«اينجانب در تجربه ملموس پنج ساله اخير خود در رويارويی با آن بخش از نظام که با آن سر و کار داشتم نه خدا را ديدم و نه قانون» - هدی صابر خطاب با رئیس قوه قضایی
از زمانی که نامهی هدی صابر منتشر شد این موضوع در ذهن من از مسألهی زندان در ایران جدا نشد که او زندان جمهوری اسلامی را جایی معرفی کرده بود که در آن نه خدا هست نه قانون. همان زمان یادداشتی هم منتشر کردم با همین عنوان. نامههای صابر و دو همبند دیگرش رضا علیجانی و تقی رحمانی نامههای تکاندهندهای بودند – شاید مهمترین نامههایی که پیش از جنبش سبز منتشر شدند.
آمادهسازی نامههای زندانیان برای انتشار یکبار دیگر به من امکان داد که زندان را چنانکه هست از زبان دهها زندانی سیاسی ایران بشناسم و در کنار این شناخت، درک تازهای از قدرت در ایران پیدا کنم. در این درک تازه استمرار شیوه زندانبانی در ایران برای من تکاندهنده بود. یکبار دیگر به یادداشت قدیمام مراجعه کردم و آن را از نو بازنوشتم که در اینجا میخوانید:
زندان چهرهی واقعی قدرت
زندان در ايران تاريکخانهی قدرت بیمهار است. قدرت مطلقه. زندان از نظارت مردم به طور معمول بيرون است و تنها در جامعهای که قدرتهای نظارتی بانفوذ داشته باشد میتوان دم از نظارت بر زندان زد. چنين نهادهايی در ايران وجود ندارد يا صرفاً در مراحل جنينی خود است. زندان در چنين شرايطی محل ظهور ماهيت واقعی قدرت حاکم است.
در ميان همه انواع بحثهايی که روشنفکری ايران به آن مشغول است و روشنفکری خود را با آن توجيه میکند جای بحث از زندان خالی است. روشنفکر ايرانی چه سياسیاش چه فکری و تئوريکاش تا وارد بحث زندان نشود کار واقعی خود را آغاز نکرده است. اگر نتيجهی اين همه بحث و ترجمه و سمينار و نشست و کتاب و نشر ذرهای به اصلاح وضع زندان کمک نکرده باشد، روشنفکران باید به ناچار به بازنگری در مشی خود بپردازند. دلخوش کردن به ظواهر امور تدبیر مدینه و مثلاً کشيده شدن چند اتوبان و ساخته شدن چند سد و فرودگاه و انبوه شدن حضار در جلسات بحث و حتی به دست آوردن کمی تا قسمتی آزادی اجتماعی و مثلاً پلوراليسم سياسی يا رشد اقتصادی واقعاً کمکی به توسعهی انسانی ايران نيست.
اما بازسازی قدرت در نهانخانهی جامعه را چه کسی میتواند به انجام برساند؟ روشنفکران میتوانند در بارهی امنيت اجتماعی و قضایی میدان بحث را باز کنند و نشان دهند که امنیت از زندان آغاز میشود. اما چه کسی باید مداخله کند و مدیریت زندان و نظام زندان را اصلاح و بازسازی کند؟ زندان جايی است که کمتر رجل سیاسی در آن نفوذی دارند، گذشته از آن شماری از رجال و اشباه الرجال مخالفان خود را در دورههای مختلف به همين زندانها انداختهاند يا در اجحافهای ضدانسانی به زندانيان شريک بودهاند يا در مقابل آنچه بر زندانيان میرود سکوت رضايتآميز داشتهاند. پس از کجا باید آغاز کرد؟
زندان سد سکندر هر نوع اصلاح است. و گرنه ظاهرسازی و ژست شيک و دموکراتمآب که آسان است. حرف خرجی ندارد. کار دشوار مهار قدرت پنهانی است که نيروی تخريبیاش در خفا و در همهی این سالها به شهادت همین نامهها بیتغييری ادامه يافته است. دولتها آمده و رفتهاند و نظام زندان دست نخورده است. اين چهرهی واقعی سياست در ایران است و معياری بنيادين در ارزيابی کارنامه ديروز و حال امروز و تخمين فردای سياستهای رجال سیاسی ایران است. زندانهای ايران چنان قدرت عريانی را به نمايش میگذارند و چنان استعدادی در عريان کردن قدرت دارند که نديدن آن فقط میتواند ناشی از ضعف بينايی روشنفکر و سياستمدار باشد و يا ترس او يا منافعی که به همين سياهچالهها پيوسته است.
اخلاق، سیاست و زندان
نامههای زندانيان که نمونههایاش بیوقفه منتشر میشود سندهای بینظير شناخت جامعهی ايران است که کمتر سندی از نظر اعتبار با آن برابری میکند. ارزش اين نامهها به آن است که نويسندگانشان در زندان نوشتهاند یا همين حالا در زندان اند. من هميشه به خاطرات زندانيان با ديدهی شک و ترديد و نقد نگريستهام زيرا نمیخواستهام راه به پذيرش ادعا و اغراق دهم. به عنوان عضوی از نسل انقلاب از اين دست خاطرهها بسيار خواندهام که بيشتر آنها به شدت گمراه کننده و برای تبليغات سياسی معينی نوشته و توزيع میشدند. اما به نامههای کسانی که با به خطر انداختن جان خود و با احتمال بدتر شدن وضعيت از-پيش-دشوار خود دربارهی زندان و شرايط خويش در حبسهای غيرانسانی مینويسند با چشم احترام مینگرم و با خواندن آنها پرسشهای اخلاقی مهيبی جانام را میآشوبد.
سيمای واقعی ولايت مطلقه يا سلطنت مطلقه يا هر نام ديگری که میخواهيد بر آن بگذاريد در زندان است. اخلاق شخص اول مملکت در لقلق زبان او نيست. در رفتاری است که عاملان او در زندان با ديگر مسلمانها، با ديگر آدميان از هر دينی میکنند. کسی که میتواند جور و دروغ و خلف وعده و رفتار مادون انسانی را به شهادت انبوهی از این نامهها -ديگر شواهد از فساد قاضی و بازپرس و زندانبان به کنار- تحمل کند يا فرمان دهد و شب سر راحت به بالين بگذارد کمترين چيزی که دربارهی او میتوان گفت اين است که عدالت از او ساقط شده است. چه رهبر باشد چه رئيس قوهی قضايی باشد يا متأسفانه رئيس جمهوری که با رأی مردم به این مقام رسیده است. اما دربارهی شخص رهبر اهميت ماجرا اين است که اسقاط عدالت از او اسقاط حق اعمال ولايت است. بنابراين زندان بزرگترين شاهد سلب مشروعيت اوست و نه مثلاً ميزان شرکت مردم در انتخابات نظام او.
دينداران و روشنفکران و سياسيون و وکيلان و وزيران و مقامات همه در اين ماجرا شريک اند مگر آنکه صدای نقد و اعتراض و مخالفت خود را علیه اين شيوههای ضد انسانی که هيچ دين و اخلاقی امضا نمیکند بلند کنند. هر نمازی در آن خاک باطل است، از هر که باشد، مگر از دل و با زبان از اين سياهی تو بر تو اعراض کند. هر بحث روشنفکرانهای خودنمايی است مگر آنکه اين فاجعهها را که پشت ديوار زندانها میرود به ياد آورد. هر وکيلی ذليل است مگر آنکه به اين جور آشکار بر مردمی که به صد گناه ناکرده محبوس اند اعتراض کند. اينها وکيل اند برای چه و از جانب که؟ اصلاحطلبی هم که به آزادی زندانيان فکری نينديشد يا برای آن تلاش نکند لايق اين عنوان نيست. گرچه کار با آزادی آنها هم تمام نمیشود. زندان بايد از قدرت فاسدی که هر کار دلاش خواست میکند زدوده شود. زندانی هر که باشد انسان است. اگر قدرت توانست حق کسی را که دستاش به جايی نمیرسد رعايت کند آنگاه واقعاً اصلاح شده است .وگرنه همان است که هدی صابر در نامهاش آورده است :در رفتار اين قدرتمداران و قاضيان و زندانبانان متشبث به ولايت و دين نه خدا هست نه قانون .نه اخلاق دينی نه اخلاق مدنی.
زندان نظام است
زندان نظامی از آدمهایی است که زندانبانی میکنند، بازجویی میکنند، دادرس و بازپرسها و قاضیها و نگهبان و حتی سربازهای سادهای که وظیفه دارند زندانیان را آزار دهند یا کتک بزنند .مجموعهی بزرگی از آدمها که مسخ شدهی قدرت اند و صرفاً به قدرت سر فرود میآورند و هیچ درکی از قانون و اصول انسانی و اخلاقی ندارند. این مجموعهنامهها شماری از لیدرهای این نظام زندان و این نظام شکنجه و پروندهسازی را افشا میکند.
به علاوه، همانطور که در این کتاب میخوانید، شمار زیادی از نامهها خطاب به رئیس قوهی قضا یا رئیس جمهور و دیگر مسئولان ارشد نظام نوشته شده است. همهی نامهها سرشار از جزئیات هولناکِ برخوردهای قرون وسطایی با زندانیان است. برخی از آنها آنقدر خوب نوشته شده و جزئیات اَعمال ضدقانونی را مستند کردهاند که قطعاً مسئولیتهای بزرگی بر دوش مسئولانی میگذارند که نامهها را دریافت کردهاند. این نامهها به عبارت ساده نشان میدهد که همهی قوای کشور و همهی مسئولان از وضع زندانها و بیرسمیهای جاری در آنها باخبر اند. اینکه نتوانستهاند یا نخواستهاند به این نظام شکنجه پایان دهند آنها را هم، ولو مستقیم با زندانیان در ارتباط نبوده باشند، مسئول شکنجههایی میکند که بر زندانیان روا داشته شده است. هر زندانی که در زندانهای نظام تحقیر شده، سیلی خورده، لگد خورده، بیاحترامی دیده، حقوقاش پایمال شده، و حرف و اعتراضاش با خشونت و بالابردن سطح فشارها سرکوب شده، برگی بر پروندهی مسئولیت مقامات ارشد نظام اضافه میکند.
این نامهها به خوبی نشان میدهد که زندان در ایران یک نظام فکرشده است که سالهای سال است با همین شیوه عمل میکند و بنابراین قطعاً برنامه و مرام آن را مقامات مسئول قوای سهگانه مستقیم و غیرمستقیم تأیید کردهاند. بدین ترتیب همه رؤسای جمهور و رؤسای مجلس و رؤسای قوهی قضایی در قبال همهی ستمهایی که بر زندانیان در ایران رفته مسئول اند. آنها نمیتوانند بگویند ما بیخبر بودهایم. این نامهها نشان میدهد که اگر باخبر هم نبودهاند باخبر شدهاند. وانگهی چون زندان، نظام تثبیت شده دارد امکان ندارد که کسی در مقام و مسئولیت قرار گیرد و بگوید از این نظام بیخبر است. اگر بیخبر باشد هم نشانه بیمسئولیتی اوست و اگر خبر داشته و قدمی برنداشته باز هم مسئول است. در این موضوع فرقی بین اصلاحطلب و محافظهکار و معمم و مکلا و روشنفکر و تاریکفکر نیست. حقی که زیر پا گذاشته شده آنچنان صریح و روشن و بدیهی و ابتدایی است که هیچ کسی نمیتواند بگوید از اهمیت آن بیخبر بوده است.
این نامهها نهایتاً به خوبی روشن میسازند که دولتی پنهان در همه جا در ایران وجود دارد. همین دولت پنهان که دولت بیت است و تحت ولایت رهبری، مقامات را مسلوبالاختیار میکند و موجوداتی مثل قاضی مرتضویها را میسازد و به آنها میدان میدهد. سرتاسر این نامهها شاهد حکومت نیروهای خودسر رهبری در همه مراتب بازداشت و پروندهسازی است. این نیروها مثال روشن «نه خدا و نه قانون» اند. آنها آدمخواران قدرت و ولایت اند و اگر به کسی پاسخگو نیستند معنایاش این است که همه مسئولان در مقابل اعمال رهبر سکوت پیشه کردهاند و با همین سکوت در آنچه این نیروها میکنند شریک اند.
زندان، پایدارترین نظام
این مجموعه حاوی پنجاه نامه از زندانیان سیاسی و عقیدتی ایران است. به جز دو نامهی گروهی و یک نامهی دونفره باقی نامهها به قلم یک زندانی است. از میان انبوه نامههایی که در دفاع از زندانیان نوشته شده یکی از نامههای خانم شیرین عبادی را انتخاب کردهایم. نه در مقام زندانی بلکه در مقام مدافع زندانیان. نامههای دفاعیه خود ژانر مستقلی از نامههای زندان و زندانیان است اما این مجموعه نمیتوانست به تلاشهای کسانی مانند خانم عبادی توجه نکند و برای نمونه یکی از آن نامهها در این جا آمده است که از اتفاق در مورد زندانیانی است که نامهی جداگانهای از آنها در این مجموعه نیست؛ یعنی دراویش زندانی – که به تنهایی نمونهی خوبی از زندانیان عقیده در ایران اند زیرا هیچ جرمی جز دگراندیشی و دگرمرامی ندارند. این نامهها با این هدف گردآوری شده است تا تصویری از وضع زندان از آغاز انقلاب تا سال ۱۳۹۵ ارائه کند. بنابراین ترتیب نامهها تاریخی است. و این ترتیب سیر وضعیت زندان را در ایران و در دولتهای مختلف آن به خوبی نشان میدهد. سیری بیتغییر. نظام زندان پایدارترین نظام برساخته بعد از انقلاب اسلامی است و بیاعتنا به تحولات اجتماعی و سیاسی بر یک مسیر مشخص و واحد رفته است. مسیری که این نامهها آن را به خوبی نشان میدهد.
نامههای بسیاری به قلم زندانیان در طول این سالها منتشر شده است. اما آنچه در این مجموعه آمده است عمدتاً نامههایی است که به وضع زندان توجه نشان میدهد یا از خلال آنها میتوان وضع زندان را ملاحظه کرد. بنابراین، تقریباً همه نامههایی که اعلام مواضع سیاسی در قبال مسائل روز بوده کنار گذاشته شده است. ارزش نامههایی که به وضع زندان میپردازند از این نظر که شاهدان عینی آن را بیان میکنند فوقالعاده است. از طرف دیگر، وقتی مسائل واحدی از زبانهای مختلف در طول سالهای مختلف شنیده میشود به ما اطمینان میدهد که در ثبت واقعیتهای زندان اغراقی در کار نبوده است و واقعیت زندانهای ایران همین است که اینجا به قلم زندانیان ثبت شده است. آن هم زندانیانی که بیشتر آنها اهل قلم و کتاب و تجزیه تحلیل اند.
با وجود اینکه این نامهها تأثیر فوقالعادهای در افکار عمومی داشته است، در تغییر رفتار زندانبانان و نظام زندان در ایران تأثیر مشابهی نداشته و مقامات معمولاً گوش خود را به روی شنیدن این پیامها بستهاند و این یکی از جنبههای عبرتآموز و افشاگر دربارهی نظام ولایت است. یعنی نه تنها تحولات سیاسی بیرون از زندان در زندان اثر مثبت نداشته اعتراضهای خود زندانیان نیز نتوانسته مثلاً روش بازجویی یا محاکمات فرمایشی را تغییر دهد.
مقاومت درخشان
این مجموعه را با نامهای از سعیدی سیرجانی آغاز کردهایم که گرچه نامهی زندان نیست اما نامهای است که محتوای تیپیک اتهامها به همه زندانیان عقیدتی را به روشنی و با فصاحت بیان میکند. این نامه در زندان نوشته نشده اما نویسندهاش را به خاطر نامه به زندان برده است و نهایتاً به قتل رسانده و نویسنده پیشاپیش این را میداند و این خطر را به جان میخرد، اما باز هم میخواهد حرفاش را بزند و از آزادی بیاناش صرفنظر نکند. این خصلت مشترک همه زندانیان عقیدتی است. آنها پیش از زندان از خود جسارت نشان میدهند و زندان هم قادر نیست این جسارت را در آنها نابود کند و در زندان هم که هستند مینویسند و افشا و مقاومت میکنند.
همه نامهها به دقت بازخوانی شده و ویرایشهایی به صورت حداقلی برای هموارسازی جملات یا نشانهگذاریها صورت گرفته است ولی اصل بر این بوده که سبک و شیوه بیان نامهها حفظ شود و تغییر در کمترین حد باشد. در برخی موارد اصلاً ویرایشی صورت نگرفته چون نویسندگان نامهها قلم قوی داشتهاند و در موارد معدودی هم ویرایش کامل صورت گرفته است تا متن یکدست و روشن باشد. هر جا هم به ضرورت برای تکمیل معنای جمله چیزی به متن اضافه شده با کروشه از متن متمایز است. در چند مورد هم برخی از جملات و بندهای نامهها نامفهوم باقی مانده است که در هر مورد یادآوری شده تا مخاطب بداند این جمله یا بند به همین صورت در اصل نامه وجود دارد.
این کتابی است که خواننده در آن تاریخ چهار دههی گذشته را مییابد. تاریخی از سرکوب و ستم به اسم دین. این یادداشت را با یاد دوستانام به پایان میبرم که زندانهای ایران را تجربه کردهاند. برخی از زندان بیرون نیامدند و جان بر سر عقیده گذاشتند. برخی خیلی زود پس از آزادی از پا در آمدند. برخی هم بختیار بودند که آزادی را در عمری بابرکت تجربه کنند و آنچه را در خانهی واقعی قدرت در ایران میگذرد، افشا کنند.
این نوشته بازنشر مقالهای است که در تاریخ 28 ژانویه 2017در وبسایت راهک منتشر شد.
زندان در ایران؛ جایی که نه خدا هست نه قانون | مهدی جامی
به شهادت ۵۰ نامه از زندانیان از دهه ۶۰ تا دهه ۹۰
به اهتمام علیرضا کیانی، مهدی جامی
۲۰۱۷ واشنگتن، آموزشکده توانا، ۱۳۹۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر