کارهای تروریستی باید در چارچوب اسلام باشد و از خلق فلسطین نیز باید پشتیبانی شود. یاسر عرفات نیز نوشت "همبستگی ما را با مبارزه انقلابی خود بپذیرید. ما برای کنگره شما بهترین موفقیت را آرزومندیم."
حکومت اسلامی
با جهت گیری نوین کنفدراسیون، آرمانهای این گروه دگرگون شد، پیشتر آرمان این گروهها براندازی شاهنشاه ایران و برقراری حکومت سوسیالیستی همانند شوروی بود، با این جهت گیری نوین آرمان برقراری "حکومت اسلامی" شد.
حکومت اسلامی چگونه خواهد بود را خمینی به گردن گرفت و در نجف درباره "حکومت اسلامی" کلاسهای درس گذاشت. در حکومت سوسیالیستی، حزب کمونیست، دارنده قدرت و رهبری است. در "حکومت اسلامی" قدرت و رهبری با گروهی از ملایان است. فلسفه حکومتی در کشورهای سوسیالیستی، مارکسیسم - لنینسم بر پایه کتابهای مارکس و لنین میباشد. فلسفه حکومت اسلامی بر پایه "قرآن" و کتابهایی است که ملایان مینویسند. در ایده هر دو گروه گونهی حکومت سوسیالیستی و حکومت اسلامی قدرت از سوی ملت نمیآید بلکه از طبقه رهبری میآید، افزون بر این، در این دو حکومت جدایی و استقلال سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه وجود ندارد بلکه هر سه قوه زیر نظر مستقیم گروه رهبری هستند که آن در حکومت اسلامی در ایران روشن است. حقوق بشر و حقوق مدنی در هر دو سیستم وجود ندارد. در مرامنامه این دو سیستم این واژهها آمده است ولی مفهوم آن بسیار محدود و ناچیز است و هیچگونه پیوندی با حقوق بشر و حقوق مردمی و شهروندی ندارد. سیستم سوسیالیستی و سیستم اسلامی "انتخابات آزاد" را نمیشناسند و نمیپذیرند، تنها کاندیداهایی پذیرفته میشوند که از دیدگاه ایدئولوژیک تایید شده باشند. اقتصاد در اسلام نیامده است، و نبود و کمبود اقتصاد در اسلام با تعریفهای سوسیالیستی جبران شده است. همانند مصادره کردن کارخانههای خصوصی در ایران و به مالکیت گروه رهبری درآوردن و به آن دادن نام "ملی کردن" است. افزون برآن، دانش و فرهنگ میباید ایدئولوژیک باشند. در کشورهای سوسیالیستی میباید هنرمندان کارهایی با انگیزههای سوسیالیستی بسازند. در اسلام نیز فرهنگ باید "فرهنگ اسلامی باشد نه چیزهایی که آثار تمدن است". دانش در سوسیالیسم در خدمت سوسیالیسم میباید باشد.
کوتاه آنکه، سیستمهای سوسیالیستی و اسلامی سیستمهای خودکامه توتالیتر هستند که بر پایه یک پرنسیب سیاسی کار میکنند. تنها تفاوت میان دو گروه سوسیالیستی و اسلامی، نخست در کتاب ایدئولوژی شان است که یکی قرآن در دست دارد و دیگری کتاب "سرمایه کارل مارکس" و تفاوت دیگر در گروه رهبری است، در سیستم اسلامی رهبری به دست ملایان است و در سیستم سوسیالیستی، رهبران هموندان حزب کمونیست هستند که قدرت را در دست دارد. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی رهبری خمینی را با آرمان براندازی شاهنشاه ایران و حکومت مشروطه شاهنشاهی پذیرفتند و یک همبستگی تروریستی مارکسیست - اسلامیست پدید آوردند. شاهنشاه ایران بیدرنگ دریافتند که این تروریست ها چه کسانی هستند و آنان را "مارکسیست اسلامیست" نامیدند که چم (معنا) آن ملای چپگرا است. برای نمونه سید علی خامنهای، ملایی که در دانشگاه پاتریس لومبوبا در مسکو آموزش دیده است. این گروه نوین مارکسیست اسلامیست ایده "حکومت مارکسیست اسلامی" را بر پایه اسلام و سوسیالیسم بنیاد نهادند، با فرم حکومتی که آن را "جمهوری اسلامی" نامیدند. جمهوری اسلامی همان روش اقتصادی کوبا و شوروی را دارد ولی با حقوق اسلامی یعنی شریعت، پوشاک اسلامی، خوراک اسلامی، رفتار اسلامی و رهبر اسلامی.
انقلاب اسلامی
با گسترش برداشت یا فرایافت حکومت اسلامی، هدفها روشن شد. براندازی شاهنشاه ایران!! شاه برود، سیستم مشروطه ایران از میان میرود و یک حکومت اسلامی که به آن نام جمهوری اسلامی نهادند برپا میشود. تروریستهای کنفدراسیون جنگ مسلحانه را در دست خواهند داشت و ملایان مردم را میشورانند و علیه شاهنشاه و حکومت مشروطه پروپاگاند میکنند و اسلام را به عنوان راه حل میفروشند. با همدستی این دوگروه اسلامی و کمونیستی، مسجدها به انبار اسلحه دگرگون شدند و شمار قتلهای تروریستی و خرابکاری در کشور نجومی بالا رفت. پیشنیاز ویران ساختن یک سیستم و برپایی یک سیستم نوین، آن بود که مردم این ایدئولوژی را در مغزهایشان داشته باشند. از آنجا که سیستم شاهنشاهی ایران دشواری با اسلام نداشت، و سیستم آموزشی ایران، دین اسلام را یک شیرینی پیچیده در کاغذ کادو به مردم فروخته بود، این پروسه برای مردم ایران با آگاهی کم سیاسی اجتماعی، خطری در بر نداشت و پروپاگاندا که از مسجدها بیرون میآمد آن گونه فرموله شده بود که اسلام رها کننده و آزاد کننده از یک "دیکتاتوری مجازی" بود. مردم ایران پنداشتند زمانی که اسلام بیاید، آزادی بیشتر از آنچه که دارند، خواهند داشت. مردم ایران پنداشتند که اگر اسلام بیاید رفاه بیشتر و پول بیشتر و ....خواهند داشت و امام دوازدهم همه آرزوهای آنان را برآورده خواهد کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر