ماریو بارگاس یوسا یکی از مهمترین نویسندگان آمریکای لاتین، با «رماننویسی مطلق» در مفهوم تلاش برای بازآفرینی تاریخ آغاز کرد، اما پس از انتشار «گفتو گو در کاتدرال» به رمانهای سادهتر روی آورد. در هشتاد سالگی این نویسنده دایرهای بسته میشود. یوسا پس از سرخوردگیهای عشقی و سیاسی و آزمون و خطاهایی به مهمترین تم نخستین آثارش بازمیگردد: نفی سرکوب و ستایش آزادی انسان.
ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی و برنده نوبل ادبی
آکادمی نوبل اعلام کرده بود که جایزه نوبل برای ادبیات در سال ۲۰۱۰ را به دلیل توفیق ماریو بارگاس یوسا «در نشان دادن ساختار قدرت» و به لحاظ «تصاویر بیپردهای که در آثارش از مقاومت و شورش و شکست افراد» به نمایش میگذارد به او اهدا میکند.
یوسا با فروتنی گفته بود:
وقتی نویسندهای در سالخوردگی جایزه نوبل ادبی را دریافت میکند، یکی از خوبیهایش این است که دیگر نمیتواند خودش را تغییر دهد. جایزه نوبل ادبی هم طبعاً شهرت مرا زیاد میکند، اما تغییر خاصی در نویسندگی من به وجود نمیآورد.
سالهای سگی، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه احمد گلشیری
ماریو وارگاس یوسا، با نام کامل «جرج ماریو پدرو وارگاس یوسا»، در ۲۸ مارس ۱۹۳۶ در شهر «آرهکوئیپا» در جنوب پرو به دنیا آمد. او در پرو و بولیوی بزرگ شد و ده سالش بود که پدرش را برای اولین بار دید. یوسا درباره این تجربه میگوید:
«رابطه پرتنشی داشتیم. پدرم همیشه در نظرم مرد غریبهای بود که با اتوریتهاش میخواست مرا له کند. اینطور بود که از واقعیتی که از آن نفرت داشتم به تخیلاتم پناه بردم و به تدریج دنیای دیگری برای خودم ساختم. این شاید بهترین توضیحی باشد برای اینکه چگونه به نویسندگی روی آوردم.»
به خواست پدر، یوسا به مدرسه نظام رفت. در سال ۱۹۶۳ او که روزنامه نگار مطرحی بود این تجربه را در رمان «سالهای سگی» به کار گرفت. پس از انتشار «سالهای سگی» در پرو این کتاب را به آتش کشیدند. بعدها یوسا با رمان «خانه سبز» به شهرت جهانی دست پیدا کرد.
او که شیفته فیدل کاسترو بود به کوبا سفر کرد و از آنجا راهی اروپا شد. در اروپا ابتدا از فعالان طرفدار انقلاب کوبا و چپهای تندرو بود، اما بعد از مدتی به یکی از منتقدان سرسخت کاسترو و نهضت چپ تبدیل شد.
رمان «گفتوگو در کاتدرال» را در سال ۱۹۶۹ منتشر کرد که یک دستاورد ادبی بود. با رمان «خاله جولیا و نمایشنامهنویس» در سال ۱۹۷۷، الهامگرفته از ازدواج نخستاش و «جنگ آخرالزمان»، در سال ۱۹۸۲، اشارهای به سیاستهای برزیل، شهرت او اوج گرفت.
«چه کسی پالمینو مولرو را کشت» (۱۹۸۶) درباره خشونت سیاسی در پرو است و «ماهی در آب» ( ۱۹۹۳) شرح احوال شخصی اوست که با زبانی داستانی روایت شده است.
«مرگ در آند» (۱۹۹۶) «سور بُز» (۲۰۰۲) از دیگر رمانهای مطرح اوست.
ناکامی در عرصه سیاست
کامیابیهای ادبی بزرگ بارگاس یوسا اما در سالهای دهه ۱۹۹۰ به یک ناکامی بزرگ در عرصه زندگی سیاسی پرو انجامید. او در سال ۱۹۹۰ در انتخابات ریاست جمهوری پرو از رقیب انتخاباتیاش، آلبرتو فوجیموری شکست سختی خورد.
یوسا درباره تلخکامی این شکست میگوید:
«من اگر در انتخابات ریاست جمهوری آن سال پیروز میشدم، به جای یک دیکتاتوری ده ساله در حکومت فوجیموری، بدون هیچ قید و شرطی دموکراسی برقرار میکردم. قطعاً با فساد اداری مقابله میکردم و تبعیض و نابرابری اجتماعی بین فقیر و غنی را کاهش میدادم. با اینحال باید بگویم او که مایل است در جهان اما و اگرها زندگی کند، بهتر است رمان بنویسد. تخیل جایی در تاریخ ندارد. جای تخیل در ادبیات است.»
آثار یوسا اما آثاری یکسر تخیلی و دور از اقعیتهای سیاسی و اجتماعی نیستند. او رمان سرگرمکننده «خاله جولیا و نمایشنامهنویس» (۱۹۷۷) را با الهام از زندگی زناشویی با نخستین همسرش نوشته است. در این رمان مردی به نام ماریو با خالهاش که از او بسیار سن و سالدارتر است ازدواج میکند. ماریو بارگاس یوسا هم ابتدا با زنی از خویشاوندانش که از او بسیار مسنتر بود ازدواج کرد و بعد از جدایی از او، با دخترعمویش زندگی مشترکی را آغاز کرد که بعد از پنجاه سال، در سال ۲۰۱۵ از او هم جدا شد. یوسا در هفتاد و نه سالگی به زن دیگری دل بسته بود.
سرگردانی در عشق و بازگشت به ریشهها
یوسا درباره عشق میگوید:
«عشق تجربهایست که زندگی ما را از اساس دگرگون میکند. همه چیز ناگهان تغییر میکند. عشق به همان اندازهای که در انسان احساس خوشبختی ایجاد میکند، اطرافیان او را بدبخت میکند. اما بدون عشق، زندگی بیاندازه سیاه و کسالتآور خواهد بود.»
«رؤیای سلت»، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه کاوه میرعباسی
موضوع «دختری از پرو» (به ترجمه خجسته کیهان) هم یک ماجرای عشقی و سرگردانی عاطفی یک روزنامهنگار موفق است.
ریکاردیتو سوموکورسوی میافلورس نشین در نوجوانی به دختری به نام لی لی دل میبازد، این دلدادگی اما چند روزی بیشتر دوام نمیآورد و لی لی ناگهان غیبش میزند. او اما هر چند سال یک بار با نام های متفاوتی مانند مادام آرنو، مادام ریچاردسون، کوریکو و نینامالا وارد زندگی میافلورس میشود و زندگی او را دگرگون میکند.
«رؤیای سلت» (به ترجمه کاوه میرعباسی) شاید آخرین اثر درخشانی باشد که از یوسا منتشر شده است. قهرمان این رمان یک دیپلمات ایرلندی به نام «راجر کیسمنت» است که در یک سفر کاری به کنگو میرود و با دیدن نقض حقوق بشر در این کشور، گزارشهایی جنجالی درباره استعمار و پیامدهای آن مینویسد.
داستان «رویای سلت» بر پایه وقایع تاریخی شکل گرفته: قهرمان اصلی این رمان، مردی ایرلندی است که در وزارت امور خارجه انگلستان به پژوهش درباره حقوق بشر در کشورهای مختلف مشغول است. وی در سفری کاری به کنگو میرود و در آنجا صحنههایی را میبیند که نمیتواند در برابر آنها سکوت کند. وی گزارشهایی جنجالی را با موضوع استعمار مینویسد و نامش بر سر زبانها میافتد.
کاوه میرعباسی، مترجم این رمان میگوید:
رؤیای سلت برخلاف دیگر آثار یوسا از اول تا آخر با یک دیدگاه روایت شده. یوسا میگوید بااهمیتترین شخصیتی که نویسنده خلق و انتخاب میکند، راوی است؛ راویای که حتی اگر سوم شخص هم باشد، باز هم خود نویسنده نیست. یوسا در این رمان، ماجراها را به قدری درونی کرده که وقتی آنها را بازگو میکند مخاطب فکر میکند که اینها برگرفته از تجربه زیستهاند.
یوسا در این اثر از رمان عشقی سرگرمکننده فاصله میگبرد و به خاستگاه فکریاش در سالهای دهه ۱۹۷۰ و نظریه «رماننویسی مطلق» بازمیگردد. او در «رویای سلت» تلاش میکند بخشی از تاریخ جهان را در کشش و کوششی که بین ذهنیگرایی در بازتاب دادن خبرها و واقعیتهای خشونتآمیز تاریخی وجود دارد بیان کند و بدون آنکه بخواهد ضعفهای قهرمان داستانش را بپوشاند، سرگردانیهای او را در حد فاصل بین واقعیت و تخیل نشان دهد.
به این ترتیب بارگاس یوسا پس از آزمون و خطاهایی در سال ۲۰۱۰ با «رؤیای سلت» یک بار دیگر ضرورت مقابله با هرگونه سرکوب سیاسی و اجتماعی را به ما یادآور میشود و آزادی انسان را ستایش میکند.
مهمترین آثار بارگاس یوسا به فارسی ترجمه شدهاند: «سردستهها» (به ترجمه آرش سرکوهی، انتشارات چشمه) «سالهای سگی» (به ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه) «گفتوگو در کاتدرال» (به ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر) «جنگ آخرالزمان»، (به ترجمه عبدالله کوثری از انتشارات آگاه) «مرگ در آند» (به ترجمه عبدالله کوثری، انتشارات آگاه) «سور بُز» (به ترجمه عبدالله کوثری، نشر علم) «چرا ادبیات؟» (به ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر) و «چه کسی پالمینو مولرو را کشت» (ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر