حرکت در سطح

  • من را فرانسوی ببوس

    روايتی است از زير گلو تا پشت گردن که آيه هايش به خط نستعليق آمده اند. رنگ پريده از خواب های غمگين. شصت و يک سوره از تورات تنی. بخش شعرها به عنوان "من را فرانسوی ببوس" عاشقانه هايى ست همراه با واکنش های سياسی و اجتماعی. شعرها سايه هايی هستند، افتاده روی قبرها با تابوت های آماده، رو به درخت های خشک شده ، رو به آدم های خشک شده ، رو به آهن های به کار رفته در تن. بغلشان رفت به آغوش، بغلشان کنيد. بغلشان کنيد.

    • این برنامه شعر خوانی هوشنگ چالنگی POEM

      و گزارش این علف بی رنگ به همراه تو این گونه ست اگر این شب ست اگر این نسیم به همراه تو نواده ی خوابالود هم سیاهی ی تنها خود تویی بهین شب تنها که خود می سازی و آبها که در پای تو می خسبند رنگ می گیرد. .

    • گفتگوی رادیویی با رضا قاسمی

      غلطید به پهلوی راست. مدتی همینطور بی‌حرکت ماند؛ خیره به نور ملایمی که از پنجره رو به کوچه می‌آمد. دستش را از زیر لحاف بیرون آورد و چراغ را خاموش کرد. شانه‌هایش زیر لحاف تکان‌تکان می‌خورد

    • عدوی تو نیستم من، انکار توام

      ناما جعفری، شاعر ایرانی، در مجموعه‌ای با عنوان «تجمع در سلول انفرادی» کوشیده است تجربۀ پرورده و بالیده شدن اندیشه و عاطفۀ شاعران ایرانی را در برخورد به فرایافت پیکار مدنی نمایش دهد.

    • من یک ادوارد دست قیچی هستم ای تیم برتون لعنتی

      آدم به دوستی این موجودات عجیب، اما معصوم و صادق بیشتر می‌تواند اعتماد کند تا کسانی که پشت علاقه‌شان یک دنیا خودخواهی، منفعت‌طلبی و ریاکاری نهفته است. من ترجیح می‌دهم در آن قلعه گوتیک با ادوارد دست قیچی زندگی کنم، از رولت‌های گوشت سویینی تاد بخورم

    • چشمان کاملاً باز استنلی کوبریک

      هفت سال بعد، «کوبریک» فیلم تحسین‌برانگیز «غلاف تمام فلزی» را درباره جنگ ویتنام به‌تصویر کشید. آخرین فیلم این نابغه سینما در سال ۱۹۹۹ و با فاصله ۱۲ سال بعد از فیلم قبلی ساخته شد؛ «چشمان کاملا بسته» با بازی «تام کروز» و «نیکول کیدمن» که از جشنواره ونیز موفق به کسب جایزه شد.

۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

هنرمندانی که خودشان را به حاکمیت می چسباند اما زندگی خصوصی ناپسندی دارند مردم به آنها می گویند خودفروش


اختصاصی صفحه برابری زن با مرد / این روزها که هنرمندانی چون اصغر فرهادی، فاطمه معتمد آریا، لیلا حاتمی و دیگر هنرمندان در عرصه های بین المللی حضوری پررنگ دارند و جایزه های «افتخار آفرین» را به خود اختصاص داده اند شاید بیراه نباشد رفتن به سراغ کارگردانان و هنرمندانی که در داخل ایران هستند تا حال و هوای آنها نیز در مورد آنچه این روزها بر هنر و سینما و طرفداران سینمای ایران در داخل ایران و در جهان می گذرد پرسش شود.


گفتگو با «تهمینه میلانی» کارگردان مشهور ایرانی که در تلویزیون جمهوری اسلامی بارها سخنانش قطع و یا مورد انتقاد شدید منتقدان سینمایی در رسانه ملی و رسانه های هوادار حاکمیت قرار گرفته است شاید برای هر خبرنگاری تجربه ای تازه باشد. چون برای هر سوال پاسخی سریع و صریح در ذهن دارد وشمرده شمرده و با دقت کلماتش را انتخاب می کند.

تهمینه میلانی همان کارگردانی است که در سال ۱۳۷۹ دستگیر و چند روز در سلول انفرادی و سپس در بند عمومی زندان اوین در بازداشت به سر برد و همان زمان مقدسی پیش از ترور شدن مسولیت بررسی پرونده ی او را عهده دار بود و روزنامه ها نیز  نوشته بودند که خانم میلانی به جرم "اقدام علیه امنیت ملی، محاربه با خدا، همکاری با گروه­های معاند و تشویش اذهان عمومی از طریق آثارهنری" متهم شده است.

تهمینه میلانی میان چندگانه هایی که برای «هنر» تعریف می شود، غیر سیاسی بودن آن را نفی می کند  و معتقد است جامعه ایرانی یک جامعه سیاسی است و هنرمند هم در چنین جامعه ای رسالت دارد.

گفتگویم با تهمینه میلانی یک گفتگوی تخصصی در زمینه ی آثار هنری او نیست، یک گفتگوی سیاسی در مورد نقش گروه ها و جریان های سیاسی در عرصه های انتخاباتی و تصمیم گیری هم نیست. این گفتگو حال و هوای یک کارگردان در فضای این روزهای داخل ایران است  در مورد آنچه این روزها بر هنرمندان و خانه ی سینمای ایران می رود و اینکه یک هنرمند علی رغم تمامی محدودیت هایی که دولت، قانون و حاکمیت ایران برای آنها به وجود می آورد چگونه می تواند همچنان هنرمند باقی بماند. علی رغم اینکه از او عکس هایی هم در صفحه فیسبوک منتشر شده است می گوید من در جشنواره فیلم فجر امسال شرکت نکرده ام، اما ارتش سایبری برای تخریب به سراغ آرشیو عکس های قدیمی رفته است و عکسی که من با روسری سبز در گذشته به جشنواره رفته ام را منتشر کرده است در حالی که فقط نگاهی به فیلم جشنواره ی امسال کافیست تا نشان دهد این دروغ پردازی ها برای چیست.

 او نیز همانند بسیاری از شهروندان معمولی ایرانی زندگی اش متاثر از فضای سیاسی و اجتماعی حاکم است اما به مسولیت های فردی برای یک نوع فرهنگ سازی در درون خانواده و سپس جامعه  نیز باور دارد و در عین حال امیدوارانه پاسخ می دهد این وضع دوام نخواهد داشت. بخوانید:


 گفتگو با تهمینه میلانی، کارگردان ایرانی - مسیح علی نژاد
بهمن ۱۳۹۰

خانم میلانی مایل هستم سوال اولم را اختصاص بدهم به جایزه ی (هانری لانگوآ) که فاطمه معتمد آریا اخیرا به خود اختصاص داده اند، این موفقیت را چطور می بینید؟

فاطمه معتمد آریا علاوه بر اینکه بازیگر بسیار بسیار خوبی هست دوست نزدیک من هم هست. من به شخصه خوشحال شدم و فکر می کنم شایستگی این جایزه را داشت. یادمان باشد خانم علی نژاد که بازیگران زن در ایران با محدودیت های زیادی روبرو هستند از جمله اینکه کاملا پوشیده نقش شان را ارائه می دهند یعنی اینکه فقط با یک صورت نقش شان را ارائه می دهند. خانم معتمد آریا یکی از این بازیگران است که خیلی در نقش هایی که ارائه می دهد عالی است و این قدردانی حق ایشان بود و افتخاری محسوب می شود برای کل سینمای ایران. به نظرم این قدردانی هم می تواند قدردانی از کل سینمای ایران باشد.


در حالی که فاطمه معتمد آریا در فضای سینمای دولتی یا به عبارتی در رویکرد دولتمردان به سینمای ایرانی تقریبا جز کسانی است که علاقه به سانسور ایشان وجود دارد و اصغر فرهادی نیز همینطور، شما موفقیت های این هنرمندان و سینماگرانی که که در داخل تقدیر نمی شوند، اما در عرصه های بین المللی افتخار می آفرینند را حامل چه پیامی می دانید؟

یک جریانی در داخل ایران هست به عنوان مثال برنامه سینمایی هفت نه تنها جایزه افتخار آفرین آقای فرهادی یعنی گلدون گلوب را تبریک نگفتند، حتی اسکار را هم زیر سوال بردند و می گویند این جوایز این یک حرکت سیاسی است برای اینکه با حاکمیت ایران مبارزه شود. در حالی که من بارها و بارها داور جشنواره های بین المللی بودم و اصلا این خبرها نیست. خیلی روی اسکار تسلط ندارم اما در اینکه فیلم آقای فرهادی فیلم بسیار موفقی است به ویژه مخاطبان خارجی به سادگی با آن ارتباط برقرار می کنند اصلا شک ندارم. من اخیرا داور «گوآ» بودم در هند که داور کشورهای مختلف آنجا بودند به محض اینکه از سالن سینما بیرون آمدیم آنها به من که ایرانی بودم تبریک گفتند و به نظرم اصلا حب و بغض و غرض سیاسی نیست. به نظر می آید این هنرمندان و دوستان نازنینِ ما چون الگوهای تعریف شده را تبعیت نمی کنند همین آنها (مسولان) را آزار می دهد. به عنوان مثال کراوات و پاپیون آقایان کارگردان و بازیگران ما که در جشنواره های بین المللی جایزه می گیرند یا با خانم ها روی سن دست می دهند همین ها آزارشان می دهد. یا مثلا خانم معتمد آریا چون در زندگی خصوصی اش رعایت حجاب را نمی کند که این اصلا اشکالی هم از نظر من ندارد همین ها آزارشان می دهد. هر کشوری قانون خودش را دارد و ما موظف به رعایت هستیم. ما چون قبول کردیم در ایران زندگی می کنیم مجبور هستیم در ملا عام حجاب را رعایت کنیم اما مجبور نیستیم در زندگی شخصی مان این را(حجاب) رعایت کینم. این که آنها می بینند این هنرمندان الگوی مناسبی برای آن ذهنیت خشکِ خودشان نیستند نگران می شوند و دائم دارند هنرمندان را تخطئه می کنند.


خب با توجه به چنین نگاهی که در حاکمیت وجود دارد ما همیشه می شنویم كه اصحاب فرهنگ و هنر، از دوگانه ى «هنر سياسي» و «هنر غيرسياسي» يكي را انتخاب مي كنند یعنی فکر می کنند چون فضای ایران یک فضای خیلی سیاسی است هنر نباید وارد فضای سیاسی شود، شما کدام را انتخاب می کنید؟

من اصلا هنر برای هنر را قبول ندارم. معتقدم اتفاقا هنر یک رسالتی دارد. یعنی من هنر اجتماعی را انتخاب می کنم، یک حرکت اجتماعی باید داشته باشد و چون جامعه ایرانی یک جامعه ی سیاسی است، وقتی ما می گوییم هنر اجتماعی اصلا اتوماتیک سیاسی می شود، هر جای دنیا هم زندگی کنید، شما به عنوان دارای یک عقیده فردی هستید و مطابق آن زندگی می کنید. اتفاقا من در میان مردم می بینم هنرمندانی که خودشان را به حاکمیت می چسبانند ولی زندگیِ خصوصیِ بسیار ناپسندی دارند، مردم به سادگی آن را تشخیص می دهند و آنها را «خود فروش» می خوانند. منظورم زن نیست، منظورم مردهنرمند هم هست. یعنی دارای تخصص هستند ولی داری یک نقطه نظر سیاسی یا اجتماعی مشخص نیستند و با هر بادی می لرزند.


پس به نظر شما، سینماگر یا هنرمندان هم می‌تواند در مسايل سياسی اظهار نظر یا اعلام موضع کند؟

من از اینکه از این قضیه سو استفاده شود خوشم نمی آید. هر گز هم من به طور فردی از کسی حمایت مستقیم نکردم. اما اگر من نظری دارم در صفحه شخصی ام در اینترنت می توانم نظراتم را به دوستانم بدهم.


وقتی خانه ی سینمابه عنوان بزرگترین نهاد صنفی سینمایی ایران از سوی وزارت ارشاد غیرقانونی اعلام و ساختمان آن پلمپ می شود این یک تصمیم و اقدام سیاسی و دولتی است در چنین شرایطی آیا سینماگران می توانند اظهار نظر سیاسی نکنند؟

بله الان هم اعترضات ما یک اعتراض سیاسی است در جهتِ این حرکت (بسته شدن خانه سینما) ولی در جهت کسی نیست. یک کار صنفی است و ما می گوییم شما نمی توانید ما را قربانی سیاست های خودتان بکنید. ببینید بارها اتفاق افتاد که از هنرمندان دعوت شد که به دفتر فلان کس بیایید( حالا نمی خواهم اسم بیاورم) و آنها نرفتند. اما عقیده ام این است که اصلا هنرمند نباید به هیچ جریان سیاسی خودش را آویزان بکند. هنرمند همیشه باید در هر شرایطی منتقد باقی بماند. حتی اگر یک سیستمی بیاید که موافق نظر آن هنرمند است باز باید بیاید بیرون. یعنی باید در حاشیه بماند که چشم سوم باشد تا ببیند این سیستم چه اشکالاتی دارد. به نظر من این وظیفه هنرمند است.


آیا میتونیم الان توقع داشته باشیم که هنرمندان موفق ما وقتی پله های افتخار بین المللی را یکی یکی طی میکنند از آن تریبون جهانی و بین المللی برای بیان فشارهایی که سیاستمداران و حاکمان ایران بر سینمای ایران و خانه سینما وارد میکنند اظهار نظر کنند یا نه؟

یک زمانی چند مقاله بسیار مهم از جمله در روزنامه تایمز منتشر شد که بسیار مهم بود. اشاره کرده بود که موج بعدی حرکتهای سیاسی ایران را زنان، فوتبال و سینما انجام خواهند داد؛ و درست همین سه تا کنترل شد. کنترل اینها کاملا جهت دار است؛ و این امر کاملا واضح و مشخص است. ببینید من جهت گیری سیاسی فردی خاصی ندارم ولی علاقه دارم به عنوان یک هنرمند حتما کمبودهایی را که وجود دارد در آن ژانری که به آن علاقه مندم (مسئله زنان) مطرح کنم. الان چند سال است من نتوانستم فیلم درباره مسئله زنان بسازم. آخرین فیلم زنانه ای که من ساختم فیلم " تسویه حساب" بود و چهار سال توقیف بود. یعنی اصلا به من اجازه ساخت موضوعی به نام زن داده نمی شود. پس اینجا معلوم می شود این ممانعت هدفدار است چرا که هدف من خیر است، هدف من این است که به تعادل اجتماعی کمک کنم. وقتی ما راجع به نارسایی ها و کمبودها حرف می زنیم در واقع به متعادل شدن جامعه و حل مسائل کمک می کنیم. موضوع را مطرح میکنیم تا نظریه پردازان، جامعه شناسان مشکل را آنالیز کرده و راهی برای حل آن مشکل پیدا کنند.


خانم میلانی، گمشده ی ما ایرانیها شادی ست، یکی از مهمترین کارکردهای سینما و هنر در بین ملت ها می تواند همین شاد کردن باشد. با توجه به اینکه بخش زیادی از جوانها با موسیقی، رقص، آواز و امثال اینها خودشان را شاد می کنند و البته این در فضای قانونی و شرعی ما حذف شده است، فکر می کنید در واقع سینمای ایران چقدر می تواند این بخش را جبران کند و فضای غمزده سیاسی- اجتماعی ایران را تا اندازه ای شاد کند؟

باید اینطور جواب داد که جامعه ما خیلی جلوتر از هنر ماست در حقیقت جامعه ما خودش راه خودش را به جلو باز کرده است. اصلا نگاه نمی کند من هنرمند چه نسخه ای می پیچم. ما در یک موقعیت تاریخی بسیار ویژه ای هستیم یعنی درست درنقطه پایانی مرحله گذار اجتماعی هستیم و جامعه خودش می گوید که چه میخواهد.حالا اگر تلاش می شود با تبلیغات جلوی آن بایستند حرکتی عبث و هدر دادن سرمایه است. شما میگویید "شادی" خوب شادی را هم کنترل می کنند. آثار سخیف بسیار ساخته میشود ولی کدام تماشاگری به تماشای آنها می رود؟ حتی به این بهانه که این فیلم ها طنز هستند.


خب شما پس از ساخت فیلمهایی از جمله " نیمه پنهان" و " واکنش پنجم"دستگیر هم شدید. در پرونده جرم شما محاربه با خدا و همکاری با گروهک های معاند و تشویش اذهان عمومی از طریق آثار هنری بوده است با این محدودیت...؟

بله. قاضی پرونده برای من چهار بار تقاضای اعدام کرد. کسی هم نمیداند بعد از آن حتی وقتی آزاد شدم پنج سال به دادگاه رفتم. جالب اینجاست که بعد از پنج سال قاضی مقدس ترور شد، قاضی من عوض شده و قاضی جدید به علت فقدان مدارک حکم برائت داد و پرونده من بسته شد. یعنی قاضی اول (قاضب مقدس) حکم اعدام و بعدی به علت فقدان مدارک، حکم برائت صادر کرد و پرونده را بست در حالی که پنج سال این مثل "شمشیر داموکلس" بالای سر من بود. مگر هدف من چه بود؟ بسیاری از روشنفکران ما تازه به این نتیجه رسیدند تا زمانی که ما مرده هایمان را با احترام دفن نکنیم، راجع به آنها حرف نزنیم هرگز این جامعه رنگ آرامش را نخواهد دید. خوب من این را ده سال پیش مطرح کردم. گفتم بیایید راجع به دوره ای که پنهان است حرف بزنیم. ولی به جای اینکه از آن استقبال شود و بگویند چه خوب است که راهی باز شده تا جامعه را سوی خوبی، خوشی، تعادل رهنمون کند. من اعتقاد ندارم همه کسانی که در حاکمیت هستند حسن نیت ندارند؛ راه را اشتباه می روند یعنی شما نمیتوایند یکدست ببینید درواقع هیچ جریانی را نمی توانید یکدست ببینید حتی در مترقی ترین جریان ها هم همیشه افرادی هستند که نفوذ می کنند و صدمات جدی وارد می کنند. ما میدانیم که بسیاری از قوانین جوابگوی جامعه امروزی ما نیست. مردم به مسائلی که در رسانه های ما مطرح میشود واقعا می خندند. این است که می گویم جامعه خیلی جلوتر از من و شما و هر رسانه دیگری ست.

همانطوری که خودتان گفتید برای جامعه خنده دار است که تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی سازهای موسیقی را نشان نمی دهد یا صدای زن در رسانه های داخلی ایران، صدای ممنوعه است...

پارادوکس را ببینید که شبکه ای به نام ایرانیان درست می کنند و در سازهای موسیقی را در آن شبکه نشان می دهند. این دبل استانداردها باور نکردنی ست. من فکر می کنم نظریه ای وجود دارد که ما، احمق را احمق تر نگه داریم و به آنکه یک کم بیشتر می فهمد کمی نان برای خوردن بدهیم. این نگرش، نگرشی غلط است. من تریبونی ندارم که حرفم را بزنم ولی چرا این دوستان عزیز فکر می کنند که ما صلاح و سعادت جامعه را نمی خواهیم؟ چرا کاری می کنند که بنظر بیاد مثلا خانم معتمد آریا دشمن جامعه خودش است که اصلا چنین نیست. اینجاست من شک میکنم به بسیاری افراد که نانشان در این راه است.


امیدوارم این مصاحبه هایی را که با ما به عنوان رسانه ها و روزنامه نگاران خارج از ایران انجام می دهید برای شما خطری نداشته باشد. اگر موافق باشید چند سوال خصوصی تر راجع به زندگی شخصی شما بپرسم. بدون تعارفهای مرسوم ایرانی بگویید با تمام اتفاقاتی که برای شما افتاده از حبس تا محاکمه و محکوم شدن به محاربه و...آیا باز هم در این فضا خودتان را یک آدم و یا کارگردان موفق می دانید؟

نه من موفق نیستم ولی مثبت هستم. من شانس این را داشتم که در اروپا و آمریکا زندگی کنم، الان هم دارم. ولی احساس می کنم جایی احساس خوب دارم که مثبت باشم. به نظرم می آید با همه این کمبودها من در جامعه خودم آدم مثبتی هستم.


فیلم هایی که ساختید فیلم هایی بود که شاید حاکمیت دوست نداشت اما مردم دوست داشتند میخواهم بدانم با این همه محدودیت این همه حس مثبت را از کجا می گیرید؟

از همین مردم...شاید باورتان نشود چون من خرید خانه را خودم میکنم هر جا که بروم از سبزی فروشی تا سوپر مارکت، مدرسه دخترم یا بانک چه خبر می شود. خوب این یعنی توجه، یعنی اهمیت و اهمیت یعنی ارزش گذاری مردم. بسیاری از خانم ها همه اسرارشان حتی آنهایی که ممکن است به قیمت جانشان تمام شود را براحتی برای من تعریف می کنند چون احساس می کنند من محرم هستم. این ها به نظر من خیلی افتخارآمیزست.


فکر می کنید در فضای فعلی ایران آرزویی که خیلی دور از دسترس نیست و دست یافتنی ست چه آرزویی ست؟

من زندگی خانوادگی کوچک و مهربانی دارم. یعنی همسری دارم که صمیمی ترین دوست من است. پدر خوب، خواهر برادر خوب و این حاصل یک تعادل و احترامی ست که بین ما وجود دارد. به نظر من این (داشتن یک خانواده متعادل که به همدیگر احترام می گذارند) شدنی ست و چیزی دور از دسترس نیست. چون هر خانواده ای بخش کوچکی ازیک جامعه بزرگ است کافی ست این تعادل را از خانواده شروع کنیم آنوقت جامعه ای متعادل تر خواهیم داشت، آنوقت پرخاشگری بی معنا خواهد شد، آنوقت عصبانیت کمرنگ خواهد شد. متاسفانه برای تعادل این نهاد در جامعه هیچ حرکت وتلاشی نمی شود.آرزوی من این است که خانواده های متعادل داشته باشیم، آرزویی ست که شدنی ست. رادیو تلویزیون را پنج شش ماه به من بدهند من میتوانم خیلی موثر باشم.(با خنده)


می توانم بپرسم در چه زمینه هایی مطالعه می کنید؟
بدون اغراق بگم به طور متوسط روزی یک کتاب مطالعه می کنم حتی در محل کارم.


آخرین کتابی که خواندید چه بود؟
کتاب " چهلم " از خانم سپیده محمدیان بود.


کتاب هم نوشتید؟

چهار تا کتاب چاپ کردم که دو تای آنها فیلم نامه هایی بود که کار کردم و دوتای دیگر هم فیلم نامه هایی که اجازه ساختش را ندادند. من عاشق نوشتن هستم عاشق فیلم نامه هایم که هنوز ساخته نشده ، ولی خیلی امیدورام که این فیلمنامه ها روزی ساخته خواهند شد. من هم کارهای معماری انجام می دهم هم کار سینما و هم نوشتن. کارهای خانه را هم خودم انجام می دهم یعنی آشپزی هم می کنم شاید باورتان نشود فست فوود در خانه من بی معناست و غذاهایم را خود خودم می پزم. گاهی از من می پرسند تو چطور به همه این کارها می رسی؟ می دانید جواب من چیست؟ من در خانه کسی را ندارم که اعصابم را خرد کند بعد مرا بفرستد بیرون یا من تا شب فکر کنم چطور انتقام بگیرم. می دانید چقدر انرژی آزاد دارید وقتی در خانه حس شما خوب است وقتی که در محیطی که زندگی می کنید احساس آرامش کنید . باور کنید همه این ها شدنی ست به شرطی که همه ما دریک محیط آرام و متعادل زندگی کنیم ، حق نظر داشته باشیم بتوانیم دردمان را مطرح کنیم بتوانیم خوشی هامان را قسمت کنیم و عاقبت همه این ها روی جامعه بزرگتر تاثیر می گذارند


خوب خانم میلانی راجع به حلقه دوستان چطور؟ ما گاهی بیشترین آسیب را از خودمان میبینیم تا حاکمیت. شما حلقه دوستان تان چطور هستند ؟مرتبا دوره هفتگی دارید و چه کسانی در این حلقه جای دارند؟

شاید باعث حیرت باشد اما من دوست صمیمی ندارم، بخاطر همین هایی که گفتید. دوستان صمیمی ما می شوند روشنفکران، اندیشمندان، فیلمسازان و من به تجربه دیدم ماهنوز به آن مرحله نرسیدیم که درهای قلبمان را به روی هم خیلی باز کنیم. بله متاسفانه صدمه می زنند و من این را می پذیرم از شما. ولی یک دوره ای دارم با بازیگران و افرادی که در سینمای قبل از انقلاب نقش داشتند چون فکر می کنم بیشتر از همه ما آنها به توجه نیاز دارند چرا که ۳۳ سال از هنرشان محروم شدند. یک دوره هر چند ماه یک بار با خانمهای قبل از انقلاب دارم که خیلی هم علاقه دارم به این دوره ها؛ برای من درسهای خوبی دارد. یک دوره هم با همکلاسی های دانشگاه دارم که راجع به خاطرات دانشگاه و پروژه هایمان و خانواده حرف می زنیم. یک دوره هم با بچه های همین سینمای امروزمان داریم که گاهی دورهم جمع می شویم. فرصت هم داشته باشم به خانمهایی مثل خانم سیمین بهبهانی سر میزنم و احوال شان را می پرسم. خانم ایرن (بازیگری که بعد از انقلاب از بازیگری محروم شد) مثل مادر دوم من هستند. آدم اجتماعی هستم، روابط عمومی خوبی دارم و از معاشرت با انسانها لذت می برم.


با چه کسانی به هیچ قیمتی حاضر به برقرای ارتباط و دوستی نیستید؟

آدم کینه ای نیستم و بدی در ذهنم نمی ماند. آدمها بدترین کار را هم با من بکنند من حتما بهشون سلام می دهم. شاید هم آنها بخاطر شرمندگی جواب سلام ندهند. یک چیز خنده دار برایتان تعریف کنم چند وقت پیش برنامه ای در هفت داشتیم آقایی به نام "فراستی" سعی کرد خیلی آزار و اذیت کند که البته نتوانست. دو روز بعد من پشت فرمان بودم و دیدم ایشان کنار خیابان با دخترش ایستاده به او گفتم بیا برسانمت خوب من خیلی کینه به دل نمیگیرم چون درون خودم رنج می برم اما درکشان می کنم میدانم چرا بدی می کنند یا چرا یکی خباثت نشان می دهد چرا حسادت می کند و چرا دوست دارد قلم پای شما را خرد کند.


خانم میلانی یک روزی در خیابان تظاهراتی می شود جوانها می آیند و کشته می شوند، فردا هم می بینید عده ای از آن سینما گران با شخصیت هایی که مردم را کشته اند عکس می گیرند شما مثلا میتوانید با آنها دوستی کنید؟

من با آنها عکس هم نمی گیرم، دوستی هم نمی کنم اما درکشان هم برای من دشوار نیست. اتفاقا خانم علی نژاد من فیلم نامه ای نوشتم که موضوعش بسیار جالب است راجع به آدم های حاشیه جامعه . یادتان باشد در مجموع حکومت ها از این آدم ها به عنوان گروه فشارشان سوءاستفاده های بسیاری می کنند. یادمان باشد این آدم ها نادیده گرفته شدند پر از کمبود هستند پر از عقده به مفهوم روانشناسی اند. اتفاقا تمرکز کردم روی یک کدام از این ها که چه میشود یک نفر تا این حد خشن میشود چه میشود که اینگونه به یاری کمبودها سعی می کند من و شما را داغان کند.


من میتوانم اسم ببرم؟ یکی مثل آقای سلحشور. شما می گویید من کینه به دل نمی گیرم خوب ایشان هم خودشان را سینماگر می داند. واقعا شما می توانید از آنها کینه ای به دل نگیرید؟

بالاخره شغلش سینماست واز دوربین و بازیگر استفاده می کند اما سنماگر خوبی نیست. آقای سهراب سپهری می فرماید «دهان گلخانه فکر است». آدم ها وقتی حرف می زنند فکرها و نیت های درونشان را بروز می دهند شما دقت بفرمایید این آقا (سلحشور)علاقه زیادی دارد راجع به آنجلینا جولی و زن های سینما حرف بزند. این ها برای من معنی دارند یعنی من می توانم بفهمم ریشه این همه کمبود کجاست؟

کجاست؟

نادیده گرفته شدن، کمپلکسهای جنسی. بنابراین برای من درک این آدم هم دشوار نیست. ترجیح می دهم سر یک میز با او غذا نخورم ولی فهمیدن این که چرا این کارها را می کند برایم آسان است.


ولی کسانی مثل آقای ده نمکی تریبون های بیشتری دارند. مردم هم به دلیل همین تریبون ها و فیلم های طنزی که ساختند کم کم به سویشان می روند همانطور که می بینیم فیلم آقای ده نمکی چقدر پرفروش شده است. این در دل شما کینه ای بوجود نمی آورد آن هم در شرایطی که حذف شده هستید؟

اتفاقا راجع به آقای ده نمکی نکته ای بگویم. آن موقعی که روزنامه بسیار معروفش را داشت از امام جمعه ای خواسته بود حکم شرعی من را بدهد تا ایشان اجرا کند. جریان از این قرار بود که من یک سخنرانی در سینما راجع به سال اول انقلاب داشتم یعنی سال پنجاه و هفت که اصلا جنگی نشده بود . در آن سخنرانی گفتم وقتی دانشجو معماری بودم و رفتم تا روی معبد چغازنبیل کار کنم زنانی رو دیدم نزدیک مغابر ایلامیها که از کتک زدن همسرانشان گله داشتند . من به آنها گفتم مشکل شان را با ریش سفیدها در میان بگذارند اما آنها در جواب گفتند پس از کجا بفهمیم که شوهرانمان دوستمان دارند. یعنی کتک زدن را عشق می دانستند ، توجه می دانستند . من این را به عنوان مسئله "ظلم پذیری " مطرح کردم . در آن زمان ده نمکی مقاله ای نوشت که این خانم (میلانی) به خانمه ای شهید پرور شوش توهین کرده درصورتی که آنموقع که من سخنرانی کرده بودم هنوز جنگی نشده بود و بعد خودشان هم حکم دادند. بعدها من ایشان را در یک جشن دیدم درآن جشن میز کم بود به طور اتفاقی میزی را که برای من و شوهرم گذاشته بودند ایشان و دخترشان هم آمدند سر آن میز و کنار ما نشستند . من شروع کردم با دخترش حرف زدن چون فکر می کردم خوب بچه اش که گناهی ندارد حالا من هر احساسی به پدرش داشته باشم. با خودش هم حرف زدم و جالب اینجا بود که دخترش گفت به شدت به فیلمهای من علاقه دارد. می دانید خانم علی نژاد قاضی من در دادگاه به من خیلی توهین می کرد. من در ذهن می گفتم من تو را می فهمم کاش تو هم ذره ای مرا می فهمیدی. بین من و او حتما فرقی وجود دارد.


همانطور که می دانید در جامعه تقریبا غمزده ایران بخصوص قشر جوان ایرانی حق انتخاب معمولی ترین ها از جمله پوشش، انتخاب موسیقی دلخواه، نحوه ارتباط و حتی نوع راه رفتن در خیابان گرفته و یا محدود شده است برای یک چنین نسلی و یک چنین جامعه ای چه جمله ای و یا چیزی میتواند امید بخش باشد؟

می توانم به این دوستان عزیزم یک چیز بگویم. بگویم برای لجبازی با یک حکومت یا سیستم یا اعتراض به آن به جسم و روح خودتان خیانت نکنید. من ارتباط زیادی با قشر جوان دارم متاسفانه اتفاقی که افتاده مذهب و اخلاق منطبق با هم در جامعه ما زندگی می کنند. یعنی ما به بچه یاد نمی دهیم دروغ نگو ، دزدی نکن و یا به بدنت احترام بگذار بخاطر اینکه جامعه ای سالم داشته باشی. ما به آنها می گوییم این کار را نکن چون به جهنم می روی.دروغ نگو چون می روی به جهنم دزدی نکن یا از بدنت سوء استفاده نکن چون به جهنم می روی.اعتقاد جوانان ما به بهشت و جهنم و اساسا مذهب متزلزل شده پس اخلاق هم با آن از بین رفته واتفاقی که می افتد صدمه ای ست که جوانان نازنین ما به خودشان می زنند . بی بندو باری جنسی که حاصل عناد و در واقع به نوعی لجبازی ست . من میتوانم به این دوستانم بگویم کمی فکرکنند این کار لجبازی با سیستم نیست لجبازی با فرد خودشان است پس این کار را نکنند. و یک نکته بسیار مهم این که همیشه به همه میگویم من حتی برای خرید نان لباس خوب می پوشم و خیلی آراسته نان میخرم چون همین آراستگی یک حرکت فرهنگی ست ، کمک می کند روانمان شاداب بماند. خواهش می کنم کسانی که صدای من را می شنوند به این مسئله توجه کنند.


وقتی که بازیگران و هنرمندان سی و سه سال پیش از عرصه هنر و سینما و تلویزیون حذف شدند فکر می کردند به زودی برمی گردند ولی الان می بینیم که سی و سومین سالگرد انقلاب ست و آنها هنوز بازنگشتند. سوالم از شما این ست درخانه سینما پلمب شده است فکر میکنید پلمب این در کی برداشته خواهد شد؟

من صددر صد مخالف حذف هرکسی از عرصه بازیگری بودم و همانطور که گفتم همچنان هوای خانم هایی که قبل از ازانقلاب در سینما در مشاغل مختلف بودند را دارم. یکی از دوستان خیلی خوب من آقای بهروز وثوقی هستند که من ایشان رو در حد اسطوره میدانم یعنی من فکر می کنم هنوز بعد از سی و سه سال ما بازیگری نداریم که به گرد پای ایشان رسیده باشد. اگر هم کسی موفق بوده در عرصه سینما استادش ایشان بوده است. این ظلمی ست که خودمان به سینمای خودمان کردیم. به قول خانم بنی اعتماد خانه سینما جایی ست که هنرمندان در آن باشند. خانه سینما دو خشت و پنجره و آجر نیست. در حقیقت آن در را بستند که البته قرار ست همان را هم بازکنند و به اصناف بدهند و اسمش عوض شده کاملا تحت کنترل دولت قرار بگیرد. با این همه خانم علی نژاد من خیلی خیلی به آینده امیدوارم یعنی این وضعت دوام نخواهد آورد.


من چندتا اسم را مطرح می کنم ولطفا شما حس خودتان را در مورد این اسم ها بگویید

یعنی باید فوری جواب بدهم دیگه...

بله اگر ممکن است. محمدرضا شریفی نیا:
فکر میکنم یک انسان ناگزیر یک خود باخته

محمود احمدی نژاد:
آقای احمدی نژاد با من هم دانشگاهی بود بنابراین من همیشه یک تصویر از احمدی نژاد در ذهن دارم "یک آدم کوچولو"

گلشیفته فراهانی:
دختر من

نیکی کریمی:
دوست سابق

مهرانگیز کار:
شایسته ترین زنی که در تاریخ معاصر ایران می شناسم. برای من خانم کار ، زحماتشان برای حقوق زنان و حتی نسخ قوانین به نفع زنان جایگاه ویژه ای دارند. از نزدیک ایشان را می شناسم و باور دارم انسان بزرگی ست که با قلب مهربانش هیچ چیزی را برای خودش نمی خواهد. اگر خانم کار کاندید ریاست جمهوری می شد من اولین نفری بودم که به ایشان رای می دادم.

فروغ فرخزاد:
صد سال هم بگذرد کسی جای او را نخواهد گرفت

مسعود کیمیایی:
استاد اول من در سینماست. خیلی از ما به عشق آقای کیمیایی کارگردان شدیم


سوال دیگر من درباره کشته شدگان بعد از انتخابات و کشته شدگانی که در تمام این سی و سال پنهان بودند و در عرصه سینما ایران و هنر در داخل ایران درباره آنها فیلمی ساخته نشد؟

خوب من اعتقاد و باورم را در فیلم نیمه پنهان گفته ام. بر این باورم ما هنوز که هنوز است احترام آدم هایی را که قربانی شده اند بجا نیاورده ایم .باید همه را نبش قبر کرد وآنطور که شایسته احترام هستند به خاک بسپاریم. آنگاه ست که آرام می گیریم. تا زمانی که روح آنان عذاب می کشد ما هم عذاب خواهیم کشید. بنابراین هر انسانی که بیگناه کشته شد، صدمه اش به تک تک ما وارد شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

پادکست سه پنج