شاعر کتاب چاپ میکند و شاعر دیگری نامه مینویسد و دست به هر کاری میکند تا مجوز کتاب لغو شود. شاعر کتاب چاپ میکند و کسی پای نهادهای امنیتی را به میان می آورد تا برای شاعری پروندهسازی کند.
یاسین نمکچیان
روزنامه ابتکار
شعرایران درسال های سکوت و سرگردانی و خانه نشینی مهمترین شاعران دهه هفتاد به نسل جدید رسید. شاید در ابتدای سال های دهه هشتاد حتی کج اندیش ترین فعلان ادبی ایران هم تصور نمی کردند که 14سال بعد ، یعنی درست همین جایی که حالا ایستاده ایم از میراث هفتادی ها چیزی باقی نماند و عقبگردی عجیب بر پیکر ادبی این مرز و بوم سایه بیندازد. این اتفاق اما افتاد و اکنون شعر معاصر به نقطه ای رسیده است که غیر از حسادت، کینه توزی، بخل، خودشیفتگی و ...خروجی دیگری را آشکار نمی کند.
حرکت گروهی شاعران دهه هفتاد باعث شد تا شعر نیمه جان در سال های پس از انقلاب نفس تازه کند و معیارهای زیبایی شناسی وسیعی شکل بگیرد.حرکت گروهی شاعران دهه هفتادی باعث شد تا ضریب نفوذ شعر درمراکز فرهنگی و دانشگاهی به شکل قابل توجهی گسترش بیابد و روزنامه ها و مجلات ادبی روی اتفاقات ادبی متمرکز شوند.
حرکت گروهی دهه هفتادی ها شعر را به بدنه جامعه تزریق کرد و حتی باعث شد تا پای بحث های ادبی به جمع های خانوادگی آن روزگار هم کشیده شود.محوریت جریان های شعری را از یک سو مهرداد فلاح و علی عبدالرضایی و ابوالفضل پاشا دردست داشتند و در سویی دیگر رضا براهنی و شاگردانش. علی باباچاهی و علاقه مندان شعرهایش هم درطرفی دیگر تحرک فضای فرهنگی را رقم می زدند و با پیدایش افراطی گری های ادبی ، راهی که می توانست افق های روشنی را بازکند به انحراف کشیده شد.
در دهه هشتاد اما تمامی اتفاق ها دود شد به هوا رفت. بحران های سیاسی ،ا جتماعی و اقتصادی آنقدر مردم را درگیر کرده بود که هیچ کس حوصله خودش را هم نداشت. در چنین شرایطی جامعه به سمت تک صدایی شدن پیش رفت و در این میان شعر هم نمی توانست وضعیت بهتری پیدا کند.
چهره های اصیل ادبی به خانه نشینی خو می کردند و نسل تازه از راه رسیده شریان ها را در دست می گرفت. جامعه تک صدایی شعری تک صدا را می پذیرفت واعتقادی به حضور جریان های متفاوت نداشت.
این آغاز ماجرا برای حذف بود و از این رو ساده نویسی تنها جریان زنده شعر ایران لقب گرفت و زندگی ادبی اش را ادامه داد و در نهایت افراطی گری های دهه هفتاد را به گونه دیگری نمایش گذاشت تا از سمت دیگر بام روی زمین بیفتد. با این حال در دهه هشتاد تولید ادبی وجود داشت هرچند به اندازه ده هفتاد فضا پویا نبود و در نهایت همه چیز بین دعوای ساده نویس ها و فرم گراها و ... به پایان رسید.
حالا در سال هایی که 90 را به میانه میدان رسانده وضعیت دیگری در فضای ادبی نهادینه شده است. دیگر دعوا روی اصالت شعر و ساده نویسی و پیچیده نویسی این حرف ها نیست و قصه جای دیگری لنگ می زند.تولیدات ادبی در بیشتر مواقع خوانده نمی شنوند وآنچه بیشتر به چشم می آید سقوط اخلاقی بسیاری از فعالان ادبی است. شاعرانی که اعتقادی به حرکت های گروهی ندارند و برای حذف یکدیگر چشم بر خیلی چیزها بسته اند.
شاعر کتاب چاپ می کند و شاعر دیگری نامه می نویسد و دست به هرکاری می کند تا مجوز کتاب لغو شود.شاعر کتاب چاپ می کند و کسی پای نهادهای امنیتی را به میان می آورد تا برای شاعری پرونده سازی کند. شاعر کتاب چاپ می کند و شاعر دیگری هزار حیله بکار می برد تا شعرها دیده نشوند. این سطرها واقعیت های شعرامروز ایران در سال های میانی دهه 90 است. دهه سقوط اخلاقی فعالان ادبی در پرتگاه. دهه ای که خروجی اش کینه توزی است و بخل و حسادت. سرطانی که در این سال ها به جان شعر افتاده و تولید ادبی را به کما برده است.
سرطان حسادت این روزها چیزی از تولید ادبی باقی نگذاشته و سطحی نگری، میان مایگی و صفت هایی از این دست در فضای فرهنگی موج می زند. شعر بازتاب زندگی آدمها است و آنچه در فضای ادبی ایران به تصویر کشیده می شود درست نتیجه زندگی خودمان است. ما که با حسادت و بخل و کینه چاقویی در دست گرفته ایم و می خواهیم رویاهای یکدیگر را تکه پاره کنیم. وقتی فضای فرهنگی تا این اندازه مسموم است از بقیه بخش های جامعه چه انتظاری می توان داشت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر