رمان به عنوان یکی از عمدهترین تولیدات ادبی درایران، بیشک از ادبیات غرب وارد شده و به قول معروف سوغات فرنگ بوده برای ما. از ابتدای کار اما، رماننویسهایی بودند که با ترجمه شدن آثارشان به زبان فارسی، تأثیری بیشتر از سایر سایرین بر نویسندگان ایرانی گذاشتهاند، تأثیری که تا امروز هم برجاست و شاید بخشی از انجماد فکری ما در زبان فارسی هم به گردن سلطهای است که سبک این نویسندگان بر سلیقهی مخاطب ایرانی دارد.
آیا مترجمان هم در این میان نقشی داشتهاند؟
دانیال حقیقی-انجمن رمان 51
رمان به عنوان یکی از عمدهترین تولیدات ادبی درایران، بیشک از ادبیات غرب وارد شده و به قول معروف سوغات فرنگ بوده برای ما. از ابتدای کار اما، رماننویسهایی بودند که با ترجمه شدن آثارشان به زبان فارسی، تأثیری بیشتر از سایر سایرین بر نویسندگان ایرانی گذاشتهاند، تأثیری که تا امروز هم برجاست و شاید بخشی از انجماد فکری ما در زبان فارسی هم به گردن سلطهای است که سبک این نویسندگان بر سلیقهی مخاطب ایرانی دارد. گذشته از این، خاکستر انبوه میراث رمان فارسی که با تأثیر پذیری از آثار این بزرگان برجا مانده هم میتواند کار نوشتن رمان نویس جوان را راحتتر کند و او را سادهتر به هدفش برای نوشتن یک رمان برساند. پس برای فراتر رفتن از روح زمانهی دیروز، برای شکستن هژمونی دههی چهل، و معیارهای زیباشناسانهی نسل اول و دوم نویسندگان نوگرای ایران، بد نیست یکبار دیگر نگاهی داشته باشیم به بزرگانی که بزرگان رمان فارسی را به تلهی خود انداختند و به دنبال آنها نسلهای بعدی نویسندگان هم در این تله گرفتار شدند. لازم به ذکر است که فهرست زیر بر اساس مرور و بررسی سبک نویسندگانی تهیه شده که همچنان کتابهایشان در کتابفروشیهای شهر خریدار دارند و مثلاً محمدباقرمیرزا و حتا متأخرترانی مثل مشفق کاظمی را دربرنمیگیرد. گذشته از تمام اینها، نکتهی جالب دیگری که با مرور آثار مهم تأثیرگذار بر ذهنیت نویسندهی ایرانی جلب نظر میکند، اهمیت و نقش مترجم در شکوفایی رمان فارسی است. این نقش تا آنجا تعیینکننده است که میتوان به راحتی مدعی شد تمام نویسندگان فارسی بیش از هر نویسندهای در جهان، وامدار مترجمانی هستند که با قریحه و زباندانیشان میراث ادبی جهان را به فارسی برگرداندند.
۱۰- لئو تولستوی
جنگ و صلح و آناکارنینا، پای ثابت ردیفهای جلوی چشم کتابخانههای بیشتر نویسندگان ایرانی هستند. به طور کلی اما خواندن کتابهای نویسندگان روسی و در صدر آنها تولستوی، قدم اول آشنایی با ادبیات جهان برای بیشتر ما بوده و تا امروز هم همچنان، هرکسی که بخواهد با پدیدهی رمان آشنا شود در اولین قدمها با آلکسی و آناآشنا میشود و یا با بسیاری از اسامی روسیِ رمان جنگ و صلح، که شاید به عنوان کسی که هنوز با مطالعهی رمان خو نگرفته به خاطر سپردن آن همه نام و شخصیت برایش کاری مشکل باشد. گذشته از این که تا به امروز هیچ رمان نویسی در ایران نتوانسته حتی پیروی درست و دقیقی از سبک تولستوی داشته باشد اما همه دوست دارند یک جنگ و صلح ایرانی به عنوان اثری فاخر در زبان فارسی پدید بیاید و شرح بلندی باشد بر جریانهای فکری متعددی که در سدههای گذشته در تاریخ ایران متولد شده و احتمالاً بیشترشان از بین رفتهاند.
به نظر میرسد در میان نویسندگان ایرانی، محمود دولتآبادی بیشترین تأثیر را از تولستوی گرفته است.
۹- فئودور داستایوفسکی
عدهی کمی هستند که بدانند داستایوفسکی متعلق به کدام جریان فکری در روسیه است یا آنکه بدانند دقیقاً برای چه قمار میکرد، اما همه میدانند او با منشیاش ازدواج کرده و کموبیش آدم بیبندوباری بوده که همیشه هشتاش گروِ نهاش بوده. اکثر نویسندگان ایرانی میدانند جنایت و مکافات چه داستان و ماجرایی دارد اما واقعاً عدهی کمی آن را خواندهاند. اکثر نویسندگان ایرانی از بلندبودن برخی از فصلهای به نظر غیرضروری برادران کارامازوف ناراضی هستند، اما در ظاهر همه او را به خاطر همان فصلهای بلند میستایند. رمانهای داستایوفسکی برای چند نسل، کتب مقدس عدهای بوده ولی به نظر میرسد کتابی که اکثر ما آن را تا انتها خواندهایم غیر از جنایات و مکافات، آن هم قطعاً به دلیل ترجمهی خوب مهری آهی، شبهای روشن و نازکدلباشد، یک نوولای کوتاه، خوشخوان و عاشقانه. اما مانند تولستوی، سبک داستایوفسکی و سایر ابعاد فکری او، همچنان در ایران چندان محل بحث نیستند اما رماننویسهای ایرانی تعلق خاطر خاصی به برخی از رمانهای بسیار بسیار بلند او دارند و آنها را جلوی چشم میگذارند. اما احتمالاً احمد محمود در میان همنسلانش بیشترین تأثیر را از داستایوفسکی گرفته است.
۸- ویکتور هوگو
بینوایان، قصهی بلاکشیهای عدهای معصوم است، پس جای تعجب ندارد که حسینقلی مستعان بیآنکه توجه چندانی به لایههای عمیق این داستان بکند، با عشق سطر به سطر این رمان را به زبان خودش ترجمه کرد و بعد کتاب با آن ترجمهی مردمپسند، یک شبه میان مردم مشهور شد و خوانده شد و دست به دست شد و همه را انقلابی کرد.
۷- آنتوان چخوف
احتمالاً اگر جمالزاده جای چخوف با کسی آشنا میشد که رماننویس بود، ما چنین سابقهای در داستانکوتاهنویسی نداشتیم. گذشته از جمالزاده، هدایت هم با چخوف آشنایی داشته و داستانهای کوتاه او را با دقت مطالعه میکرده. حتا به نظر میرسد دغدغهی ملیت و ایران هم از ذهن چخوف به ذهن این دو نویسندهی ایرانی وارد شده و همانطور که چخوف در مورد روسیه مدام تز صادر میکند، هدایت و جمالزاده هم بعضاً جملات نغزی از خویشتن صادر نمودهاند.
۶- چارلز دیکنز
تأثیر چارلز دیکنز بر نویسندگان ایرانی، محدود است به دو کتاب هریت کوچک و آرزوهای بزرگ، اولی را محمد قاضی ترجمه کرده و دومی را ابراهیم یونسی. غیر از این دو کتاب، سایر آثار دیکنز از طریق تلویزیون در ایران شناخته شدند. هرچند که درونمایههای آثار دیکنز احتمالاً تأثیر روشنی بر فکر رماننویس ایرانی گذاشته اما به دلیل ترجمههای عموماً بد (ترجمهی محمد قاضی از زبان فرانسه بوده) و سبک پیچیدهی او، به نظر تا حد زیادی همچنان در زبان فارسی ناملموس و ناشناخته است. به نظر برخی از آثار شهرنوش پارسی پور، تا حدی تحت تأثیر آثار دیکنز قرار دارد. هرچند که پدید آمدن رمانهایی مثل توبا و معنای شب، قطعاً از بزرگان روسی هم بسیار بسیار متأثر است.
۵- آلبر کامو
هروضعیت اجتماعی بحرانزدهای روشنفکران و کسانی را که معمولاً بیشتر در خیابان و کافه و غیره پرسه میزنند به حالوهواهای اگزیستانسیالیستی علاقهمند میکند. چون این فلسفه در واقع مسکنی است برای کسانی که میخواهند در خیابان جولان بدهند و محبوبیت به دست آورند، اما عموم مردم درکشان نمیکنند. احتمالاً علاقهی نویسندگان ایرانی به آلبر کامو از همینجا نشأت میگیرد. اگزیستانسیالیسم، مکتب فکریای بود که به روشنفکر میگفت کت و شلوار شیک بپوشد، سیگار فیلترقرمز بکشد، در قید بند سنن گذشته نباشد، و به عبارت سادهتر حسابی به خودش برسد. همین شد که نویسندگان ایرانی هم به خیاطیها رفتند و کتوشلوار فاستونی سفارش دادند و بعد از حاضر شدن لباس، پوشیدند، پس با جامعه و خانواده بیگانه شدند و در کافهها دور هم جمع شدند و احساس اگزیستانسیالیستی خودشان را در مورد «هستی» با هم در میان گذاشتند.
۴- گابریل گارسیا مارکز
صد سال تنهایی را میتوان به عنوان اولین کتاب اثرگذار بر نویسندگان ایرانی به شمار آورد که نویسندهاش اروپایی یا آمریکایی نیست. درواقع به دلیل نبود مترجمان آشنا به زبانهایی غیر از انگلیسی و فرانسوی، نویسندگان ایرانی خیلی دیر با ادبیات سایر نقاط دنیا آشنا شدهاند. مارکز اولین غیرانگلیسیزبانی است که به صورت فلهای (مانند تولستوی و همینگوی) بر رماننویسان ایرانی تأثیر گذاشته. دلیل این اتفاق هم به شکلی مشابه با موارد بالا، به احتمال زیاد یکی توانایی و ادیببودن مترجمش است و دیگری جذابیت و گیرایی و مردمپسندتربودن اثر. درمیان نویسندگان ایرانی، هوشنگ گلشیری در میانسالی، جزو مشاهیری است که تحت تأثیر مارکز قرار داشت و اتفاقاً این تأثیرپذیری منجر به خلق آثار ماندگاری هم شد.
۳- ارنست همینگوی
سبک همینگوی، اولین سبکی است که درست به رماننویس ایرانی معرفی میشود، به دو دلیل: اول اینکه وداع با اسلحه رمان بسیار جذابی است (بسیار جذاب تر از دنکیشوت سروانتس با ترجمهی قاضی، که اگر دنکیشوتبرای رمانخوانهای ایرانی کتاب پرخوانندهای میشد، زبان فارسی احتمالاً الان بسیار پیشرفت کرده بود) و دوم کاربلدی و ذوق استثنایی مترجمش. همینگوی بر بسیاری از رماننویسهای ایرانی تأثیری غیرقابلانکار دارد. اسماعیل فصیح، احتمالاً بهترین مثالی است که میشود در این زمینه برشمرد.
۲- فرانتس کافکا
گذشته از بحث کت و شلوار، بودن در خیابان و مشکل داشتن با پدر و پدرسالاری، چیزی که باعث شد نویسندگان ایرانی بسیار تحت تأثیر کافکا قرار بگیرند، ابهامی بود که در نوشتههای کافکا وجود دارد. سایهروشنهای کافکا و این کنایی بودن برخی از آثار او برای ترجمه به زبان فارسی بسیار مناسب بود. غیر از زبان، ذهنیت نویسندگان ایرانی هم با این امور قرابت روشنی داشت. کوتاهی، و تکنیکی بودن آثار کافکا در کنار ترجمههای خوب هدایت از زبان فرانسه خیلی زود کافکا را میان نویسندههای ایرانی محبوب کرد و ردپایی همیشگی برایش در آثار نویسندگان ایرانی به جا گذاشت.
۱- ویلیام فاکنر
خشم و هیاهو انقلابی در رمان فارسی به پا کرد تا آنجا که اگر این کتاب در آن زمان به فارسی ترجمه نمیشد بسیاری از رمانهای شاخص فارسی احتمالاً هرگز نوشته نمیشدند. روشنترین مثالش هم رمان سنگ صبور اثر صادق چوبک است. سبک فاکنر در دو کتاب خشم و هیاهو و گور به گور به ترتیب با ترجمههای بهمن شعله ور و نجف دریابندری، مانند میخی در رمان فارسی فرو رفت.
استفاده از چند زاویهدید در این رمانها، ناموسپرستی افراطی، و خلق یک شخصیت با مشکل ذهنی، آن هم فقط با کلمه آنقدر به مذاق ایرانیها خوش آمد که، رمانهای فارسی مملو شدند از عشقهای افلاطونی و شخصیتهای کور و کچل که با زبانهای برساخته حرف میزدند. داستان هم با چند زاویه دید اول شخص- که هر کدام از نگاه خود به یک وضعیت اجتماعی نگاه میکرد- پیش میرفت.
با لیست بالا چه موافق باشید چه مخالف، چه با صدای بلند فریاد بزنید که در این لیست جای دکترو و کوندرا و دیگران خالی است یا هرچه، یک چیز تغییری نمیکند. این که بیشتر از همینگوی و دکترو، نجف دریابندری بر نویسندگان ایرانی تأثیر گذاشته و بیشتر از مارکز، بهمن فرزانه. بیشتر از کافکا هدایت و بیشتر از فاکنر، بهمن شعلهور و بیشتر از دیکنز، محمد قاضی و ابراهیم یونسی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر