در موضوع ادبیات معاصر ایران و جایزه نوبل خود من هم علاقهمندم و پیگیر بودهام. از جمله در سال 78 مطابق با سال 99 میلادی برای دیدن دخترم به سوئد رفته بودم که مصادف بود با مراسم جایزه «استیگ داگرمن» برای شاملو. در دهکده الوکانبری و در بین جمعیت عازم به آنجا به وسیله آقای شیوا فرهمند با یک پروفسور مهاجر و مخالف رژیم اسرائیل که عضو ژوری ادبیات نوبل بود آشنا شده و در این مورد صحبت کردیم.
ایشان گفت که برای شاملوی شما پرونده باز داریم و این جایزه داگرمن اغلب مقدمه جایزه نوبل بوده. چون جواب کافیتر خواستم گفتند اینجا دو مساله وجود دارد، یکی نتوانستنها و دیگری خواستنها. در مورد اول چنانکه از اهل فرهنگ و قلم ایرانی مقیم سوئد تحقیق شده تاکنون کسی نتوانسته آنطور که لازم است شعر شاملو را ترجمه و به جهان معرفی کند. دیگر اینکه مطابق تحقیقی که از استادان مقیم اروپا و ایرانشناسان و استادان و همچنین یونسکو به عمل آوردهایم ، جواب مساعد نرسیده و مخصوصاً جواب یونسکو برای خود ما هم تعجبآمیز بود.
به طور کلی ایرانیان مقیم آن طرفها حتی خود شاعران و اهل فرهنگ، نه تنها همت بلکه رغبت کافی برای پیشبرد کار شاملو نشان ندادهاند و احتمالاً رقابتی با او داشتهاند. این بود نظر آن داور نوبل، که متأسفانه حدود یکسال بعد از آن جریان هم شاملو درگذشت و پرونده او در نوبل سال 2000 میلادی بسته شد و اکنون هم وضع نامناسب پانزده ساله ما در مورد نخبههای شعر و داستان متأسفانه ادامه دارد.
زبان فارسی همیشه در جهان مهجور بوده و شعر و داستان ما برای مغرب زمینیها قابل دسترسی و مطالعه نبوده است. این در حالی است که لهستانی و ژاپنی و آفریقایی که وضعی بهتر از ما نداشتهاند جایزه گرفتهاند.
به عقیده بنده ترجمههای داخلی ما از آثار شاعران کافی نیست بلکه باید در یکی دو تا از انتشاراتیهای معروف اروپا و آمریکا برای این کار، افرادی داشته باشیم و خوب هم حمایتشان کنیم چون در غیر این صورت و با این وضع نباید منتظر نامی و کامی باشیم و دیگر هیچ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر