رسم قربانی کردن انسان در مراسم دینی در همه جای عالم نمونه دارد. اما بر خلاف انتقام، در میان تمام اقوام بشری دیده نشده است. قربانی کردن انسان به مرحله کاملا معینی از رشد انسان تعلق دارد که احتمالا بعضی اقوام انسان از آن عبور نکرده و از این رو با آن بیگانه ماندهاند.
کارل برونو لدر / برگردان: اکبر فلاحزاده
رسم قربانی کردن انسان در مراسم دینی در همه جای عالم نمونه دارد. اما بر خلاف انتقام، در میان تمام اقوام بشری دیده نشده است. قربانی کردن انسان به مرحله کاملا معینی از رشد انسان تعلق دارد که احتمالا بعضی اقوام انسان از آن عبور نکرده و از این رو با آن بیگانه ماندهاند.
این رسم مختصِ مردمانی است که بت و مراسم آیینی مربوط به آن را داشتهاند. این رسم در میان انسانهای اولیه دیده نمیشود که کارشان شکارو گردآوری خوراک بود. آنها به جانگرایی اعتقاد داشتند و طبیعت را صاحب روح میدانستند. در این بررسی ما از رسم آدمخواری که احتمالا در میان نئاندرتالها مرسوم بوده، چشمپوشی میکنیم.
اینجا ما با نخستین بتها سر و کار داریم، بتهایی که تشنه خون بودند. اینها شامل خدایان ادیان قدیمی، زئوس، دیونیسوس، کرونوس، خدای توفان، بعل، مولوخ و همچنین بتهای اسلاوها و مصریان میشود که در شکلهای اولیه خود دیوهای آدمخوار بودند. البته رسم قربانی کردن انسان دیری نپاییده و بیشتر در همان دوره پیش از تاریخ به سر رسیده و جای خود را به قربانی کردن حیوان داده است.
در این زمینه به ندرت سند تاریخی به جا مانده و باید بیشتر به اسطورهها و افسانهها مراجعه کرد که حکایت از مراسم خونین قربانی کردن انسان به منظور راضی کردن خدایان میکنند. در بعضی مراسم آیینی ادیان و اقوام مختلف نیز مواردی مشاهده میشود که برگرفته از مناسک قربانی کردن انسان به نظر میرسند.
قربانی کردن انسان و حیوان در نزد قوم کِلت
با توجه به غیرانسانی بودن این مراسم، و ناچیز بودن اسناد و مدارک تاریخی، بعضی ملل متمدن اساسا در واقعیت آنها اظهار تردید میکنند. در این ابراز تردیدها، ردی از شرمساری هم دیده میشود. تمایل عمومی بر این است که این رفتارها را صرفا به بربرها نسبت بدهند، غافل از آنکه همه روزی بربر بودهایم. با اخلاق و ارزشهای
امروز جوامع متمدن، دشوار میتوان رفتار انسان را در مراحل ابتدایی رشد شعور سنجید.
روایت پلوتارک
پلوتارک در زندگینامه تمیستوکل فرمانده جنگی یونانیان در جنگ با ایرانیان در ۴٨٠ قبل از میلاد، شرحی از قربانی کردن انسان میدهد. او مینویسد هنگامی که در قربانگاه سرگرم مراسم دینی بوده، سه اسیر ایرانی را که ظاهرا از بستگان نزدیک خشایارشاه بودهاند، نزدش میآورند. وقتی که چشم کاهن به سه اسیر میافتد، یک باره تنور قربانگاه معبد شعله میکشد. کاهن این را علامت آن میگیرد که این سه طلبیده شدهاند و باید قربانی دیونیزوس شوند. او به تمیستوکلس میگوید که در صورت قربانی کردن این اسیران، یونانیان برنده جنگ میشوند. تمیستوکلس باور نمیکند. اما سایر جنگجویان یونانی که از اوضاع ناگوار نبرد و موقعیت بد قوای خود آگاه بودند، یک صدا فریاد قربانی شدن اسیران را سر میدهند. آنها در پی خشنود کردن دیونیزوس بودند تا یار و یاور آنها در جنگ باشد.
دیونیزوس
دیونیزوس خدای شراب است، اما “گوشت خامخوار” هم از القاب اوست. یونانیان باستان در مراسم ستایش او بزی را قربانی میکردند[1]، خونش را برای حاصلخیزی به زمین میپاشیدند و گوشتش را تکه تکه کرده و خامخام میخوردند. این همه نشانههایی است که بر رسم قربانی کردن انسان و احتمالا آدمخواری دلالت دارند.
چنانکه دیدیم، پلوتارک به یک مورد قربانی انسان به مناسبت جنگ اشاره کرده، اما برخی نویسنگان دیگر عهد باستان به قربانی کردن انسان به مناسبتهای دیگر هم اشاره کردهاند که به ویژه در مبحث مجازات اعدام از اهمیت زیاد برخوردارند. بنا به پارهای از این نوشتهها، یونانیان به مناسبت جشن سالانه تارگلین که پیش از برداشت محصول بر پا میشد، دو انسان فقیر و مطرود و حتیالامکان یک زوج را بر میگزیدند و به مدت یک سال اطعام میکردند. در روز جشن آنها را میآراستند و با شاخهای از درخت انجیر میزدند و درمیان غریو شادی و هلهله مردم به پیش میراندند. آنها را در همه جای شهر میگرداندند تا ناپاکیهای همگان را جذب خود کنند. آنگاه این دو را بیرون شهر به بالای صخرهای برده به پایین پرت میکردند. یا پیکرشان را میسوزاندند و خاکسترش را روی دریا میپاشیدند. یونانیان به این ترتیب باور داشتند که ناپاکیهای اهالی را از بین برده و نابود کردهاند[2].
بین رسم بلاگردان یهودیان باستان واین رسم یونانیان مشابهت دیده میشود. به نظر هِردِر، انسان در مراحل ابتدایی تکامل، درکی انتزاعی از گناه نداشته و آن را چون بیماری و بلا به طور مادی پیش خود مجسم میکرده است[3]. به همین دلیل با بار کردن گناهان بر دوش قربانی و کشتن او به نابودی گناه بر میخاسته است.
نمایی از کیش قربانی کردن انسان در نزد آزتکها
در میان آزتکها
درمیان اقوام دیگر نیز مراسم مشابهی انجام میشده که همگی در آستانه برداشت محصول برپا میشدهاند. این نکته وضع متزلزل زندگی مردم را میرساند که به شدت به منبع خوراکشان وابسته بودهاند و مدام وحشت داشتهاند که در اثر حادثهای محصول یک سال کار طاقت فرسایشان از بین برود و گرسنه بمانند. قربانی کردن نوعی اقدام پیشگیرانه و در عین حال هدیهای بوده به خدایان یا نیروهای ناشناخته تا از مردم خشنود باشند و بر آنها خشم نگیرند. چنین مراسمی در میان آزتکها نیز دیده شده است.
درمیان اقوام دیگر
در جزیره ماسیلا (مستعمره سابق یونان و شهر مارسی امروزی) به هنگام شیوع بیماری همهگیر، همین مراسم را با کمی تغییر برگزار میکردند. بینوایی را طعام میدادند و رخت نو میپوشاندند و خوب میآراستند. سپس او را در شهر میگرداندند تا مردم هر چه میخواهند فحش و نفرین نثارش کنند. بعد این سپر بلا را به بیرون شهر برده، از بالای صخره به پایین پرت میکردند.[4] از فراز صخرههایی به ارتفاع سیصد متر در جزیره لویکاس در شمال یونان، قربانی را به دریا میانداختند. او اگر زنده میماند، باید شهر را فورآ ترک میکرد و به جای دور افتادهای میرفت و گناهانی که بر دوش او نهاده بودند، با خود به دوردستها میبرد.
در رودوس محکوم به اعدام را نثار کرونوس )پادشاه تیتانها در اسطورههای یونان( میکردند. در جزیره قبرس انسانها را برای زئوس قربانی میکردند. دیومدس، یکی از دلیرترین جنگجویان جنگ تروا در اسطورههای یونانی، چهار مادیان آدمخوار در اختیار داشت، که همین نکته بر رسم قربانی انسان دلالت دارد. در میان برخی اقوام نمونههای معتدلتری از قربانی کردن دیده میشود که طی مناسکی فقط خون قربانی را پای معبد میپاشیدند و قربانی صرفا به طور سمبلیک به قربانگاه اهدا میشد. اسپارتها در معبد آرتمیس پسر بچهها را چنان با شلاق میزدند که خونشان به قربانگاه بپاشد.[5]
در روم باستان
از روم اخبار کمی از قربانی کردن انسان به جا مانده است. سال ٢٢۶ پیش از میلاد یک زوج از نژاد سلت را مانند یونانیها در بازار گاوفروشان دفن کردند. با این کار میخواستند پیشگویی شوم تسخیر رم به دست سلتها و یونانیان را بیاثر کنند.[6]
دولت روم در سال ٩٧ قبل از میلاد قربانی کردن انسان را ممنوع کرد، اما این مانع از آن نشد که سزار در سال ۴۶ قبل از میلاد و در پی شورش سربازان، دو تن از آنها را قربانی مارس، خدای جنگ نکند.[7] صدها زندانی را نیز پنج سال بعد آگوستوس در محراب معبدی که به پاس رسیدن سزار به مقام خدایی بنا شده بود، قربانی کرد.[8] قیصر بی بند و باری به نام هلیوگابال که در سال ٢٢٠ میلادی حکومت میکرد، تعداد بی شماری کودک را فدیه خدای خورشید کرد و با استفاده از خونشان به پیشگویی پرداخت.[9] در آیین میترا هم روایاتی از قربانی انسانی هست.[10]
در روم قدیم پانزده ماه مه روز جشن کفاره بود. در حضور مقامات و مردم شهر ٢۴ عروسک حصیری به بزرگی انسان را که دستها و پاهایشان به هم بسته بود، به رودخانه پرت میکردند. این خود گواه آن است که روزی انسانها را به کفاره پلی که روی رودخانه ساخته و به عقیده خودشان از اقتدار آن کاسته بودند، قربانی خدای رودخانه میکردند.
جنگ گلادیاتورها نیز که محبوب مردم بود، شکل دیگری از قربانی انسان بود. گواه آن که خون گلادیاتور کشته شده را درمان بیماری صرع قلمداد میکردند.[11] بعدها همین نظر را شامل خون کسی کردند که سرش در مجازات اعدام قطع میشد.
در کتاب عهد عتیق
در کتاب عهد عتیق هم به کرات به قربانی انسان بر میخوریم. یک نمونه، قصد قربانی کردن اسماعیل توسط پدرش ابراهیم است که فرشتهای در آخرین لحظه جلوی آن را میگیرد و به جای اسماعیل گوسفندی را برای قربانی عرضه میکند. در این روایت شاهد روند تکاملی قربانی از انسان به حیوان هستیم که البته به سادگی صورت نگرفت زیرا محافل دینی به راحتی به آن تن نمیدادند.
قربانی کردن اسماعیل (به سخن یهودیان اسحاق)
یک مورد دیگر روایت یفتاح، قاضیالقضات بنی اسرائیل و فرمانده نظامی قوم یهود است. او در جنگ میان قوم بنی اسرائیل با طایفه بنی عمون، نذر کرد که در صورت پیروزی بر دشمن، اولین کسی را که از خانه به استقبال او آید، قربانی یهوه سازد و در آتش بسوزاند. اما این نخستین کس کسی نیست جز یگانه دخترش، که با دف و رقص به پیشواز پدر میآید. یفتاح به خواسته دخترش دو ماه به او و دوستانش فرصت عزاداری میدهد و سرانجام بنا به عهد خود دخترش را فدای یهوه میکند.
یک مورد دیگر مربوط به پادشاهانی است که وقتی ملکشان در معرض تسخیر بود، پسر خود را فدای قوم خویش میکردند. وقتی پادشاه “موآب” در محاصره قوم بنی اسرائیل قرار گرفت پسر نوزادش را که قرار بود جانشین وی شود، قربانی کرد. او قربانی را بالای برج پیش چشم محاصره کنندگان آورد و آنها که صلابت پدر در قربانی کردن فرزند را دیدند، از محاصره دست کشیدند.
قربانی کردن کودکان
دریک روایت دیگر، خداوند به تنبیه خونریزی توسط طالوت، بر مردم قحطی نازل میکند. ساکنان کنعان هفت تن از خانه طالوت را به عنوان کفاره حلقآویز میکنند، که معلوم نمیشود آیا موثر واقع میشود یا نه.
همچنین هیل در بازسازی شهر ویران شده اریحاو دو پسر بزرگ و کوچک خود را قربانی کرد تا نفرین شهر بیاثر شود. آحاز، یازدهمین پادشاه قوم یهود، پسران خود را به پای خدای بعل سوزاند. قربانی کردن کودکان به پای خدایان چنان وسعتی داشته که برخی انبیاء قوم یهود، از جمله ازحیال، قوم خود را از بابت آنها ملامت کردهاند. علت قربانی کردن کودکان نیز آن بوده که میخواستهاند زیباترین و عزیزترینهای خود را وقف خدا کنند تا او خشنود شود.
در میان فنیقیها و کارتاژها
این رسم در میان فنیقیها و کارتاژها هم جاری بوده است. درپای مجسمه کرونوس گودالی بوده که بچههای قربانی را در آن میانداختهاند. کسانی هم که خودشان بچه نداشتند، بچههای فقرا را میخریدند تا قربانی کنند. پلوتارک مینویسد، مادران این کودکان بیآنکه اشک بریزند گوشهای کز میکردند. اگر گریه میکردند پولی بابت بچهها به آنها داده نمیشد. بچههای فروخته شده به هرحال سوزانده میشدند. بچههایی که گریه میکردند، نوازش میشدند.[12] برای آنکه جیغ و فریاد بچهها پای تنور شنیده نشود، با صدای بلند ساز و دهل و طبل میزدند.[13] یک نکته مهم در مورد قربانی، این بود که داوطلبانه صورت گیرد یا جلوه کند. هرگونه نشانه مقاومت یا خودداری در قربانی از قداست نذر میکاست.
قربانی کردن انسان در زمان تیبروس، امپراتور روم در قرن ششم ممنوع شد اما مخفیانه همچنان صورت میگرفت. از اهالی جزیره ساردنی در شرق ایتالیا، نقل میکنند که آنها به پای کرونوس نه تنها زندانیان، که والدین خودشان را هم بعد از هفتادسالگی قربانی میکردند. در میان ژرمنها هم بنا به گزارش مورخان، از جمله تاسیتوس، انسان قربانی میکردند.
اسقفی اهل آپولینار در پایان قرن پنجم میلادی از دزدان دریایی اهل ساکسون روایت کرده که پس از غارت و به آتش کشیدن سواحل گالیا (یا سرزمین گل، منطقه وسیعی در غرب اروپا ) پیش از عزیمت به سمت خانه از هر ده اسیر، یکی را به قید قرعه قربانی خدایان میکردند. دلیل این هم آن بوده که سفر دریایی در آن دوران بسیار خطرناک بوده و دریانوردان همواره در ترس و تزلزل به سر میبردند که راه را گم نکنند و سالم به مقصد برسند. نمونه سرگردانی اودیسه در افسانهها بازتاب یک مورد از همین سرگردانیهاست. به همین دلیل اقوام دریانورد پیش از آغاز سفر، انسانی را به پای خدای دریاها قربانی میکردند تا دلش را به دست آورند.
منشاء مراسم خرافی امروزی
پارهای مراسم خرافی که تا یکی دو قرن پیش انجام میشدند، به منشا قربانی انسانی بر میگردند. از جمله هنگام به آب انداختن قایقهای جنگی در دریای جنوب که آنها را از روی ردیفی ازانسانها میغلطاندند.[14] همچنین است مراسم تعمید خاصی که به هنگام نزدیک شدن کشتیهای توریستی به خط استوا صورت میگیرد.
لاشههای انسانی که در باتلاقهای شمال اروپا یافت شده، حکایت از قربانی شدن انسانها طی قرنها میکنند. سه نمونه از این بقایای انسانی هم اینک در موزههای دانمارک و آلمان نگهداری میشوند. اینان دومرد و یک زن هستند که درست معلوم نیست مجرم بوده و اعدام شدهاند یا قربانی خدای زمین شدهاند. حلقه طناب دار هنوز بر گردن دو مرد دیده میشود. بر سینه زن هم سنگ بزرگی بسته بودهاند تا او را به زیر آب فرو کشد. این زن روی چشمهایش هم چشمبند دارد و بنا بر آزمایشات مختلف، بین چهارده تا پانزده ساله به نظر میرسد. مردان نیز به ظاهر خدمه کلیسا بودهاند و مجسمهای از نرتوس، خدای زمین را به یمن باروری در شهر میگرداندند. دست زدن به مجسمه تابو بوده و فرد خاطی باید کشته و جایی دور از ساحل به دریا انداخته میشد. چه بسا این دو مرد نیز به همین دلیل کشته شده باشند.
تاکنون صدها جسد که مربوط به زمان ژرمنهاهستند، در مردابهای شمال اروپا کشف شدهاند. اینها مال زمانی است که قربانی کردن انسان و مجازات مرگ ازهم قابل تفکیک نبودهاند. چون کشتن انسان به دست جامعه تنها در پوشش مراسم آیینی قابل تصور بود.
قربانی کردن انسان در میان سایر اقوام هم روایت شده است. اقوامی چون آلبانیاییها، سلتها، اسلاوها، گالیاها، بریتانیاییها، سکاها (دستهای از مردمان کوچنشین ایرانیتبار که محل زندگی آنان از شمال به دشتهای جنوب سیبری، از جنوب به دریای خزر و دریاچه آرال، از خاور به ترکستان چین و از باختر تا رود دانوب میرسید)، و تراکیان (مردمانی هندواروپایی که در روزگار باستان در مرکز، خاور و جنوب خاوری اروپا میزیستند).
مراسم قربانی نزد مایاها
ایرانیان قربانی را زنده به گور میکردند، عربها نیز پسربچههای شیرخواره را پنجشنبهها قربانی میکردند. حتی در زمان پیامبر اسلام نوزادان دختر زنده به گور میشدند. هندیان و مصریان نیز که جزو اقوام متمدن محسوب میشدند، در قربانی کردن دست کمی از دیگران نداشتند. اما از همه مشهورتر قربانی کردن نزد مایاها و آزتکهاست. به ویژه قوم جنگجوی آزتک یک سیستم قربانی برپا کرده بود و چون برای مراسم مختلف مدام به قربانی نیاز داشتند، جنگ راه میانداختند تا برای مراسم قربانی اسیر جمع کنند. مراسم قربانی کردن معمولا با زمان کشت و برداشت محصول تطابق داشت. مثلا آزتکها هنگام بذرپاشی فرد قربانی رابه چوبهای میبستند و با رها کردن تیر از چله کمان او را میکشتند. آنها معتقد بودند خون قربانی، زمین را آبیاری و بارور میکند.
در یک مراسم دیگر قربانی را که معمولا اسیر جنگی بود، لخت میکردند. پنج کاهن دست و پای قربانی را نگه میداشتند و ششمی با کارد سینهاش را میشکافت. قلبش را در میآورد و خون چکان رو به خورشید میگرفت و سپس در طشتی میانداخت که بعد آتش زده میشد تا دودش به آسمان برود. خود قربانی را نیز، به ویژه اگر جنگجوی شجاعی محسوب میشد، پوست میکندند و میخوردند. غالبا نه یک نفر، که چندین تن را یکجا قربانی میکردند.
مراسم اصلی آزتکها اما در ماه آوریل برپا میشد. یک اسیر جنگی خوشسیما را که یک سال تمام خوب خورانده و پروار کرده بودند، رخت زیبا به تن میکردند و سه هفته قبل از اجرای مراسم، چهار دوشیزه در اختیارش میگذاشتند که هرکدام سمبل گل، بذر تازه، نمک، و آب بودند. روز مراسم او را به معبدی در شهر مکزیکو میبردند تا قلبش را در آورند. روز بعد از این مراسم فرد قربانی سال بعد تعیین میشد.[15]
در آستانه برداشت محصول، یعنی درست همان زمانی که جشن تارگلین یونانیها برگزار میشد، دختر جوانی که نماد الهه ذرت رسیده بود، صبح تا شب میرقصید تا از پای میافتاد. آنگاه کاهنان آزتک سرش را میبریدند.[16] آزتکها ظاهرا در ماه فوریه نیز بچهها را فدای خدای باران میکردند.
مایاها به هنگام قحطی، کنیزان جوان را قربانی میکردند. یکی از قربانگاهها در چیچن ایتزا در کشور مکزیک است. چیچن ایتزا به معنای «در کنار دهانه چاه ایتزا» است که خود ایتزا احتمالا در زبان مایاها به معنی جادو یا جادویی بودهاست. [17] کاربرد این معبد تقدیم قربانی به خدای باران مایاهابوده است. قربانی کردن انسان نیز در این معبد معمول بوده و بقایای انسانهای قربانی شده نیز در معبد یافت شدهاند. اینجا گودال بزرگی به عمق پانزده متر پر از آب بوده و دیوارههای گودال نیز شیبدار بوده که از آن نشود بالا آمد. قربانیان را در میان هلهله مردم به همراه انبوهی هدیه و زیورآلات و ادعیه و پیغامهایی برای خدای باران به درون آب میانداختند. قربانیان که نمیتوانستند از گودال بالا بیایند آنقدر دست و پا میزدند تا خفه میشدند. دریک کاوش بقایای پنجاه جسد به همراه زیورآلات از این گودال به دست آمد.
گفتنی است که از آبشار معروف نیاگارا نیز به همین منظور استفاده میشده و سالانه – آخرین بار احتمالا سال ١٧٨٠ – سه دختر جوان توسط سرخپوستان بومی دراین مکان به پایین پرت میشدند.
داستان معروف هنزِل و گرِتِل به قلم برادران گریم
رد پای رسم قربانی کردن انسان را در اسطورهها و افسانههای ملل مختلف نیز مییابیم. از جمله در سرگذشت دوشیزگان جوان یا دختران شاهزادهای که طعمه اژدها یا جادوگران میشوند. نمونهاش داستان معروف هنزل و گرتل به قلم برادران گریم، که مربوط به قربانی کردن کودکان به هنگام قحطی است. هرچند که این افسانه به مرور زمان تغییراتی کرده و از جمله به جای مادر، نامادری وارد آن شده؛ با این حال محور اصلی داستان یعنی تهدید جادوگر به خوردن بچهها اشاره روشنی به همین مطلب دارد.
همچنین در قسمتی از همین داستان، غذا دادن به بچهها در کلبه جادوگر برای آنکه پروار و خوردنی شوند، با نمونههایی که قبلا از اطعام قربانی و آراستن وی، در میان اقوام گوناگون برشمردیم، همسان است. بازتاب چنین رسمی را امروز هم در این میبینیم که محکوم به اعدام میتواند روز پیش از مجازات، هر چه میخواهد سفارش بدهد.
داستان ایفیژنی دختر آگاممنون که فرماندهی قوای یونان علیه تروا را به عهده داشت، نمونه بارز دیگری در همین زمینه است. آرتمیس که میانهاش با آگاممنون شکر آب شده، توفانی میفرستد تا مانع حرکت سپاه او شود. آگاممنون نیز به توصیه اودیسه رضایت میدهد که دخترش را قربانی آرتمیس کند تا بدینوسیله او را آرام نماید. اما در آخرین لحظه آرتمیس دلش به رحم میآید و جای دختر یک گوزن ماده قربانی میشود.
اینجا نیز شباهتی با داستان قربانی ابراهیم دیده میشود، که در هردو آمادگی فدا کردن وجود دارد و در هردو شاهد انتقال به مرحله قربانی حیوان به جای انسان هستیم.
یک نکته دیگر که از این قصهها بر میآید این است که رسم قربانی کردن انسان چنان در میان مردم ریشهدار بوده که تنها یک خدا یا الهه میتوانسته جلوی اجرای آنرا بگیرد و آن را به قربانی حیوانی تغییر بدهد.
اگر روند تکامل قربانی کردن انسان را از ابتدا دنبال کنیم، پی میبریم که روند چندان پیچیدهای نبوده است. این روند با تابو شروع شده که با منع و چشم پوشی و پرهیز از بعضی کارها یک جور فدیه و قربانی به قوای سرنوشت عرضه میکند. این فدیه شکلی غیر فعال دارد اما در مرحله بعد فعال میشود، یعنی انسان دیگر کافی نمیداند که دست به کاری نزند، یا چیزی را نخورد یا کسی را نام نبرد، بلکه به طور فعال بهترین و عزیزترین دلبستگیهایش را فدا میکند، تا خدایان را با خود همراه سازد. اینجا یک جور بده بستان انجام میشود. هرچه قربانی با ارزشتر باشد، انتظار رحم و شفقت هم بیشتراست. به ویژه بچهها به علت بیگناهی و پاکیشان، علیالخصوص نوزادان و یگانه فرزندان با ارزشترین قربانیها محسوب میشدند. مانند اسماعیل که تنها پسر ابراهیم بود، یا پادشاه مواب که نوزاد و جانشین خودش را قربانی کرد.
دوشیزگی نیز اهمیتی ویژه داشته، چون دوشیزه به طور بالقوه از قدرت جادویی زندگیبخش برخوردار است. مانند مورد دختر یفتاح، یا ایفیژنی دختر آگاممنون. اما آیا تشنگی خدایان را میشد همیشه با این هدیهها رفع کرد؟ آیا قربانیان مهمتری وجود نداشتند؟ خود پادشاه از همه با ارزشتربود؛ پادشاهی که به هنگام قحطی خودش را فدای مردم میکرد. او به این ترتیب بلاگردان همه میشد.
این را هم بگوییم که معمول بودن قربانی انسانی، همیشه معمولی فرض نمیشد و حامل تناقضات و دوگانگیهایی بود. ترس از بلا، از یک سو سبب تمایل به قربانی کردن فرزند برای راضی کردن خدایان برای دفع آن میشد. اما از طرف دیگر علاقه به فرزند دلبند هم وجود داشت. این تناقض باید به شکلی حل یا معتدل میشد. این تناقضات در بیشتر زمینهها رفته رفته به تغییر شکل قربانی میانجامید. چنان که از قربانی پادشاه به قربانی فرزند پادشاه، یا از قربانی انسان به حیوان، یا از قربانی بچه به قربانی زندانی یا اسیر جنگی میانجامید. روند این تغییر شکل، از پیچیده و دشوار به ساده و قابل تحمل است.
گفتیم که بر روی رودخانه تیبر، آدمکهای حصیری را به رودخانه پرت میکردند. در ناحیه هارتس آلمان نیز همه ساله لباس بچه را به روخانه میافکندند، که یاد آور قربانی کردن بچه هاست و جایگزین آن شده بود. همچنین سعی میشد که هدایای به نسبت کم ارزش را بیارایند تا جبران شود و باارزش جلوه کند. مانند آراستن و خوب پوشاندن اسیران یا کسانی که یک سال تمام اطعام میشدند تا هنگام برپایی مراسم قربانی شوند.
مصریان حیوان قربانی را مهری میزدند که روی آن انسانی درغل و زنجیر دیده میشد که زانو زده و شمشیری در گلویش فرو رفته بود. به این ترتیب میخواستند تداعی کنند که قربانی اوست. مردم هنگام قربانی کردن زار میزدند و بر سر و سینه میکوبیدند. گویی که انسانی کشته میشود. رسم هنوز پابرجای شکستن یک شیشه شامپاین بر عرشه کشتی نیز یاد آور شراب و شام آخر است.
سه موقعیت خطیر
چنانکه گفتیم در سه موقعیت خطیر و تعیین کننده به قربانی کردن انسان اقدام میشد: به هنگام تنگ شدن حلقه محاصره در جنگ، هنگام قحطی و در آستانه برداشت محصول. ترس در تمام این سه موقعیت نقش اصلی دارد. انسانها این خطرات را ناشی از خشم خدایان میپنداشتند و در عین حال باور داشتند که خدایان بیهوده خشم نمیگیرند، حتما یک خطا یا گناه انسانی، گناه فردی از میان جمع به آن دامن زده است. اینجاست که میبینیم چه رابطهای بین ترس و احساس گناه وجود دارد. رها شدن از احساس گناه از طریق بلاگردان موقتا هم که شده ایجاد آرامش میکند. اثر این آرامش را در مراسم کفارهدهی یا هنگام تماشای اعدام مشاهده میکنیم.
در این فرآیند، قربانی کردن انسان اثر روانی اجتماعی دارد، اما در واقعیت مشکلی را حل نمیکند. تنها مفری است برای گریز از ترس و احساس گناهی که در جمع مردم تلنبار شده. محرکات سرکوب شده یا واپس زدهای نیز که هر فرد نسبت به دیگران دارد و همه در ضمیر ناخودآگاه انباشته میشوند، از طریق یک اقدام مجاز و غیرقابل مجازات یعنی قربانی کردن فرد توسط جمع، خودرا بروز میدهد. بنا براین عجیب نیست که قربانی انسانی، هر چند به اشکال مختلف، نزد بسیاری از اقوام انسانی با درجات گوناگون پیشرفت فرهنگی دیده میشود. علت این است که قربانی کردن انسان نه حاصل تکامل فرهنگی یا سیاسی، که پاسخ به یک نیاز روانی اجتماعی است. روح و روان نیز چیزی است که همه انسانها از آن به طور یکسان برخوردارند، هر چند که بعضی آن را بسیار بیش از دیگران تکامل بخشیدهاند.
بین انتقام که در فصل قبل به آن پرداختیم و قربانی کردن انسان یک وجه مشترک وجود دارد، که همان احساس زجرآور گناه است. در هردو مورد نیاز شدید به بلاگردان احساس میشود تا بتوان از طریق آن از تقصیر و گناه خود خلاص شد. تفاوت این دو در خصلت احساس گناه نهفته است.
در مورد انتقام، فشارها و افسردگیهای ذهنی هر فرد نقش دارد، اما در مورد قربانی کردن انسان، ما با احساس گناه جمعی ناشی از ترس همگانی از یک چیز مشخص سروکار داریم. قربانی انسانی یک راهحل موقت برای رهایی از این ترس به دست میدهد.
عذاب وجدانی که از قربانی کردن انسان حاصل میشود، کم کم در طول زمان به دوری جستن از آن انجامیده است. اما از طرفی نیاز روانی برای خلاص شدن از احساس تقصیر و گناه از طریق سپر بلا همچنان بر جای خود باقی مانده است.
این نیاز که زمانی با قربانی کردن انسان رفع میشد، رفته رفته جایگزینهای آن را در شکل مجازات قانونشکنان یافت. دراینجاست که قانونشکن سپربلا میشود. یعنی قربانی کردن انسان که منسوخ شده است، اینک در شکلی دیگر زیر پوشش مجازات نمایان میشود.
درفصلهای بعد خواهیم دید که چگونه اجتماع با خود در کلنجار است که از طرفی زیر بار این واقعیت نرود که محکومان به اعدام سپر بلای جمع هستند، و از طرف دیگر مجازات اعدام را ضروری و غیرقابل چشمپوشی بداند.
ادامه دارد
پانویسها
[1] کشاورزان اشعاری در ستایش او میخواندند که به تراگو دیا (trago dia) معروف شد. تراگو در یونانی به معنی بز و دیا به معنی شعر و در مجموع به معنی سرود بزی است. نام امروزیتراژدی از همین واژه گرفته شدهاست. رفته رفته این اشعار را همه ساله در جشنوارهای به افتخار دیونیزوس میخواندند و همین سنگ بنای تئاترهای اولیه شد.
[2] Ludwig Barring: Göttesspruch und Henkerhand. Bergisch –Gladbach 1967, S. 102.
[3] Zu diesem Gedankengang siehe Johann G. Herder: Über den Ursprung der Sprache. Stuttgart 1965.
[4] Ernest W. Pettifer: Punishments of Former Days. Yorkshire 1974, S. 90 ff.
[5] Ernest W. Pettifer, a. a. O., S. 86.
[6] Karl v. Amira, a. a. O., Abb. 323a.
[7] Hans v. Hentig, a. a, O., Bd. I, S. 213.
[8] Peter Sommer: Scarfrichter von Bern. Bern 1969, S. 11 ff.
[9] Karl v. Amira, a. a. O., Abb. 51.
[10] در بسیاری نقشهای سنگی، میترا را در حال قربانی کردن گاو نر میبینیم. بنا به اساطیر یکی از کارهای میترا کشتن گاو است که با پاشیدن خون گاو بر زمین برکت و سرسبزی میآفریند. قربانی گاو، در آیین میترا (مهر) نماد آفرینش است و مرگ گاو، حیاتی نو میآفریند. از آبیاری زمین با خون او غلات و انگور پدید آمد. به نظر برخی محققان ضیافت شام با نان و شرابی که نماد خون قربانی است، از جمله آیینهای عبادی آیین میترا بوده که بعدها به مسیحیت راه یافت.
[11] Hans v. Hentig, a. a. O., Bd. I, S. 209.
[12] Richard Wrede: Die körperstrafen zu allen Zeiten und bei allen Völkern. Desden 1898, S. 383.
[13] George R. Scott, a. a. O., S. 194.
[14] Anthony Babington: The Power of silence 1968, S. 57.
[15] Anthony Babington, a. a. O., S. 54.
[16] Hans Fehr: Das Recht im Bilde. Erlenbach 1923, S. 86 f.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر