سامان ارسطو بازیگر، کارگردان، نمایشنامه نویس و مدرس تئاتر در ایران است. او سابقه فعالیت هنری اش به سال های ۶۴ و ۶۵ برمی گردد. سامان ارسطو یک تراجنسی بوده که عمل کرده است. او هیچگاه از گذشته خود فرار نکرده است و همیشه با اعتماد به نفس بالا از تراجنسی بودن خود صحبت کرد است.
سامان ارسطو بازیگر، کارگردان، نمایشنامه نویس و مدرس تئاتر در ایران است. او سابقه فعالیت هنری اش به سال های ۶۴ و ۶۵ برمی گردد. سامان ارسطو یک تراجنسی بوده که عمل کرده است. او هیچگاه از گذشته خود فرار نکرده است و همیشه با اعتماد به نفس بالا از تراجنسی بودن خود صحبت کرد است. بودن در جایگاه او برای بسیاری از تراجنسی ها سخت است. اینکه تقریبا هر کسی از طریق رسانه ها متوجه شده باشد که او یک تراجنسی بوده برای بسیاری از ترنس ها یک کابوس است. اما سامان ارسطو این موضوع را مدیریت کرده و همیشه جایگاه اجتماعی خود را حفظ کرده است.
برای همین پای صحبت های او نشتسیم تا با روحیات او بیشتر آشنا بشویم
لطفا خودتان را معرفی کنید؟
سامان ارسطو هستم متولد ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۶
شما در چه سالی و پیش چه کسی جراحی کردید؟
جراحی من از اسفند ۸۷ تا خرداد ۸۸ طول کشید و پیش دکتر مهدی زاده، دکتر حسینی و در نهایت نزد دکتر کهن زاد جراحی خودم را تکمیل کردم
از جراحی خودتان راضی هستید؟
بله صد در صد راضی هستم
اگه باز هم به عقب برگردید، دوباره جراحی میکنید؟
من اصلا این سوال را قبول ندارم! هیچوقت این سوال را نپرسید. این سوال وقتی کاربرد دارد که شما از من بپرسید آیا اگر به عقب برگردید باز هم بازیگری را انتخاب میکنید یا نه، چون این انتخاب از روی علاقه بوده ولی قضیه تراجنسی یک موضوع دوست داشتن یا علاقه نیست. اینطور نیست که من دوست داشته باشم عمل کنم یا نه، این نگرش غلط هست. من باید عمل میکردم. این که من دوست داشته باشم کاری را انجام بدهم یا اینکه باید کاری رو انجام بدهم دو موضوع متفاوت است. مثل اینکه یک نفر بیماری قلبی داشته باشد و از او بپرسیم آیا دوست داری قلب تو سالم باشد یا نه
معمولا افراد بعد از تغییر جنسیت از گذشته خود فرار میکنند و دوست ندارند دیگر گذشته خودشان را به یاد بیاورند. شما چطور فکر می کنید؟
اتفاقا این مشکلی هست که من بارها درباره آن در تمام جلساتی که دعوت شدم بحث کردم. ما آدم خوب یا بد نداریم، کار خوب یا بد داریم ولی آدم خوب یا بد وجود ندارد. مهم این هست که تو انسان باشی، این که تو زن هستی یا مرد، ترنس هستی یا غیر ترنس مهم نیست. اگر پذیرش و باور این موضوع که به فرض ما در زمان جنینی و بارداری مادرمان دچار مشکلاتی شدیم اتفاق بیافتد، بچه های ما بعد از عمل دچار افسردگی نمیشوند، دچار فرار از گذشته نمی شوند.
چرا باید از گذشته فرار کرد؟ من تمام آلبوم های قدیمی خودم را نگه داشتم. همه ما گذشته ای داشتیم، ما نمی توانیم گذشته را پاک کنیم چون گذشته همیشه هست و ما اگر اصرار بیجا برای حذف گذشته کنیم بیشتر دچار انزوا و افسردگی خواهیم شد و برای همین عده ای از بچه ها به مسیرهایی میروند که مناسب نیست و بیراهه است
یعنی به نظر شما این مشکلات به خاطر فرار از گذشته هست؟
بچه ها بعد از عمل تلاش می کنند تا پذیرش جامعه را برای خود به عنوان مرد یا زن به دست آورند. پیش از عمل هم سعی میکنند تا به جامعه ثابت کنند زن یا مرد هستند.اما اگر جراحی کردی و اکنون به چیزی که میخواستی رسیدی از این به بعد تنها به زندگی خودت فکر کن و سعی نکن برای پذیرش جامعه تلاش کنی زیرا اگر تو در مسیر خودت قرار بگیری جامعه ناخودآگاه تو را می پذیرد.شما با جراحی نشان دادید که شهامت دارید و این شهامت شما را به جامعه اثبات کرده و ثابت کرده شما زن یا مردی که میخواستید هستید
اگر قرار باشد قبل از عمل از مردم فرار کنیم و بعد از عمل هم از مردم فرار کنیم فقط زندگی خود ما هدر رفته است. قبل از عمل در فرار باشیم که من دختر/پسر نیستم و بعد از عمل هم فرار کنیم که من ترنس نبودم. این کار اشتباه هست و تنها عمر خودمان را هدر دادیم
گاهی دوستانم به من ایراد میگیرند که چرا وقت میگذاری و به ترنس های دیگر کمک میکنی، در صورتی که قرار نیست زمانی که مشکل من حل شد دیگران را فراموش کنم. کسانی هستند که هنوز مشکل دارند و نیاز به کمک دارند. وقتی جوانی که با خانواده خودش مشکل دارد و طرد شده، چرا من که موقعیت و فرصت کمک به او را دارم نباید این کار را انجام دهم؟ در تمام سیستم ها زمانی به اقلیت ها کمک میکنن که افراد آن اقلیت به خودشان کمک کنند
حالا که تقریبا همه مردم از طریق رسانه ها می دانند شما یک تراجنسی بودید و جراحی کردید، برخورد مردم با شما چطور است؟
من خدا را واقعا شکر میکنم چون هیچوقت دیدن و شنیدن و یاد گرفتن را ترک نمیکنم و دائم در حال پویایی و جلو رفتن هستم، حالا به جایی رسیدم که اگر کسی هم بداند به خودش این جسارت را نمیدهد که بخواهد چیزی درباره گذشته من بگوید. زمانی که طرف مقابلم میبیند که من اینقدر اعتماد به نفس دارم و اینقدر به خودم باور دارم، خودش متوجه می شود که اگر بخواهد چیزی بگوید حتما از من جوابی خواهد شنید البته نه با واکنش بد بلکه با واکنش خوب. اما وقتی میبینند من توجهی به نگاه ها و رفتار های آن ها ندارم دیگر جسارتی برای توهین نخواهند داشت
از کی متوجه تراجنسی بودن خودتان شدید؟
من از پنج سالگی فهمیدم که با دیگران فرق دارم
کی متوجه شدید که در ایران هم می توان چنین کاری را انجام داد؟
من تقریبا سال های ۶۷ و ۶۸ بود که متوجه شدم در ایران هم امکان چنین کاری هست. اما مساله این بود که من آمادگی برای انجام آن داشته باشم یا نه.
یکی از مشکلات بچه ها این است که هنوز به اطمینان نرسیده اند و برای جراحی عجله میکنند. هنوز اطمینانی ندارند که آیا تراجنسی هستند یا شاید فقط یک مشکل روحی و هورمونی داشته باشند. اگر پروسه خودشناسی کمی بیشتر طول بکشد و بچه ها به اطمینان بیشتری نسبت به خودشان برسند مطمئنا دیگر دچار مشکلات و درگیری های بعد از جراحی نمیشوند و بعد از جراحی اگر پویایی را ادامه بدهند مطمئنا خیلی بهتر از این زندگی خواهند کرد.
من سال ۶۷ پیش دکتر محرابی مراجعه کردم و دکتر در همان جلسه اول من را تایید کرد. من بین سال های ۶۷ تا ۷۲ به کارهای تدریسم رسیدگی میکردم، بازیگری میکردم، روانپزشکم را ادامه دادم و در عین حال به این فکر میکردم که اگر من هر حرکتی را انجام دهم ممکن هست در آینده باعث انزوا و تنهایی من بشود یا نه
آقای ارسطو آیا خانواده از این مساله آگاه بودند و شما را حمایت کردند؟
من خوشبختانه در یک خانواده روشنفکر بودم و همه می دانستیم دموکراسی یعنی چه و به حریم خصوصی هم احترام میگذاشتیم. پدرم خودش یک جراح بود و همیشه به من میگفت تو باید پرویز (برادر آقای ارسطو) میشدی و پرویز تو! چون همیشه کارهای پسرانه خانه را انجام می دادم.
ولی هیچوقت به پدر و مادرم حرفی نزدم چون سن ایشان بالا بود ولی خواهرم در جریان بود. من سال ۷۵ به خانواده اعلام کردم. زمانی هست که شما درباره موضوعی مشورت میکنید اما من نیازی به مشورت نداشتم چون تصمیمم را گرفته بودم و تنها تصمیمم را اعلام کردم. خواهر زاده های من به راحتی قبول کردند چون از ابتدا هم من بیشتر برای آن ها دایی بودم و همیشه من را با نام واقعی ام صدا می کردند.
وقای می دیدند یک آدم مطمئن و با ثبات دارد با آن ها حرف می زند خیالشان راحت بود. من همیشه به بچه ها گفتم که به جای جنگ با خانواده ها به آن ها آگاهی بدیم. وقتی یک ترنس اغراق در پسر بودن یا دختر بودنش می کند حتی من هم او را نمی پذیرم. با آرایش های آنچنانی یا لباس های آنچنانی چیزی درست نمی شود. معمولی بودن بهترین چیز است مثل اکثر زنان یا مردانی که در جامعه هستند.
سعی کنند خوب بودنشان را کمی بیشتر در خانواده نمایش دهند. مهربانی شان را بیشتر در خانه تراوش کنند. خود من زمانی پرخاشگر بودم ولی حداقل ظاهری سعی می کردم مهربان باشم که همه بدانند من اگر عصبی هم می شوم چیزی در دلم نیست. اینکه خانواده یا اطرافیان را مقصر بدانیم و به دنبال مقصر باشیم بی فایده هست. به جای این کار باید به دنبال راه حل بود. نباید به خاطر مقصر جنگید بلکه باید برای راه حل تلاش کرد
وقتی هنوز مشخص نیست که دلیل تراجنسی بودن یک فرد چیست، چه اتفاقی برای جنین رخ می دهد که یک فرد تراجنسی می شود نباید دنبال مقصر بود. این مساله من را یاد لورکا می اندازد که در نمایشنامه نابارور خود پیرزنی به یرما می گوید: «تو زمانی بارور میشوی که عشقت را محکم در آغوش بگیری ولی تو کس دیگری را دوست داری» من زمانی که درباره این موضوع فکر میکنم یاد این نمایشنامه و جمله زیبای لورکا می افتم
وقتی قرار هست یک حرکت بزرگ کنیم باید راه خودمون را هم بزرگنر انتخاب کنیم
آیا تا به حال در حوزه خودتان فعالیت یا کمکی برای تراجنسی ها انجام دادید؟
من تا به حال یک فیلم کوتاه ساختم و در حال پیگیری برای ساخت یک فیلم بلند سینمایی نیز هستم که اگر فیلم نامه آن تصویب شود خود من در آن ایفای نقش میکنم. البته در این بین مشاوره هایی هم به برخی کارگردان ها مثل خانم طائر پور دادم
واکنش اهالی رسانه و سینما و تئاتر به موضوع تغییر جنسیت شما چطور بود؟
خوب بود. اتفاقا در زمان تغییر من بازرس انجمن سینما بودم و من اصلا یاد ندارم که کسی جز سامان به من گفته باشد
یعنی هیچ واکنش بد یا کنجکاوی نسبت به این موضوع نبود؟
نه کسی برخورد بدی نداشت اما کنجکاو بودند که البته طبیعی هست و من سعی کردم همه چیز را به صورت علمی برایشان توضیح بدهم و هیچ ابایی هم از توضیح نداشتم. این همان آگاه سازی هست . اشکالی ندارد.
در مصاحبه های قبلی تان گفته بودید که یکی از دلایل دیر جراحی کردنتان ترس از تنهایی بعد از عمل بود؟ حالا نظرتان چیست؟ آیا تنها شدید؟
من به شدت معاشرتی هستم. ولی بعد از عمل اصلا تنها نشدم. شاید در اوایل عده ای تنهام گذاشتند اما به مرور زمان پذیرفتند و دوباره در کنارم بودند.
یعنی ترس از تنهایی یک خیال کاذب یود؟
درسته. چون من باید جایگاهم رو محکم تر می کردم. من به عنوان یک فرد هنری و کسی که جایگاه اجتماعیم برایم مهم است باید موقعیت خودم را تثبیت می کردم
به نظر شما بزرگترین مشکل جامعه تراجنسی چی هست؟
به نظر من مشکل ما مردم نیستند. مشکل ما آگاهی سازی هست. اگر رسانه ها اطلاع رسانی کنند و آموزش دهند مردم یاد میگیرند و مثلا اگر بچه ای در مهد کودک مشکوک به تراجنسی بودن باشد خانواده به سرعت متوجه می شوند و کمک می کنند.
بچه های ما مثل کاسپیهازر می مانند. استعداد دارند اما آموزش ندیدند. مردم ما به تنهایی مقصر نیستند.
از نظر قانون و حمایت های دولتی چطور؟
اتفاقا روند اداری و سیستمی مشکل دارد.زمانی که وزارت بهداشت باید مسئول بچه های ترنس باشد اما این مساله به بهزیستی منتقل می شود خودش یک ایراد است. زمانی که تراجنسی به عنوان یک آسیب اجتماعی طبقه بندی می شود خودش اولین گام اشتباه است.
برای همین هم هست که خانوده به فرزندشان نیز به چشم آسیب نگاه می کنند و با او برخورد می کنند. خیلی از روانپزشک های ما این مساله را یک توهم زودگذر می دانند با اینکه درباره این موضوع مطالعه دارند اما نمی خواهند این مساله را قبول کنند. ما یک جراح تخصصی برای این کار نداریم و این کار را جراح های زیبایی انجام می دهند. جراحی ما ترنس ها پیکر تراشی هست و نیاز به ظرافت و تخصص دارد. هیچ آمار جامعی وجود ندارد.
فست فودی که من شش سال هست همیشه به آن سر می زنم شاید درباره گذشته من بداند اما من همیشه براش آقای ارسطویی هستم که بازیگر هست و قابل احترام و همیشه با هم دوست هستیم چون یاد گرفته. اگر رسانه ها هم درباره این مساله آگاهی بدهند دیگر این علامت سوال برای مردم حل می شود و زمانی که یک ترنس را ببینند تعجب نمی کنند
شما خودتان اولین بار از کجا یاد گرفتید که تراجنسی یعنی چه؟
من از اینترنت و مطالعه یاد گرفتم
تا به حال محتا را دیده بودید؟
من با صفحه فیسبوک محتا آشنا بودم اما تا به حال خود سایت را مشاهده نکردم
به نظر شما وجود سایت هایی مثل محتا کمکی به جامعه تراجنسی می کند؟
بله حتما کمک میکند و خوب هست. من امیدوارم کلمه به من چه از دایره لغات زبان فارسی حذف بشه تا دیگر کسی نتواند مسئولیتی را از گردن خودش باز کند و جالب اینجاست که با یک به تو چه هم برای دیگران حکم صادر میکنیم و مسئولیتی را از گردن دیگری باز میکنیم.
و حرف آخر؟
حرف آخرم این هست که هرچه هستید شاد باشید برای اینکه همه چیز میگذرد و منتظر شما نمی ماند. دنیا جایی برای ایستادن ندارد و همه چیز در حال جلو رفتن هست
اینکه گذشته ما چی بوده هیچ مشکلی را حل نمی کند. نمی شود دنیا را نگه داشت تا شما پیشرفت کنید و به دنیا برسید. مهم این هست که الان چه داری.مهم این هست که چقر مطالعه داری، چقدر بلدی یاد بگیری و چقدر یاد بدی.مشکل ما این هست که ما برای هم وقت نمی گذاریم. من حاضرم از طریق شما یک جلسه گروهی برای بچه هایی که عمل نکردند بگذارم تا دور هم جمع بشیم و یاد بگیرند.
ما باید درباره این موضوع باید بارها صحبت کنیم تا قبح این مساله بریزد، برتول برشت نمایشنامه نویس آلمانی می گوید انسان ها اگر در آب هم زندگی کنند مشکلی ندارند چون عادت می کنند این عادت کردن خصوصیت ذاتی انسان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر