بحرانی که گریبانگیر ملت ایران شده است نه تنها اقتصادی است، بلکه در اخلاقی نیز هست. ایرانی داشتیم که بر پایه آموزههای اشو زرتشت. دروغ گفتن از گناهان نابخشودنی بود و پیش از این ۴۳ سال لعنتی در زمان شاهان پهلوی، راستگویی و درستکاری آویزه گوش ملت ایران شد. امروز در ایران دروغ گفتن ایدیولوژی حکومتی است. این به اصطلاح فقها مدعی هستند پیوسته با امام زمان در ارتباط میباشند و دستاورد گفتگویشان را با امام زمان را به عنوان حقیقت به ملت نگونبخت ایران میفروشند. آنچه در ایران رخ میدهد در هیچ کلامی و در هیچ فرهنگی نمیگنجد، ایرانی که زنان و دخترانش برای فحشا به فروش میرسند و فاحشه خانه هایش در خاورمیانه نام آور شده اند. کسانی که علیه این کلاهبرداری قرن به پا خیزند و اعتراض کنند دستگیر میشوند شکنجه میگردند به آنان تجاوز جنسی میشود و به دار آویخته میگردند و یا تیرباران میشوند. کشور ایران بزرگترین شمار کشته شدگان به دست حکومت را به نسبت جمعیت داراست و همه این جنایتها به نام امام دوازدهم روی میدهد و دستور انجام همه این جنایتها از سوی فقها و دستاربندان داده میشود،همان کسانی که در قم ناحق و آدمکشی و آدم سوزی دروغ گفتن و دزدی را میآموزند. چگونه مردم ایران میتوانند خود را از زنجیر اسارت آخوند رها سازند. پاسخ بسیار ساده است شاه باید برگردد. تنها شاه است که ضامن و چرخشگاهی است که این کج راه به راه رفاه و آسایش و امنیت ملت بازگردد. چرا تنها حکومت مشروطه شاهنشاهی است که این راه را برای ما ایرانیان هموار میسازد؟
شاهنشاهی ایران پیوسته با مونارشی در بریتانیا مقایسه میشود. محمد مصدق در دادگاه خیانتی که به ایران کرد گفت که قانون اساسی ایران کپی از قانون اساسی بلژیک است. نخست اینکه بریتانیا قانون اساسی نوشته شدهای ندارد و قانون اساسی بلژیک صد در صد با قانون اساسی ایران تفاوت دارد با اینکه هر دو کشور پادشاهی هستند. ایران و بلژیک هر دو کشورهای پادشاهی و مورد احترام جهانیان بودند ملتشان در رفاه و امنیت بودند. جوانان هر دو کشور آینده درخشانی در انتظارشان بود و روشن است که پادشاه و دولت از ملتشان نگهبانی میکردند و آنها را چپاول نمینمودند. کانستیتیوشنال مونارکی یک فرم مدرن حکومت است که امروزه نیز بسیار خوب کار میکند و کشورهای پادشاهی در سراسر جهان مورد احترامند و موفق میباشند.
میان ایرانیان برون مرز گفتگویی است که کانستیتیوشنال مونارکی قدیمی شده است و ایران باید یک جمهوری سکولار همانند آمریکا باید بشود. از دیدگاه اقتصادی این پیشنهاد یک پیشنهاد بد و ناشدنی است. ایالات متحده آمریکا بالاترین رقم بدهی به خارجی در دنیا را دارد. از دیدگاه رفاه اجتماعی آمریکا باز هم یک پیشنهاد بسیار بد است نه بیمه درمانی درستی دارد و نه بیمههای بازنشستگی و پیری و از کار افتادگی و بیکاری کارایی دارد. از دیدگاه امنیت جانی بسیار بد است زیرا که هر کسی بر پایه قانون اساسی آمریکا میتواند اسلحه داشته باشد و همراه خود داشته باشد. شمار کشته شدگان با اسلحه از شمار درگذشتگان با کووید بیشتر است. از دیدگاه سیاست خارجی آمریکا یک افتضاح است. ملت ایران ملتی است صلحجو و حکومت شاهنشاهی مشروطه و دولت و شخص شاهنشاه آریامهر همواره از سیاست زندگی در صلح و آرامش با همسایگان را دنبال میکردند در جایی که آمریکا در سراسر دنیا جنگ افروزی نمود. اما افتضاح کامل سیستم سیاسی امریکاست. آمریکاییان هر چهار سال انتخابات نوین برای برگزیدن پنجاه درصد از نمایندگان پارلمان و سنا به راه میاندازند. این انتخابات از سوی دو حزب جمهوری خواه و دمکرات بر پا میشود. این دو حزب پیوسته در مبارزههای انتخاباتی هستند و یکدیگر را در پارلمان بلوک میکنند تا کاری انجام نشود و تصمیمی برای مردم گرفته نشود. هر چهار سال یک باز امریکاییان یک پرزیدنت انتخاب میکنند در واقع باید گفت هر چهار سال ملت امریکا یک دیکتاتور برمیگزیند. زیرا که این پرزیدنت اختیار دارد که فرمانهای یا اگزکیوتیو اوردر ببنویسد بدون اینکه در پارلمان تصویب شود. برای نمونه قرارداد برجام یا برنامه جامع اقدام مشترک Joint Comprehensive Plan of Action را میآوریم: برجام یک مجموعه از قراردادهایی است که پرزیدنت اوباما دستینه کرده است. این قراردادها هیچگاه به پارلمان امریکا برای بازنگری و تصویب داده نشد. در ایران با پادشاه چنین چیزی قابل تصور نیست. هر قراردادی که با خارجی بسته شود باید از سوی مجلس شورای ملی آن قرارداد تصویب شود و پروانه دستینه شدنش را مجلس بدهد. برای نمونه قرارداد ۱۹۱۹
قراردادی بود که در ۱۷ امرداد ۱۲۹۸ برابر با ۹ اوت ۱۹۱۹ میان دولت ایران و دولت انگلستان بسته شد و بر اساس این قرارداد استعماری ایران کشوری تحتالحمایه انگلستان درآمد. این قرارداد با امضای حسن وثوق وثوقالدوله نخستوزیر و برادر بزرگ احمد قوام قوامالسلطنه، اکبر میرزا صارمالدوله وزیر دارایی و فیروز میرزا نصرتالدوله (فرزند فرمانفرما) وزیر خارجه بسته شد. این قرارداد استعماری پیاده نشد زیرا که مجلس نو پای شورای ملی این قرارداد را تصویب نکرد و رد نمود و احمد سلطان قاجار با همه رشوههایی که دریافت کرده بود نتوانست این قرارداد را از مجلس بگزراند.
زمانی که پرزیدنت امریکا میتواند بدون تصویب پارلمان قراردادهایی را دستینه نماید و فرمان صادر کند پادشاه ایران نمیتواند. پادشاه ایران بر پایه قانونی که از سوی مجلس شورا ی ملی تصویب شده است میتواند فرمان اجرای آن را صادر نماید. نمونه دیگر انقلاب شاه و ملت است که در آن شاهنشاه ایران منشور شش گانه انقلاب را به ملت ایران در روز ۱۹ دی ماه ۱۳۴۱ سخنرانی تاریخی خود را درباره این منشور در تالار محمدرضا شاه ایراد کردند و آن را به ملت ایران پیشنهاد نمودند. ولی رفرم پیشنهادی پادشاه زمانی توانستند به اجرا در آیند که مجلس شورای ملی برای هر یک ماده از منشور پیشنهاد شده قانون نوشت و تصویب نمود.
پادشاه ایران میتواند همانند نخست وزیر و وزیران قانون به مجلس شورای ملی پیشنهاد نماید ولی تصمیم و فرموله کردن قانون به گردن مجلس شورای ملی است.
همانگونه که میبینیم قدرت پادشاه ایران و نخست وزیر و وزیران از سوی قانون اساسی مشروطه محدود شده است.
کسانی که مدل امریکا را برای ایران تجویز میکنند حکومت مشروطه شاهنشاهی را دیکتاتوری مینامند و این پرزیدنت دیکتاتور همه کاره امریکا را دمکراسی مینامند. حکومت مشروطه شاهنشاهی بیش از دمکراسی امریکا دمکراسی است که دیگران میپندارند.
دیکتاتوری چیست را ایرانیان به خوبی میدانند. در سال ۱۳۳۰ محمد مصدق به نخست وزیری از سوی شاهنشاه ایران برگزیده شد با تقلب در انتخابات و برگزیدن نمایندگان جبهه ملی در ۸۰ شهر و خالی گذاشتن بیش از ۶۰ کرسی یعنی در ۶۰ شهر ایران انتخابات برگزار نشد. محمد مصدق با زد و بند با رفقایش در مجلس شورای ملی قانون اساسی مشروطه را شکست و اختیارات تام گرفت یعنی خود قوه مقننه یا قانونگزاری شد و خودش قوه مجریه گردید. یعنی خودش قانون نوشت و خودش تصویب کرد و خودش اجرا کرد به به این همان است که دروغگویان جبهه ملی وتوده ایها اکنون که گرد هم آمدهاند و خود را بازسازی کردهاند به نام پادشاهی پارلمانی به خورد ملت ایران میدهند یعنی دیکتاتوری نخست وزیر و شاه نباید کارهای باشد. به به
انتخابات مجلس هفدهم بزرگترین تقلب در تاریخ انتخابات ایران است و تا کنون پروسهای چنین با نیرنگ در ایران دیده نشده است. در انتخابات برای دوره هفدهم قانونگذاری ۱۳۶ کرسی مجلس یا حوزه انتخاباتی وجود داشت. مصدق در ۸۲ حوزه پروانه به برگزاری انتخابات را داد که اطمنیان داشت از هواداران جبهه ملی برگزیده میشوند. با این حساب شمار نمایندگانی که وارد مجلس شورای ملی شدند، آن شماری بود که برای مجلس شورای ملی برای برگزاری و گشایش مجلس و تصویب قانون بدان نیاز داشت. در دیگر ۵۴ حوزه انتخاباتی که مصدق انتخابات را برگزار نکرد، روشن بود که در آن شهرها و حوزهها جبهه ملیها رای نخواهند آورد. مصدق کار را به آنجا کشاند که پروانه نداد، نمایندگان ارامنه، کلیمیان و زرتشتیان به مجلس راه یابند. اگر انتخابات در سراسر ایران برگزار میشد، مصدق در مجلس هفدهم رای اکثریت نداشت و نمیتوانست رای اعتماد از مجلس هفدهم بگیرد و نخستوزیری او با آغاز دوره هفدهم به پایان میرسید.
مصدق کودتایی در ۲۵ امرداد ماه کودتا کرد و فرمان عزل از نخست وزیری را از رییس خود یعنی شاهنشاه ایران نپذیرفت و با همدستانش کودتا کرد و همان شبانه گارد شاهنشاهی را دستگیر و منحل کرد و سرهنگ نصیری را به زندان انداخت و بادی گارد شاهنشاه را به تهران خواند کاخهای شاهنشاهی را مهر و موم کرد. و شاهنشاه و همسرشان به ناچار با هوایپمای دو موتوره برای حفظ جانشان به بغداد از رامسر پرواز کردند
کسانی که برای جمهوری تبلیغ میکنند آنچه که آنها را به سختی میآزارد این است که شاهنشاهی ایران به یک خانواده داده شده است و جانشین شاه ایران ولیعهدش میباشد. آشکار است که این کسان هیچ گاه قانون اساسی مشروطه را نخواندهاند. این کسان اما در یادواره اشان دارند که چگونه جانشین ملکه در لندن سازمان یافته است و آن را کوشش میکنند که بدین گونه نیز باید در ایران باشد. در بریتانیا رسم این است که بزرگترین دختر و یا پسر ولیعهد است در ایران اما روش اتوماتیکی وجود ندارد نخست اینکه ولیعهد باید بیست ساله باشد دوم اینکه ولیعهد باید در برابر مجلس سوگند یاد کند سوم اینکه سلطنت ودیعه ایست که از سوی ملت به شخص پادشاه داده شده است یعنی مجلس شورای ملی است که پادشاهی را به یک ایرانی میسپارد و پادشاهی ایران ارثیه کسی نیست. در بریتانیا در لحظهای که ملکه الیزابت چشم از جهان فرو بندد ولیعهد پرنس چارلز اتوماتیک شاه بریتانیا میشود. در ایران همواره پارلمان در پروسه اینکه چه کسی پادشاه ایران بشود دخالت دارد. با قانون اساسی مشروطه گارانتی داریم که شاه ایران پیوسته با تصویب ملت ایران برگزیده میشود. مردم ایران نشان دادند که سلطانهای قاجار را دیگر نمیخواهند و با تغییر دادن در قانون اساسی مشروطه از سوی مجلس موسسان احمد سلطان قاجار از پادشاهی برکنار شد و پادشاهی ایران زمین به رضا خان پهلوی سپرده شد. دمکراسی بیشتر که در قانون اساسی مشروطه وجود دارد در هیچ کجای دنیا نمیتوان یافت. شرایطی که در آن زمان پدر بزرگان و پدران ما در مجلس شورای ملی رضا شاه بزرگ را برگزیدند با امروز مقایسه میکنیم آیا مجلس شورای اسلامی میتواند رهبر را سرنگون سازد و رهبر دیگری برگزیند؟ خیر این شدنی نیست به هیچ روی. آنچه که امروز در ایران داریم نامش جمهوری است و یک دیکتاتوری کامل است. کسانی که میخواهند که در ایران تغییر بوجود آید تنها یک راه دارند و آن راه، راه مشروطه است و بس. این راه پنج گام دارد:
نخستین گام بر پایی یک دولت چند گاهه یا موقت برای راه اندازای انتخابات آزاد بر پایه قانون انتخابات سال ۲۵۳۶ شاهنشاهی در برابر این مجلس شورای ملی پادشاه ایران باید سوگند یاد کند و شاهنشاه ایران نخست وزیری را پیشنهاد میکند که دولت را سازمان میدهد و نخست وزیر و برنامه و کابنیه اش از مجلس شورای ملی رای اعتماد میگیرند.
قانون اساسی مشروطه آخرین ویراش پایه کار مجلس شورای ملی و دولت خواهد بود
مجلس موسسان بر پا خواهد شد که یازده مادهای که به اسلام آلوده شدهاند را ویرایش نمایند و به ویرایش اصلی بازگردانند.
با این راه کشور ایران دوباره به یک ملت که در جامعه بین المللی احترام خواهد داشت با دولتی که برای رفاه و آسایش و امنیت ملت ایران برگزیده شده است. پول ایران پول معتیر خواهد شد و اخلاق و استاندارهای اجتماعی ایران دوباره باز خواهند گشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر