هر دو چپگرا بودند، یکی طرفدار اصلاحات تدریجی در داخل نظام سرمایهداری و دیگری طرفدار انقلاب دائمی. سخن از «کارل کائوتسکی» و «لئون تروتسکی» است که هر یک راه رسیدن به آرمان سوسیالیستی را از دریچهای متفاوت نگریستند.
نویسنده مطلب: نوژن اعتضادالسلطنه
هر دو چپگرا بودند، یکی طرفدار اصلاحات تدریجی در داخل نظام سرمایهداری و دیگری طرفدار انقلاب دائمی. سخن از «کارل کائوتسکی» و «لئون تروتسکی» است که هر یک راه رسیدن به آرمان سوسیالیستی را از دریچهای متفاوت نگریستند. تروتسکی انقلابیای که خود روزگاری دست راست لنین در پیروزی انقلاب اکتبر بود و مناصب مهمی مانند کمیساریای وزارت خارجه، کمیساریای امور جنگی، سازمانده و فرمانده کل قوای اتحاد جماهیر شوروی را برعهده داشت، در تاریخ ٢٠ آگوست ١٩۴٠ میلادی به دست رامون مرکادور، از مزدوران استالین، کشته شد. در مقابل «کارل کائوتسکی» یهودیتبار که در پراگ زاده شد و پس از عضویت در حزب سوسیالدموکرات اتریش شخصا با مارکس و انگلس رفاقتی دیرینه پیدا کرد، در سرنوشت تلخ با تروتسکی اشتراک داشت.
«کائوتسکی» و «تروتسکی» با وجود نقطه اشتراک در سرانجام سیاه زندگیشان که یکی قربانی فاشیسم هیتلری و دیگر به دلیل نقد استالینیسم کشته شد از نظر ایدئولوژیک دشمنان فکری یکدیگر بودند. کائوتسکی که باور داشت خوانش اروپایی از اندیشه مارکس زیسته در اروپا اصالت دارد، سوسیالیسم و دموکراسی را بههم پیوسته میدانست. او باور داشت سوسیالیسم مدرن صرفا به معنای سازماندهی اجتماعی تولید نیست، بلکه سازماندهی دموکراتیک جامعه را نیز دربر میگیرد. کائوتسکی معتقد بود مارکس این امکان را میدید پرولتاریا احتمالا بتواند در بریتانیا و در آمریکا از طریق صلحآمیز قدرت سیاسی را به چنگ آورد و لزوما نیازی به انقلاب نیست. کائوتسکی در نقد تروتسکی و دیگر کسانی که به انقلاب دائمی باور داشتند، این اصل مارکسیستی را یادآور میشد که انقلابها را نمیتوان ایجاد کرد، بلکه انقلابها از شرایط فرا میرویند. اما شرایط اروپای غربی متفاوت از شرایط روسیه بود و درنتیجه او باور داشت نمیتوان انتظار بروز انقلابی مشابه آنچه در روسیه روی داد را برای جوامع اروپایی داشت.
در مقابل، اما تروتسکی از سیاست صنعتیکردن سریع روسیه و تشدید فعالیتهای انقلابی در صحنه بینالمللی حمایت کرد و مبتکر نظریه انقلاب جهانی بود. تروتسکی سوسیالدموکراتها و نازیها را به یک اندازه بد میدانست.
کائوتسکی در حوزه سیاست داخلی نیز نقدهای تندوتیزی را متوجه کمونیسم روسی کرد. در زمانهای که این الگوی نوپا بسیاری را حتی در اروپا بهسوی خود جذب کرده بود، او جسارتی مثالزدنی از خود نشان داد. کائوتسکی در سال ١٩٢١ کتاب «از دموکراسی تا بردگی دولتی» را منتشر کرد. او در این کتاب مطرح کرد اقتصاد دولتی بدون دموکراسی یعنی بردهکردن تمامی طبقه کارگر در دستان اقلیتی که دستگاه دولت را کنترل میکند. پس از پایان جنگ داخلی روسیه زمانی که آزادیهای مردمی محدودتر شدند و انتشار نشریات غیربلشویستی ممنوع شد و لنین در یازدهمین کنگره حزب کمونیست در سال ١٩٢٢ گفت هر کسی که در مجامع عمومی تظاهر به منشویسمبودن کند دادگاههای انقلابی باید او را تیرباران کنند، به نقد صریح ترور و اختناق در شوروی پرداخت. کائوتسکی اعلام کرد میان سوسیالدموکراسی و رژیم بلشویستی که به رژیم تروریستی بدل شده، هیچ نقطه اشتراکی وجود ندارد. در سال ١٩٣٠ با تدوین کتب «بلشویسم در بنبست» شکست برنامههای اشتراکیکردن زمینهای کشاورزی که استالین مجری آن بود را دنبال کرد و پیشرفت اقتصادی شوروی را فقط منوط به ازمیانبرداشتن قدرت مطلق بوروکراسی در بخش تولید و گسترش دموکراسی در جامعه دانست. با رشد فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان، کائوتسکی از سوی بسیاری از رهبران احزاب سوسیالیستی اروپا نامزد جایزه صلح نوبل شد اما کمیته صلح نوبل از دادن جایزه به او خودداری کرد.
کائوتسکی از نوع برخورد رهبران شوروی با لنین و شخصیت او انتقاد میکرد و میگفت آنها با او به شیوه خدایگونه برخورد میکنند و کارهایشان بیشتر آدمی را به یاد مجلس ترحیم یک دالاییلاما میاندازد. کائوتسکی در نقد تروتسکی نوشته بود که وی در کتابی تحت عنوان «درباره لنین، مدرکی برای تدوین یک زندگینامه» که در سال ١٩٢۴ میلادی نوشته شده بود، هدفش فقط اثبات قادر متعالبودن لنین بوده است. کائوتسکی همچنین برخلاف تروتسکی، معتقد بود ترور در زمان انقلاب روسیه که او از آن تحت عنوان کودتای اکتبر ١٩١٧ با مشارکت لنین و تروتسکی یاد میکرد، با ترور در انقلاب کبیر فرانسه و کمون پاریس متفاوت بوده است. او در اینباره اثری به نام «تروریسم و کمونیسم» را منتشر کرد که تروتسکی در پاسخ به او با انتشار کتابی ١۶٠صفحهای علاوه بر استفاده از عنوان مشابه، عنوان «آنتی کائوتسکی» را نیز بر آن افزود تا شدت مخالفتش را با نظرات او نشان دهد، چراکه کائوتسکی معتقد بود تروریسم بلشویکی به ابزاری دولتی تبدیل شده است در حالی که ترورهای کمونیستی بیرون از روسیه صرفا ابزار مبارزهای علیه حکومتهای موجود و پدیدهای کوتاهمدت و گذرا بودهاند. تقابل دو اندیشه متضاد کائوتسکی و تروتسکی در عرصه عملی؛ مزیت اولی را بر دومی نشان داد. یکی خود را در الگوی کشورهای دولت رفاهی اسکاندیناوی جلوهگر کرد و دیگری در جهان سوم ازجمله کشورهای خاورمیانه و آمریکایلاتین الگوهای ناموفقی را از خود به نمایش گذاشت که نهتنها نتوانست انقلابهای دائمی را سازماندهی کند، بلکه در تأمین نیازهای داخلی نیز ناتوان ماند. تروتسکی که خود قربانی دستگاه حاکمیت مخوفی شد که در پیدایش آن نقش داشت، الگوی سیاسی کارآمدی را نیز عرضه نکرد. شاید بتوان علت اصلی آن را در حلقه مفقوده «دموکراسی» جست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر