بعد از انقلاب اسلامی در ایران و بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ ضوابط تدوین شدهای در زمبنهی فیلمسازی وجود نداشت و به همین دلیل میتوان گفت که سینمای ایران در وضعیت نابسامانی به سر میبرد؛ اما سرانجام بعد از سال ۱۳۶۲ با تدوین ضوابط فیلمسازی که با توجه به شرایط پس از انقلاب تنظیم شده بود و حذف عناصری چون «خشونت» و «سکس»، ضوابطی برای سینمای ایران تدوین شد که کارگردانان را با محدودیتهای زیادی روبهرو میکرد. از این رو طی سالهای متوالی، سینمای ایران با محور مسایل اجتماعی توانست فیلمهای خوبی را ارائه دهد تا جایی که برخی از این فیلمها که بیانگر مشکلات اجتماعی ایران و مردم بود، توانست جوایز بینالمللی را هم از آن خود کند.
اما نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چنان سایهیی بر فعالیت فیلمسازان و بازیگران و تهیه کنندگان فیلم در ایران انداخت که اکران بسیاری از فیلمها با ممنوعیت روبهرو شد. در برخی از موارد صحنههای خاصی از فیلمها حذف شد، بازیگران خاصی با ممنوعیت تصویر روبهرو شدند و در سالهای اخیر برخی از کارگردانان برجستهی ایرانی بازداشت و روانهی زندان شدند و فعالیت آنها برای سالهای متمادی ممنوع اعلام شد.
یکی از مسایل اجتماعی که در سینمای ایران به چشم میخورد، مسالهی قصاص و اعدام است. در سالهای پس از انقلاب فیلمهای مختلفی در این زمینه اکران شد که واکنشهای مختلفی را نیز به دنبال داشت.
با توجه به تاثیر عمیق سینما بر افکار عمومی، کارگردانان در سراسر دنیا به خصوص در کشوری مانند ایران که با سانسور شدید مواجه است؛ میتوانند نقش موثری ایفا کنند و از این رو از سینما به عنوان یکی از قویترین رسانههای دنیای مدرن یاد میشود.
فیلمهایی با محوریت اعدام و قصاص در ایران در بیشتر موارد سعی در گذاشتن تاثیر مثبت روی مخاطبان داشته است به گونهای که امر «بخشش» را به مردم یادآوری کنند و با نشان دادن احوال و احساسات فرد محکوم به اعدام، بتوانند تصویری واقعی از این فرد که به عمد یا غیر عمد مرتکب جرمی چون قتل شده است را ارائه دهند.
در برخی موارد زندگی فردی که مرتکب قتل شده است را پیش از ارتکاب جرم دنبال میکنیم و با وجوه مختلف شخصیت این فرد آشنا میشویم تا اینکه بر اثر سانحهای، شخصیت اصلی و در بیشتر موارد دوستداشتنی فیلممان مرتکب قتل میشود و برچسب قاتل و اعدامی روی این فرد زده میشود. در این میان در برخی از فیلمها تلاش خانواده قاتل برای جمع کردن دیه به تصویر کشیده میشود و سختیهای این راه به خصوص در مورد خانوادههایی که از نظر وضعیت مالی در وضعیت خوبی قرار ندارند نشان داده میشود. فیلم «دهلیز» ساختهی بهروز شعیبی داستان معلمی را نشان میدهد که به صورت غیرعمد مرتکب قتل شده و حالا که قاتل نام گرفته در انتظار بخشش است؛ اما خواهر دوقلوی مقتول کوتاه نمیآید و خانواده قاتل در صدد جمع کردن دیه برمیآیند و این امر برای آنها بسیار دشوار است.
در فیلمهایی که با موضوع قصاص و اعدام ساخته میشوند، معمولا مخاطب با خود میاندیشد که اگر به جای خانوادهی مقتول بود؛ آیا میتوانست قاتل را ببخشد یا نه؛ اما این پیام، پیامی نیست که رضایت مخالفان اعدام را جلب کند؛ چرا که اساسا وجود قانون قصاص در قانون مجازات اسلامی ایران؛ از سوی جوامع بینالمللی و تمامی سازمانهای حقوق بشری زیر سوال برده میشود. طی سالیان دراز در جوامعی که قصاص وجود داشته، جرایم نیز رواج داشته است، پس از قصاص و اعدام نمیتوان به عنوان عاملی بازدارنده یاد کرد. این امر تنها بیانگر گرفتن انتقام بر پایهی نوعی مجازات بیرحمانه و سنتی است که از دوران کهن بر جای مانده است.
امروزه در اکثر کشورهای اسلامی به خصوص عربستان و ایران، قصاص به عنوان یک اصل قضایی پذیرفته شده است و از این رو خانوادهی مقتول؛ قصاص و گرفتن جان فردی که موجب قتل یکی از اعضای خانوادهی آنها شده است را حق طبیعی خود میدانند.
فیلم دیگری که در مورد اعدام در ایران ساخته شد؛ فیلم «سام و نرگس» بود. این فیلم داستان علاقهمندی یک جوان به خواهر دوست خود است که منجر به قتل یکی از آنها میشود. سام که حیرتزده از کشته شدن دوست خود (عبد) است، نمیتواند بگوید که عبد خودش را کشته و او بیتقصیر بوده و از طرفی حتی پدر و مادر و وکیلش او را باور نمیکند. این فیلم به خوبی نشان میدهد که حکم قصاص برای فردی بیگناه صادر میشود و خانوادهی مقتول به دلیل مشکلاتی که سالها پیش با خانوادهی مقتول داشته، درخواست عفو را نوعی سرشکستهگی میداند و از این کار سرباز میزند؛ اما مخاطب تا آخرین لحظه در انتظار عفو سام از طرف خانوادهی مقتول است.
نکتهی دیگری که در این فیلم دیده میشود، صحنهی اعدام سام در ملا عام است. حکم اعدام سام در روزنامه منتشر میشود و در روز اعدام؛ تعداد زیادی از مردم به تماشای مرگ او میروند.
اعدام در ملا عام در ایران امری است که به شکل پیوسته در شهرهای کوچک و بزرگ، تکرار میشود و حتی مشاهده شده که از طریق پلاکاردهایی که در سطح شهر نصب میشود از مردم دعوت به عمل میآید تا شاهد گرفتن جان انسانی باشند که صندلی از زیر پایاش کشیده میشود و تا دقایقی، معلق میان زمین و آسمان با ریسمانی بر گردن؛ دست و پا میزند.
به تصویر کشیدن صحنه اعدام در ملا عام در سینمای ایران، باعث به چشم آمدن این پدیده سیاه اجتماعی در میان مخاطبان فیلم است. فیلمی مثل «سام و نرگس» که با استقبال زیادی نیز روبهرو شد، این پدیده را در حالی در مقابل دیدگان مخاطبان نمایش میدهد که گویی امری عادی است. تنها نگرانی مخاطبان از دیدن چنین صحنهای اعدام نشدن سام است و کمتر کسی به اعدام در ملا عام واکنش نشان میدهد؛ چرا که این اتفاق واقعهای تعریف شده و جا افتاده در ذهن بسیاری از ایرانیان است.
اما فیلم «شهر زیبا» ساختهی اصغر فرهادی بار دیگر لایههای اجتماعی را به خوبی نشان میدهد. فیلمی که تلاش یک دوست و خواهر قاتل برای رضایت گرفتن از خانوادهی مقتول را نشان میدهد. قاتل این داستان در کانون اصلاح و تربیت در انتظار اجرای حکم اعدام است. تولد 18 سالگی برای او هیچ معنای خوشایندی ندارد و تنها به معنای نزدیکتر شدن به مرگ است. اکبر متهم به قتل دختری در سن 16 سالگی است و باید برای اجرای حکم اعدام؛ دو سال را در کانون اصلاح و تربیت بگذراند تا همزمان با رسیدن به سن 18 سالگی مقدمات مرگ او فراهم شود.
قوانین ایران سن مجازات کیفری کودکان را ۱۵ سال برای پسران و ۹سال برای دختران میداند. این در حالی است که کنوانسیونهای بینالمللی، صدور حکم اعدام افراد کمتر از هجده سال را منع میکنند. مجازات کودکان در ایران و از جمله صدور حکم اعدام برای آنان در موارد مختلف از جمله درگیری و قتل، قاچاق مواد مخدر و … همواره یکی از چالشهای مهم نقض حقوق بشر در ایران بوده است. افراد زیر 18 سال که با حکم اعدام مواجه میشوند در کانون اصلاح و تربیت (در صورت وجود) نگهداری میشوند و در شهرهایی که این کانون وجود ندارد به زندانهای ویژه بزرگسالان منتقل میشوند تا به سن 18 سالگی رسیده و حکم اعدام آنها اجرا شود.
فیلم «شهر زیبا» به خوبی دلهرههای این جوان 18 ساله و تلاش اطرافیان او برای جلب رضایت خانوادهی مقتول را در ذهن مخاطبان حک میکند و با پایان باز این فیلم؛ این مخاطب است که تصمیم میگیرد آیا خانوادهی مقتول رضایت میدهد یا نه.
عاطفه رجبی سهاله دختری بود که چندین بار توسط ستاد احیای امر به معروف سپاه دستگیر و به شلاق و زندان محکوم شد و در زندان توسط یکی از نیروهای سابق سپاه مورد تجاوز قرار گرفت. وی در حالیکه ۱۶ سال داشت و به شهادت همسایگان دچار اختلال مشاعر بود، توسط قاضی حاجی رضایی (رییس دادگستری نکا) در ملا عام به دار آویخته شد. اعدام او یکی از جنجال برانگیزترین موارد اعدام کودکان در ایران بود.
محمد حسنزاده نیز در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۳۸۷ در سن 17 سالگی به اتهام قتل در سنندج به دار آویخته شد. سازمان عفو بینالملل اعدام این نوجوان هفده ساله را محکوم کرد. او متهم به قتل یک پسر بچه 10 ساله بود. به گزارش سازمان عفو بینالملل او در سن پانزده سالگی مرتکب قتل شده بود. محمد حسنزاده پس از دستگیری در سال 85 به کانون اصلاح و تربیت سنندج منتقل شد و سال 86 حکم اعدام او صادر شده بود.
مونا محمودنژاد نیز یکی از بهاییانی است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران اعدام شد. وی متولد ۱۰ سپتامبر ۱۹۶۵ است و در زمان اعدام ۱۷ سال بیشتر نداشت.
اینها همه نمونههایی است که اعدام نوجوانان زیر 18 سال که در کارنامه جمهوری اسلامی ایران ثبت شده است را نشان میدهد. این اقدام ایران با تعهدات کشور در چارچوب میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون حقوق کودک در تضاد است. ایران در کنار کشورهای عربستان سعودی، پاکستان و سودان تنها کشورهایی هستند که همچنان به اعدام کودکان ادامه میدهند. دستگاه قضایی ایران در سالهای اخیر کودکان را پس از دریافت حکم اعدام در مراکز اصلاح و تربیت نگهداری و پس از رسیدن به سن ۱۸ سال اعدام میکند.
فیلم دیگری که از آخرین موارد نشان دادن صدور و اجرای حکم اعدام در ایران است «من مادر هستم» به کارگردانی فریدون جیرانی است. این فیلم در تاریخ ۸ آذر ۱۳۹۱ بر روی پرده سینماهای ایران رفت. استقبال عمومی از این فیلم چنان بالا بود که رکورد بیشترین فروش روزانهی یک فیلم غیر کمدی را شکست و به فروش ۹۳ میلیون تومانی با اکران در ۱۵ سالن سینما دست یافت. این فیلم جنجالهای زیادی هم به همراه داشت، به طوری که با مخالفت شدید انصار حزب الله روبه رو شد. کارکنان سایت یالثارات پایگاه خبری انصار حزب الله روز ۱۹ مهر در مقابل ساختمان وزارت ارشاد تجمع کرده و با مبتذل خواندن این فیلم، درخواست کردند تا مجوز پخش آن لغو شود. پس از جنجال فراوان و حذف و تغییر صحنههایی از فیلم؛ «من مادر هستم» در شهرهای ایران به جز قم؛ مشهد و تبریز اکران شد اما برخی از سینماهای کشور؛ تنها یک نوبت در روز را به پخش این فیلم اختصاص دادند.
فیلم، داستان زندگی دو خانوادهی مرفه در حال فروپاشی است. در این میان حوادثی که برای دختر 19 سالهي یکی از خانواده ها پدید می آید، سبب برملا شدن بسیاری از رازهای زندگی آدمهای قصه میشود. در جریان فیلم، دختر نوزده ساله توسط دوست پدرش مورد تجاوز قرار میگیرد و در اثر فشار روانیای که به او وارد شده؛ متجاوز که صمیمیترین دوست پدرش است را به قتل میرساند.
مسالهی تجاوز در دادگاه مطرح میشود، اما دادگاه بدون در نظر گرفتن حرفهای این دختر نوزده ساله؛ رای به اعدام او میدهد و همسر مقتول با پافشاری، خواهان اجرای حکم اعدام است و این دختر، در انتهای فیلم اعدام میشود.
این فیلم نمونهی بسیار خوبی است برای نشان دادن جایگاه زنان در جامعهای مانند ایران. با وجود اینکه دختر مورد تجاوز قرار گرفته و پس از آن، به خاطر شوک ناشی از این اتفاق؛ فرد متجاوز را به قتل رسانده، هیچ مرجع قانونی در صدد درک احساسات این دختر بر نمیآید. از دید شرع، او قاتل یک مرد است، خواه آن مرد به او تجاوز کرده باشد خواه نکرده باشد.
زنانی که از سوی فردی غریبه یا اعضای خانواده یا حتی همسرشان مورد تجاوز قرار گرفته و تحت فشار ناشی از تجاوز یا در دفاع از خود، فرد متجاوز را به قتل رساندند، در ایران عمدتا با حکم اعدام روبهرو میشوند.
نمونهی اخیر این ماجرا، «ریحانه جباری» است که حکم اعدام وی به جرم قتل عمد در تاریخ ۳ آبان ۱۳۹۳ اجرا شد. او در سن ۱۹ سالگی به جرم قتل مرتضی عبدالعلی سربندی ۴۷ ساله، بازداشت و محاکمه شد. ریحانه جباری اتهام قتل غیرعمد را پذیرفته بود و دلیل آن را دفاع از خود در برابر تجاوز جنسی اعلام کرده بود. با وجود شواهدی مبنی بر خریدن کاندوم توسط مقتول و وجود دو لیوان آب میوه روی میز کار مقتول که یکی از آنها حاوی داروی خوابآور بوده است، تمام شواهد علیه ریحانه جباری تنظیم شد و در نهایت او اعدام شد.
در بیشتر فیلمها و سریالهایی که در ایران در مورد اعدام و قصاص تولید میشود، قصد کارگردان نشان دادن شرایط سخت زندانی قبل از اعدام است که امید به بخشش خانوادهی مقتول دارد و این امر شاید بتواند تاثیر مثبتی بر روی مخاطبان بگذارد. فیلمهای دیگری نظیر «انتهای خیابان هشتم»، «محاکمه»، «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه»، «احساس آبی مرگ»، «دلخون» و … از نمونه فیلمهایی است با موضوع اعدام و قصاص که در بیشتر موارد در لحظات پایانی، حکم اعدام قاتل با رضایت اولیای دم مقتول لغو میشود.
سریالهایی نیز در مورد قصاص و اعدام در ایران ساخته شده است، از جمله «زیر تیغ»، «حبیب»، «تا ثریا»، «بیگناهان» و … که با بخشش خاتمه پیدا کرده است و با وجود اینکه کارگردانان نمیتوانند اثری در زمینهی مخالفت مستقیم با صدور و اجرای حکم اعدام بسازند، نمونههایی تهیه کردهاند که مردم را به بخشش دعوت میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر