تئوکراسی ارتش سایبری دارد، نیروی هستهای و ماهوارهی فضایی دارد. چرا نباید بورژوازی تازه بدوران رسیدهی خودش را داشته باشد؟ از ژورنالیسم تا سریال تلویزیونی، از بوتیک تا فشن اسلامی. از توریسم تا سینمای فستیوالی.
عباس کلانتری
این روزها پیش فروش کنسرتهای بزرگ و موفق محسن یگانه در لوس آنجلس و شهرهای دیگر ایالت کالیفرنیا، با سالنهای پر از غوغای جوانان، نشانهای از مرگ قطعی موسیقی پاپ تبعیدی است. محسن یگانه سه چهار سال پیش هم به لوس آنجلس آمده بود و در ماههای گذشته هم در همین ایالت برنامه اجرا کرد، اما فضای موسیقی پاپ و فرهنگ تازهی کنسرت رفتن درایران ماه به ماه و سال به سال متحول میشود و «سوپرستار»های آن بزرگ و بزرگتر، و حضورشان در میان ایرانیان خارج از کشور بارزتر.
=
موسیقی پاپ تبعیدی را با عنوان «موسیقی لوسآنجلسی» میشناسند و بخشی از روشنفکران ایرانی، در کنار موسیقیدانان سنتی، آن را همیشه با تحقیر نگاه کردهاند. ژانری که در سالهای آخر حکومت پهلوی شکُفت و تبلور عواطف و احساس میلیونها جوان طبقهی متوسط آن دوران بود. این موزیک، با انقلابی که به جای آزادی برای ما تئوکراسی شیعی را به ارمغان آورد، آوارهی دنیا شد و سرانجام در «لوس آنجلس» خیمه زد. همزمان با دهشتِ شکنجهها و توابسازیها، با «انقلاب فرهنگی اسلامی»، همزمان با جنگ و ویرانی ِهشت ساله و «دفاع مقدس»، همهنگام با قتل عام زندانیان سیاسی ۶۷ و مبارزه با «استکبار»، در ایران تصنیف و ترانهی پاپ و راک همه «زیرزمینی» شد. صدای زن زیرزمینی شد. فرهاد و فریدون فروغی دقمرگ شدند و سیمین غانم و گوگوش و کورش یغمایی خانه نشین. عباس مهرپویا و محمد نوری بدون هیچ حمایتی درگذشتند بیآنکه کسی بتواند سبک موسیقی خاص آنها را در ترانهی پاپ دنبال کند. سازهای مدرن گیتار و درامز و فن تنظیم ترانهی مُدرن زیر زمینی شدند. کنسرت ممنوع شد. ترانهی عاشقانه قدغن شد. رقص جایش را به سماع ِ نشسته و بیحرکت ِمردان ریشوی تارنواز داد.
=
موسیقی پاپ تبعیدی مرهمی بود موقتی برای این دردها، یادآور دوران طلایی طبقهی متوسط قدیم، نوستالژی گذشته برای دوران تاریک و تلخ کنونی؛ نغمهی قاچاقشدهی شادی بود در عصر محنت، و در مواردی صدای اعتراض بود به هرآنچه قدغن شده بود. شهیار قنبری روی زخمهی گیتار فلامینکو میخواند، «آبیِ دریا قدغن، شوقِ تماشا قدغن؛ عشق دوماهی قدغن، باهم و تنها قدغن؛ پچپچ و نجوا قدغن، رقصِ سایهها قدغن».
=
نخستین میخ تابوت، با پیشرفت تکنولوژی کوفته شد: صنعت لوح فشرده یا «سی دی» با فرارسیدن عصر اینترنت و پخش آنلاین یکشبه ورشکست شد وصنعت تولید موسیقی، تا یافتن مدل تازهای برای تجارت، دچار بحرانی عمیق، و صفحهفروشیهای بزرگ زنجیرهای نظیر «تاور رکوردز» و «ویرجین رکوردز» یکی پس از دیگری تعطیل شدند. جامعهی هنرمندان تبعیدی ایرانی هم با تعطیل صنعت «سی دی»، منبع اصلی درآمدش را از دست داد.
=
میخ بعدی تابوت، نرمافزارهای کامپیوتری و تولید تازهی استودیویی و نیز شیوع ویدئوی موسیقی (یوتوب) برای بازاریابی بود. موسیقی لوس آنجلس، با کمبود نوازنده و کادر فنی استودیویی مواجه بود. هنرمندان، سرمایهگذارانشان را از دست دادند. آهنگسازان و خوانندهها، میبایست از جیب خود برای هر ویدئو دستکم، ده بیست هزار دلار سرمایه بگذارند. سرمایه برنمیگشت. از این پس، سرمایهی تازه نفس و دست و دلباز را تاجران ِاصلاحطلب نظام اسلامی، و شبکههای تلویزیونیشان، فراهم میکردند. همانها که از سالها پیش، از دوبی وترکیه، برای اروپا و آمریکا خیز برداشته بودند.
=
آهنگسازان و خوانندگان تبعیدی به تدریج و با اکراه، ترانهسرایان جوان و استعدادهای فنی داخل کشور را به کمک گرفتند. میان خودشان اختلاف افتاد. سیاست آنها، گفته نگفته، سیاست ِسلطنتطلبانه بود که سر ستیز داشت با «فشن اسلامی»ِ مد روز، حتا با «جنبش سبز» و هنرمندانش. مهرداد آسمانی، در گفتگویی تلویزیونی، این مسأله مهم را مطرح کرد (مهم از دید هویت و سرشت موسیقی لوسآنجلس) که خوانندگانی نظیر داریوش که حالا به ترانه سرایان داخل کشور روی آوردهاند، آیا متوجه هستند با این کار بر مضمون و محتوای همهی کارهای گذشتهی خود خط بطلان میکشند؟ جهان معنایی ِ ترانههای ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز، شهیار قنبری، زویا زاکاریان، از جنس دیگری بود، نشانهها و حساسیتهای سکولار و مُدرنی داشت که اساساً لحظههای زندگی و عشق و باهم بودگی را طور دیگری تعریف میکرد به حس و عاطفه پیوند میداد. وقتی برای سی چهل سال شما این جهان معنایی و حسی را آواز سردادی، چطور میتوانی یکشبه چرخش کنی و بخوانی، «اگر شکنجهگر تویی، شکنجه اشتباه نیست.» مهرداد آسمانی میپرسد این شعر عاشقانه است یا پیامی برای شخصی روحانی در بالا؟ «روزبه بمانی» حساسیتاش و عاطفهی شعریاش محصول جهانی مذهبی است؛ و دیگرانی نظیر او، همه از صافی وزارت ارشاد میگذرند. به همین خاطر، مهرداد آسمانی ترانهای از ایرج جنتی عطایی میخواند با عنوان «ترانههامو پس بده!»
=
مهرداد آسمانی از قضا خود محصول جمهوری اسلامی است، آغاز کارش با همکاری محمدصالح علاء و ترانههای او، در نهادهای فرهنگی جمهوری اسلامی کلید خورد، اما وقتی فضا را برای فعالیت و خلاقیت خود بسته دید، رخت به تبعید کشید، به تدریج در جامعهی هنرمندان تبعیدی بر فضای سوءظن غلبه کرد و با آهنگسازی مستمر، در میان جامعهی موسیقیدانان تبعیدی جا افتاد. او برای مهستی، ابی، داریوش، شهره، نوشآفرین، لیلا فروهر، شهرام صولتی ، شهرام شبپره، و بسیاری دیگر آهنگ ساخت و در کنسرتها در کنارشان خواند. جالب است که صدای او بیشباهت به صدای محسن یگانه نیست. اگر در ایران ماندهبود، با آن کارنامه و استعدادی که در آهنگسازی نشان داده، شاید هماکنون از سوپرستارهای بازار پاپ ایران میبود. اما تبعید کارنامهی او را دفن کرده، حال آنکه استعدادهای متوسطتر مثل محسن یگانه سالنها را پر میکنند. آن عده که مشکلپسندند و موسیقیشناستر، باید شاهد باشند که هنرمندان جدی و صاحب سبک در این حیطهها، هنرمندانی چون شاهین نجفی، سعید شنبهزاده، آرش سبحانی و کیوسک، محسن نامجو، سوسن دیهیم، رعنا فرهان، شهرزاد سپانلو، و انگشتشماری دیگر، با مشکلات تولید، بودجه، استودیو، سالن کنسرت و «جمعیت» به طور روزانه دست و پنجه نرم کنند و در این رقابت بزرگ بازار و سرمایه، جای پایی ولو کوچک برای خود نگه بدارند. سوپرستارهای «نظام» اما از این موانع عبور کردهاند، حتا خارج از کشور.
=
ستارههای موسیقی پاپ تبعیدی به زمستان عمر خود رسیدهاند. حتا سوپرستارها دیگر کنسرت چندهزار نفری ندارند، مگر به طور گروهی در مراسم نوروزی. سال گذشته، در کنسرت «ابی»، در سالن «سپیس» لانگ آیلند (نیویورک)، وارد که میشدی، اول بوی چربی کباب توی ذوق میزد و بعد تمرین نداشتن اعضای گروه. با این حال چندصدنفری آمده بودند، ابی سالن را گرم کرد، و جوانها متن ترانهها را از بربودند. اما همین! نه کار تازهی خوبی و نه حضور صحنهای کاریزماتیکی! نوروز گذشته، در آمفی تئاتر «کوینز کالج» نیویورک، گوگوش توانست یک سالن هزار نفری را پر کند که اکثراً افراد نسلهای پیش بودند. گوگوش با آنکه سرما خورده بود، سنگ تمام گذاشت و صدایش را بالا کشید تا حق همهی نُتهای دشوار را بخوبی ادا کند. اما این کنسرت کوچک کجا، و سالن بیست هزار نفری «نَسا کالوزیوم» کجا که او بلافاصله پس از مهاجرت در آن برنامه گذاشت و یک صندلی خالی نمانده بود. عارف، ابی، داریوش، ستار، گوگوش، شماعیزاده، سیاوش قمیشی، معین، منصور، حبیب (درگذشته)، شهرام شبپره، شهره، نوشآفرین، و اندی به تدریج صحنه را خالی میکنند و با خروج آنها پردهی نهایی موسیقی لوس آنجلس خواهد افتاد.
=
اما مهمترین سبب افول موسیقی پاپ تبعیدی، نه ناشی از توطئههای نظام اسلامی است، نه سازشکاری هنرمندان، و نه شکاف نسلی. توضیح جامعهشناسانهاش به گمان من همان است که دو سال پیش در گفتگویی با عنوان «نظام را چگونه بفهمیم؟» این طور بیان کردم: نبوغ نظام (به طور عینی، بدون آنکه «مغز»ی از بالا در آن دست به توطئه و برنامهریزی زده باشد) جایی است که بتواند طبقهی متوسط خودش را تولید کند. جایی که موسیقی زیرزمینی خودش، کنسرت خودش، و حتا «ناراضی» ی خودش را تولید کند. که از «جنس» خودش باشد. نظام محاسبه میکند، امروزه دیگر «هجوم فرهنگی» را نمیتوان با فرهنگ شهادت خنثا کرد. «استشهادی» جواب نمیدهد به نسل تازهی جوانان شهری که از جنگ و جیره بندی خاطره مبهمی دارند. مهمتر از هرچیز، عصر اینترنت فرا رسیده. اینترنت و یک کهکشان امکانات ارتباط فرهنگی. اینترنت، طبقهی متوسط قدیم را جا گذاشته! حالا نبوغ نظام باید در تولید شکلهای بومی محصولات فرنگ باشد. تئوکراسی ارتش سایبری دارد، نیروی هستهای و ماهوارهی فضایی دارد. چرا نباید بورژوازی تازه بدوران رسیدهی خودش را داشته باشد؟ از ژورنالیسم تا سریال تلویزیونی، از بوتیک تا فشن اسلامی. از توریسم تا سینمای فستیوالی. نسل جوان استقبال میکند. برای اولین بار در تاریخ نظام اسلامی، نظامی که خمینیسم انقلابی و ضد استکباری تأسیس کرد تا جامعهی توحیدی کوخ نشینان، الگوی پابرهنگان جهان شود، برای اولین بار در این نظام، طبقه متوسطی متولد شده که دیگر نیازی به تنبیه و تزکیهی روحی ندارد. نیازی هم به روشنفکران نسلهای پیشین و آرمانهای آنها ندارد. این طبقهی متوسط، دیگر ناراضی (به مفهوم ضد نظام) نیست. خودی است. مکتبی نیست اما به لیبرال دموکراسی غربی هم نیازی ندارد. این بنیاد مشروعیت کنونی است. تا موج بحرانهای اقتصادی آینده فرا برسد.///ع. ک.
** ویدئوی زیر، آغاز کار دو سوپرستار کنونی موسیقی پاپ مردمپسند را حدود ده سال پیش نشان میدهد: محسن چاووشی و محسن یگانه؛ و رسمی شدن تحریرهای نوحه در پاپ و ترانه و رقص و تکنو. زیباست و سادههضم، و جنسی متفاوت دارد از پاپ تبعیدی. در جمهوری اسلامی، کنار صدها جنس تقلیدی و تقلبی، به طور اجتنابناپذیری فوران استعداد و نوآوری را هم شاهدیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر