هر سال آذر که میرسد یاد دو چهره سرشناس ادبیات و پژوهش و ترجمه و اندیشه زنده میشود؛ محمد مختاری و محمدجعفر پوینده که سال 77 در ماجرای موسوم به قتلهای زنجیرهای کشته شدند. در این بین آنچه از امثال مختاری کمتر شنیده میشود نقش او در شعر و ادبیات است. سیدعلی صالحی از شاعران برجسته کشور که در دورهای از شاگردان زبده محمد مختاری در دانشگاه بود و از اعضای اصلی کانون نویسندگان نیز به شمار میرود، در گفتوگویی با «اعتمادآنلاین» از ویژگیهای ادبی و شخصیتی مختاری میگوید. البته صالحی اگر چه ارتباط مستقیمی با پوینده نداشت اما او را نیز میشناسد و در توصیف هر دوی آنها تاکید میکند که مختاری و پوینده شاخص روشن آزادی بیان بودند.
اما صالحی، مختاری رو خوب میشناسد و در وصف او و ویژگیهایش در مقام شاعر و منتقد و مترجم میگوید همه یکی بودند و آن یکی همه بود.
سیدعلی صالحی در این گفتوگو همچنان که تاکید دارد مختاری منبع امید بود، با زبان صریحش ادامه میدهد: رفیق بزرگ ما، بیخلل بود.
نگاه محمد مختاری به شعر معاصر ایران چگونه بود؟
بعد از واقعه 1357 بویژه از دهه هفتاد به این سو، هر وقت میخواستم ببینم چه کسانی در حوزه نظری، داوری و نقد صاحب تشخیص عادلانه و علمی هستند، تنها دو نفر، دو نام، دو چهره شریف در ذهنم زنده میشدند: دکتر رضا براهنی و محمد مختاری. هر دو از اعضا موثر کانون نویسندگان! همان اوایل دهه هفتاد، دکتر رضا براهنی- طی صحبتی دو نفره- به من گفت: شعر مختاری بسیار متفاوت است، بویژه با طرح اوزان ترکیبی. من روی کار مختاری حساب میکنم. جدی، پیگیر و با سواد است. وقتی گفتم من شعر محمد را از پیش از 57 خوانده و میشناسم، برای دکتر تازگی داشت. و گفتم پیش از آن که مرا از دانشگاه اخراج کنند، ایشان استاد ما بود و اسطورهشناسی تدریس میکرد.
محسن یلفانی و سعید سلطانپور هم از استادهای تاثیرگذار ما بودند. مختاری پیش از آن که در پی «گفتن» در شعر معاصر باشد، کاونده «چگونه گفتن» بود. آن مدتی که یکی از دبیران مجله دنیای سخن بود، با نظر به نوع انتخاب ایشان، میشد فهمید چه نگاهی به شعر پویا، روزآمد، زنده و صاحبنفوذ دارد؛ حفظ تعهد اجتماعی توأم با فرم و صورت و شکل کلام، آن هم در تعادلی خارقالعاده!
مختاری معتقد بود که شعر سانسور را برنمیتابد. علتش چیست؟ آیا امکان ندارد که در وادی شعر، به گونهای دیگر سخن را به مخاطب رساند که از سد سانسور عبور کند؟
آزادی بیان آن هم بدون حصر و استثناء، کیمیای کلمات است. حذف آزادی بیان برابر است با تولید کمنَفَس، ابتر و ناقصالخلقه امر «نوشتن»! مختاری یکی از دانایان این عصر بود که بهدرستی با طعم زهر سانسور آشنا بود. نه تنها شعر، که نفس کشیدن آدمی نیز سانسور را برنمیتابد. پی علت این «تیزبُر تاریخی» نباشید. آنجا که «قدرت» و «هنر» به نقطه تصادم میرسند، سانسور در تبانی با قدرت، هنر را خفه میکند.
در مورد بخش پایانی پرسش شما: بله، میتوان چنان به گونهای دیگر سخن گفت که از فراز سد سانسور بگذرد، منتها این سخن فقط به درد همان سد میخورد، مولود سکوت است، دشمن مردم است، تحقیرکننده مخاطب است. موحشترین تصاویر گنگ، به وحشت سانسور برمیگردد. کسی که برای عبور از سد سانسور خود را گول میزند و «سکوت» یا «سخن قیچینشان» را عرضه میکند، هنر نکرده است، فقط با دستگاه سانسور (ناخواسته و بیخبر) همکاری کرده است. به جای اندیشیدن به سخنی مبهم برای عبور از تیغ ممیزی، باید خود ممیزی مزاحمت خود را کم کند. ما باید در برابر سانسور مقاومت کنیم. با چهار تا «تاکتیک کلامی» نمی شود استراتژی سانسور را غافلگیر کرد.
از نظر مختاری، شعر در معرض سانسور تمام میشود؟ میپوسد؟
پذیرفتن سانسور، حتی سایه شعر را نیز مریض میکند. مشکل ما اینجاست که عدهای صاحبِ کلید به صاحبان کلمه رحم نمیکنند. کجای تاریخ بشری اعمال مفهوم «حذف» خدمتی کرده است؟! عین جنایت است. سانسور در عاقبت دامن بانیان آن را خواهد گرفت. ماشین حذف که روشن شود، همه زمین را شخم خواهد زد. تر و خشک برای او نوعی سد جوع است. هیولایی که هرگز سیر نمیشود. روزی سیبِ گلابی آفت گرفت، کرمها به جان سیب افتادند. یکی از بقیه فربهتر بود، به طمع تصرف سیب همه همنوعان خود را بلعید تا سیب بیشتری نصیب او شود. تا روزی که او ماند و نیمی از سیب. و خورد و خورد و آنقدر خورد تا ترکید و مرد! سانسور همان آخرین کرم گندهلات است. شعر خورده شده است.
فکر میکنید وضعیت شعر امروز، به نوعی پیشبینی مختاری از آینده است؟
همان زمان هم شعر دچار بحران شده بود. صدای خزیدن کرم حذف، سراسر تاریخ شنیده میشود. سخن مختاریها درست بوده است. او محقق توانایی بود.
کارها و تحقیقاتی را که مختاری روی آثار شعرا کرده چطور ارزیابی میکنید؟
هنوز مختاری به صورت دقیق شناخته نشده است. هزارتوی نبوغ او سرشار از کار و جوهره انسانی بود. جنایت هولناک از سوی ابوالهولهای وحشت، نگذاشت نسلهای جوانتر از سایه این فضا بیرون بیایند و از بیرون به آثار او بنگرند.
شعرهای مختاری از نظر شما دارای چه جایگاهی است؟ آیا جایگاهی در شعر امروز ایران دارد؟
در مبحث بیناسطری، حوادثی در شعر مختاری پدید آمده که لاشریک است. تو گویی در سفیدخوانی شعر او، چندین قرائت پنهان وجود دارد که با یک هارمونی یکدست، سوادیه و سطور شعر او را تفسیر میکند. مختاری با درایت دریافته بود که در کار شعر باید فهمید چه چیزهایی را نباید گفت، نه از سر وهم موهنی به نام سانسور، بلکه در مقام تکنیکی مختاریوار...
شعر مختاری را من به صورت پراکنده در پیش از 57 خوانده بودم، نوعی شعر نابِ کانکریتی که تو گویی بی کم و کاست تراشیده شدهاند. بعد از 57 بخت این را داشتم که در کانون نویسندگان به او برسم، بعد با اختلاف 9 سال سن، او استاد ما بود در دانشکده. اما خیلی زود انقلاب فرهنگی ما را از هم دور کرد. شعر مختاری همواره برای من از کرامت زیباترینِ کلمات برخوردار بوده و هست. پیغام میدهم به نسلهای زنده و پویا که آثار او را بخوانند، بویژه شعر ایشان که مشحون از پیشنهادهای خارقالعاده است.
روند شعر مختاری تا چه اندازه با تحولات زمانه همگام بود؟
آنقدر پیشرو بود که جان بر سر کلمه نهاد. او برای پدیده معاصریت فصلی گشوده بود در مجله دنیای سخن (اواخر دهه شصت). طبیعی است که محمد بزرگ ما در ثقل تحولات روزگار خود، کلمات را به سوی آگاهی فرا میخواند.
شما در دانشکده از شاگردان زبده ایشان بودید، هیچوقت بر سر شعر بحث میکردید؟ شخصیت او همان بود که در چهارچوب عقیدهاش؟
بله، اما من با حرمت تمام از او یاد میگرفتم. رفیق بزرگ ما، بیخلل بود، خودش بود. ندیدم کسی را این همه از ته دل بخندد. منبع امید بود. سال 58 لهجه بختیاری من غلیظ بود. او هم سعی کرد لهجه خراسانیاش را استفاده کند. بیشتر مراقب «درک حضور دیگری» بود. یکبار شعر مرا گرفت و با نام مستعار در نشریه «کار» منتشر کرد. به عکس سلطانپور که سخنوری پرشور بود، مختاری آرام و صاحبِ نوشتن بود نه جهان شفاهی.
چه ویژگیهای شخصیتی داشت؟
من مدتی طولانی با ایشان همکلام نبودم. دوره دانشگاه، دوره کانون نویسندگان از 58 تا 61 (حدوداً)، و دیگر اینکه گاه یکدیگر را میدیدیم، در محافل دوستانه و ادبی. اما آن عمق و جوهره وجودی خاص بود. واقعاَ خاص بود، خردمندی که ته یک سلسله جبال بود، اما به مردم که میرسید معمولی میشد. تا آن روز لعنتی، آن روز سیاه...! دلهره مفقود ماندنش تا سرانجام دکتر جواد مجابی زنگ زد و گفت: جنازه دوستمان را پیدا کردهاند، امروز عصر بیا!
مختاری شاعر، مختاری منتقد، مختاری مترجم. چند وجهی بود!
همه یکی بودند و آن یکی همه بود.
برخی میگویند شاید اگر مرگ تراژیک مختاری نبود، به این اندازه مورد توجه قرار نمیگرفت، نظر شما چیست؟
آن برخیها ادامهدهنده راه متد فرهنگی کسانی هستند که با این نوع تهمتها و قضاوتها، زمینه حذف های دیگری را مهیا میکنند.
محمدجعفر پوینده را میشناختید؟
هرگز او را ندیدم. عضو کانون ما بود. دیده و ندیده شهید راه آزادی است. درود بر شرف پایدار محمدجعفر بزرگ.
در پایان اگر اجازه بدهید از تازهترین دفتر شما « سرود روح بزرگ» هم بپرسم، آیا سرانجام پروانه نشر گرفت؟
ناشر محترم گفته است در حال رایزنی و چانه و کش و قوس بودهاند. جای امیدواری هست که منتشر شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر