با تمام علاقه و احترامی که برای «زوربای یونانی» قایل هستم، باید بگویم من «آخرین وسوسه مسیح» را بهترین اثر «نیکوس کازانتزاکیس» میدانم. زوربا با همه لطافتها و زیباییهایش از چند عنصر اساسی عاری است که همگی از ویژگیهای ممیزه «آخرین وسوسه مسیح» (از این پس به اختصار «وسوسه» میخوانم) به شمار میآیند:
1- کازانتزاکیس در «وسوسه» اسطورهای دو هزارساله را بازخوانی میکند که احتمالا تمامی ابنای بشر با آن آشنا هستند.
2- او برداشتی متفاوت از اسطوره کهن ارایه میدهد که علیرغم پایبندی به سرانجام پایانی اسطوره، مسیری متفاوت در دل آن میگشاید که به مراتب انسانیتر، زمینیتر و البته قابل درکتر است. بدین ترتیب، او اسطوره کهن را رنگ و جلایی مدرن زده تا برای انسان عصر مدرن همچنان قابل استفاده و با طراوت باشد.
3- «وسوسه» میتواند تلاشی محسوب شود برای باورپذیرساختن یک روایت غیرقابل باور، یا ایجاد یک پل میان برداشتهای کاملا زمینی با تصورات کاملا آسمانی. در واقع عیسی به روایت کازانتزاکیس لزوما دست به خرق عادت نمیزند، هرچند در نهایت نتیجهاش همان میشود که اسطوره کهن میگوید. حتی در مورد بالاترین معجزه عیسی که زنده کردن یک مرده است، کازانتزاکیس روایت را به شکلی به پیش میراند که عملا با منطق مکانیکی نمیتوان بر «غیرممکن» بودن آن حکمی قطعی صادر کرد. در «وسوسه» نویسنده روی خط باریکی از واقعیت و خیال گام بر میدارد. درست به همان میزانی که تلاش میشود همه چیز رنگ و بویی خاکی به خود بگیرد، به همان میزان نیز ابهام باقی میماند و به هیچ وجه امکان برقراری ارتباطی ماوراءالطبیعی مردود دانسته نمیشود.
این روزها روایتهای مدرنی از وحی در میان اندیشمندان مسلمان هم ارایه شده با عناوینی چون «تفسیر پیامبرگونه جهان» از مجتهد شبستری و یا اظهاراتی مشابه از عبدالکریم سروش. این روایتها شباهت قابل توجهی به روایت کازانتزاکیس از تجربیات مسیح دارند و اساسا هر فرد مذهبی یا غیرمذهبی با خواندن «وسوسه» میتواند با خود بیندیشد که «اگر در آن زمان دوربینهای تلویزیونی این توانایی را داشتند که پا به پای عیسی حرکت کنند و لحظات را به ثبت برسانند، آیا تصویری غیر از کتاب حاضر به دست میآمد؟»
جدای از همه این موارد، اینکه کازانتزاکیس توانسته است مبحثی کاملا مدرن را به عمق تاریخ ببرد تا مخاطب فرصت کند یک چالش مدرن را در دل یک اسطوره کهن مشاهده کند. او که خود سالها درگیر جدالهای «انقلابی» بود، در روایت خود از «یهودا» نیز تصویری متفاوت ارایه میکند. «یهودا» به روایت کازانتزاکیس، آن شیطان مجسمی که روایت مسلط دستگاه کلیسا ارایه میکند نیست، بلکه یک انقلابی پاکباز و البته افراطی است که مبارزه و قیام را تنها راه رهایی میخواند و عدول از چنین آرمان والایی را حتی از عیسی مسیح هم نمیپذیرد. در واقع کازانتزاکیس توانسته در دوگانه عیسی-یهودا، که به نوعی در آیین امروزی مسیحیت به دوگانه «خداوند – شیطان» شباهت یافته، دوگانه «اصلاحطلب – انقلابی» را بازسازی کند.
در دوگانه جدیدی که کازانتزاکیس ارایه کرده، نه انقلابی افراطی (یهودا) از پیش محکوم و مطلقا سیاه است و نه «اصلاحطلب میانهرو»یی چون عیسی. شاهکار کازانتزاکیس کاملا این ظرفیت را در خود پدید آورده که مخاطب بنابر ذایقه، برداشت، پیشزمینه و قضاوت نهایی، حق را به جانب هر یک از طرفین بدهد و یا هر دو را تا حدودی صاحب حق دانسته و دست از قضاوت بکشد. مخاطب «وسوسه» این فرصت را دارد که با خود بیندیشد: «اگر عیسی به همان راهی که یهودا میخواست میرفت سرنوشت جهان به شکلی میشد؟» و یا «اگر یهودا نظر عیسی را میپذیرفت و با او همراه میشد کار به کجا میرسید؟»
در نهایت اینکه اسطوره کهن با روایت کازانتزاکیس حتی در بعد اساطیری خود نیز زایشی به همراه دارد. بدین روایت، سرنوشت عیسی به مرحلهای فراتر از تقدیری آسمانی صعود کرده و تا درجه «طغیان اراده انسان در برابر سرنوشت محتوم» ترقی میکند. عیسی در روایت کازانتزاکیس فرصت مییابد تا سرانجام متفاوت دو مسیر را کاملا درک کرده و آگاهانه مرگ را به گرد و غبار روزمرگی و فراموشی ترجیح دهد. (هرچند در همین زمان مخاطب حق دارد این تصمیم او را نپذیرد و با مشاهده سرانجام هر دو مسیر، بر همان زندگی روزمره بشری مهر تایید بزند)
از هر نظر که بخواهیم در داستان عیسی به روایت کازانتزاکیس کنکاش کنیم، باید بر یک حقیقت مهر تایید بزنیم: کازانتزاکیس توانسته است با «وسوسه»، ابعاد جدیدی به روایت متصلب مسیحیت از عیسی بدهد که در دل خود ظرفیت زایش بالایی را نهان دارد. این روایت میتواند الگوی تکبعدی کهن را تا حد منبعی چندبعدی با قابلیت تکثر استنتاج غنا ببخشد، اما در برابر این خدمت چه دریافت میکند؟ «تکفیر!»
«آخرین وسوسه مسیح» یکی از آثار مغضوب دستگاه کلیسا است که آن را از مصادیق کفر، ارتداد و انحراف و بدعت در دین میخوانند. دستگاه متصلب و کمطاقت کلیسا با تمام توان خود در صدد مقابله با این شاهکار هنری برمیآید و اگر چه با فاصلهای که از دوران اقتدار خود در قرون وسطی گرفته دیگر فرصت سرکوب کامل اثر را نمییابد، دست کم آنچنان تکفیرش میکند که تا حد امکان مریدان خود را از نزدیک شدن به آن باز دارد.
تا بدین جای امر تمام این خشم و تکفیر کلیسا، صرفا به درونمایه نظری کتاب مربوط میشود. متاسفانه من علیرغم علاقه بسیاری که به خود کتاب داشتم هنوز نتوانستهام فیلمی که بر اساس آن ساخته شده است را ببینم. اما با خودم تصور میکنم اگر در فیلم ساخته شده، بنابر عادت معمول دنیای سینما، صحنههای مربوط به مریم مجدلیه، یا حتی ازدواج عیسی به تصویر کشیده شده باشد، آنگاه دستگاه کلیسا میتواند به استناد همین تصاویر، اصل نیت خود در هراس از اندیشه متفاوت اثر را پنهان ساخته و مسئله را صرفا «توهین به شخص پیامبر مسیحیان جهان در قالب تصاویری مستهجن» نمایش دهد. بدین ترتیب، اثری هنری، که از نظر زبان روایت کاملا معمول و در سطح عرف و ادبیات رایج در سینما است و در عمق مفهوم نیز به یکی از شاهکارهای تاریخ ادبیات متکی است، میتواند صرفا «توطئهای برای اهانت به پیامبر با الفاظ و اشکالی سخیف، مستهجن و موهن» قلمداد شود.
البته «آخرین وسوسه مسیح» این شانس را همواره داشته است که به پشتوانه ارزشهای والای هنری خود، مورد حمایت جامعه هنری و حتی روشنفکری جهانی قرار گرفته و از گزند حملات بیشتر بنیادگرایان مسیحی در امان بماند. با این حال من گمان میکنم طرح این پرسش باقی است: اگر فیلمی مشابه ساخته شود که اتفاقا درونمایه هنری قدرتمندی نداشته باشد، چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟ آیا صرف نداشتن یک درونمایه قابل اتکای هنری-فلسفی سبب میشود که بر سر توهینآمیز بودن فیلم توافق کنیم؟ آیا تنها فیلمهایی توهینآمیز نیستند که کارشناسان برجسته هنری برای آنان رتبهای بالا قایل شوند؟ مرز این «هنرشناسی» کجاست؟ آیا سلیقه و ذایقه کارشناسان هنری، به ویژه در صنعت سینما که بیش از هر هنر دیگری مخاطب دارد و تودهای شده، همواره با ذایقه عمومی مردم یکسان بوده است؟ برای توهینآمیز بودن یک اثر کدام ذایقه را باید در اولویت قرار داد؟ کارشناسان هنری یا توده مردم؟ برای بیپایه و یا بیارزش بودن درونمایه آن چطور؟ ادعای جمعیتی که باورهایشان در اثر مذکور مورد نقد یا انتقاد قرارگرفته معیار است یا دیگران حق دارند روایت خاص خودشان را به تصویر بکشند؟
پینوشت:
- «آخرین وسوسه مسیح» کتابی است که با تایید وزارت ارشاد جمهوری اسلامی در ایران منتشر میشود و به سادگی قابل تهیه است. با این وصف، وزارت ارشاد، این کتاب را از مصادیق توهین به پیامبر خدا قلمداد نکرده، بلکه تشخیص داده این صرفا یک اثر هنری است.
- به تازگی ساخت یک فیلم در مورد فرقهای با عنوان «ساینتولوژی» در آمریکا مورد اعتراض شدید هواداران این فرقه قرار گرفته است. (اینجا+ بخوانید)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر