چالش بین آنچه از منظر پیروان این یا آن دین «مقدس» و مصون از نقد و انتقاد تلقی میشود، با آزادی بیان و آزادی خلاقیت هنری و ادبی و نظری، رخدادی تازه نیست.
اما این چالش به عصر جهانی شدن و انقلاب ارتباطات و به دوران ظهور موجی که به «بنیادگرائی و تروریسم اسلامی» معروف شده است، چون پدیدهای جهانی، به بمب و مسلسل و جواز قتل مردمان مسلح شده و هر گروه کمشماری از بنیادگرایان اسلامی به خود حق میدهد که برای دفاع از مقدسات دینی خود، خشونت را با حمله به هدفهای آسان، به تیتراول رسانههای جهان برکشیده و آزادی بیان را به آماج حملههای خود بدل کند.
نشریه فکاهی «شارلی ابدو» شماره کاریکاتورهای پیامبر اسلام
بر بستر این چالش است که متعصبان در کشورهائی استبدادی آزادی بیان را با سازوکارهائی چون سانسور، خودسانسوری تحمیلی و گاه قتل هنرمندان و نویسندگان، در پای حفظ حرمت «مقدسات و مبانی دین» قربانی میکنند و بنیادگرایان اسلامی برای تحمیل جزمهای خود بر جوامعی که از نعمت دموکراسی و آزادی بیان برخوردارند، به ترور و تولید فضای رعب و وحشت متوسل میشوند.
در پرتو این چالش جهانیست که بحث درباره آزادی بیان و نقد دین به موضوع روز لایههای گوناگون جامعه بدل شده است و از جمله این پرسسش در میان است که میتوان با استناد به آزادی بیان «مقدسات دینی» را نقد کرد و باورمندان به این مقدسات را به خشم آورد؟ میتوان آزادی بیان را در پای «مقدسات دینی» این یا آن گروه قربانی کرد؟ و اگر چنین است و نه فقط اسلام، که دیگر دینها و عقیدههای غیردینی نیز از این امتیاز برخوردارند، چه کسی فهرست مقدسات مصون از نقد را نوشته، چه کسی بر اجرای این فهرست نظارت کرده و چه کسی توهین را از انتقاد تفکیک میکند؟
آزادی بیان و از خودبیگانگی مقدس
کاریکاتور اشخاص بازآفرینی هنری و انتقادی آن چهرهها است در قالب طنز اما برخی دینداران کاریکاتور چهرههای مقدس خود را توهین به مقدسات تلقی میانگارند.
از منظر اغلب مسلمانان تصویر کردن چهره پیامبر اسلام در پردههای نقاشی یا نشان دادن چهره او در فیلم و تآتر نیز توهین به مقدسات تلقی میشود.
همین گروهها بازآفرینی هنری نقادانه یا غیرنقادانه چهرههای مقدس و نقد کتاب و تاریخ مقدس دین خود را نیز توهین مقدسات میدانند.
این برداشتها و تلقیها حق آنان است اما آنگاه که تلقی خود را با سانسور، خودسانسوری، ترور، بمب، مسلسل و تولید فضای رعب و وحشت بر دیگران تحمیل میکنند، آزادی بیان را هدف گرفته و نامسلمانان را از حق اندیشه و تخییل و بیان آزاد محروم میکنند.
بازآفرینی هنری چهرههای مقدس اسلام در آثار هنری و ادبی و از جمله تصویر کردن چهره پیامبر اسلام و خلفای راشدین نزد اهل تسنن و تصویر کردن چهره پیامبر، دختر او و ۱۲ امام نزد شیعیان، حرام یا ممنوع است.
جائی که تصویر غیرانتقادی چهرههای مقدس حرام است، کاریکاتور، تصویر یا بازآفرینی «انتقادی» چهره مقدس در قالب طنز، نه فقط ممنوع که توهین به مقدسات پنداشته میشود.
بنیادگرایان اسلامی ممنوعیت نقد مبانی دین و ممنوعیت بازآفرینی هنری و ادبی تاریخ و چهرههای مقدس دین را در هزار اندی سال گذشته بر هنرمندان جوامع اسلامی تحمیل کردهاند و اکنون خواستار آناند که نامسلمانان جهان نیز این حرمتها و ممنوعیتها را بپذیرند، از آزادی بیان خود به سود اعقتادات و جزمهای اسلامی بگذرند و آزادی بیان خود را در پای از خودبیگانگی مقدس آنان قربانی کنند.
اکثریت مسلمانان با خشونت بنیادگرایان مخالفاند اما شماری از بنیادگرایان اسلامی میکوشند تا با توسل به بمب و گلوله و کشتار جمعی مردمان در حمله به هدفهای آسانی چون مراکز تجمع مردم، دفتر رسانهها، کتابفروشیها، ایستگاههای قطار، نمایشگاهها و… با تولید فضای رعب و وحشت، حرمتها و محدویتهای دینی خود را به کشورهای اروپای غربی نیز صادر و بر مردم، هنرمندان، نویسندگان رسانههای نامسلمان این جوامع نیز تحمیل کنند.
توهین و مقدس، واژههای تعریفناپذیر
اما هیچکس تاکنون معیار عینی و مشخص همهپذیری برای تعریف «توهین» و «مقدسات» و سنجههائی عقلانی همهپذیری برای تمیز و تفکیک «توهین» از «نقد» و «اعتقاد» از «مقدس» و «مبانی» ارائه نکرده است چرا که تدوین چنین معیارها و سنجههائی، که نه فقط برای یک گروه که دستکم برای اکثریت مردم قابل قبول باشد، ممکن نیست.
اتهام به یک «فرد حقیقی» و متهم کردن یک آدم مشخص به کرداری معین را میتوان با معیارهائی تعریف کرد و از جمله آنکه صفت و اتهام با دلایل محکمهپسند اثباتپذیر همراه شود اما دینها و عقیدههای غیردینی، شخصیتهای واقعی نیستند و هیچکس یا نهادی نماینده این یا آن دین و عقیده نیست.
«توهین به مقدسات دینی» ترکیبی مبهم، تعمیمپذیر و تعریفناپذیر است.
دینها نه شخصیتهای حقیقی، که مجموعهای از باورها هستند و بحث درباره دینها، بحث در حوزه عقیدهها است نه بحث در حوزه داوری در باره این یا آن شخص حقیقی.
در زمانهای که بخش مهمی از مردم جهان توفانهای سخت برآمده از زمینی کردن آسمان، تقدسزدائی و نقد از خودبیگانگی مقدس را پشت سرگذاشتهاند، بازگرداندن فرهنگ جهانی به عصر ماقبل رنسانس ناممکن است هرچند گروهی از دینباوران جان خود و دیگران را برای بازگرداندن تاریخ به عصر ماقبل گالیله قربانی میکنند.
اگر نقد مقدسات و مبانی اسلام به انگ «توهین» ممنوع شود، هر دیندار یا بیدینی میتواند برخی عقاید و باورهای خود را «مقدس» اعلام و هرچه را که خوش ندارد «توهین» به مقدسات خود تلقی کرده و خواستار ممنوعیت آن شود.
هر کس حق دارد عقاید خود را بیان و عقاید دیگران را نقد کند. عقیده، در هر قالبی که بیان شود، از مقاله و اثر هنری از جمله کاریکاتور تا اثر ادبی از جمله رمان، حاصل تفکر و تخییل آدمی است و میتواند با باورهای دیگران در تضاد افتد و توهین تلقی شود اما تلقی این یا گروه مجوز سانسور عقیدهها نیست.
آنچه نزد کسی مبانی دین یا مقدسات است در نزد دیگری هیچ نیست مگر موضوع نقد و انتقاد و تحقیق. آنچه یکی «توهین» تلقی میکند در نزد دیگری انتقاد است یا بازآفرینی هنری و نقادانه این یا آن باور یا چهره دینی و هر دو حق دارند نظر خود را در قالب دلخواه خود بیان و آزادانه منتشر کنند.
مصونیت مقدسات از نقدی که گروهی آن را توهین تلقی میکنند، اگر پذیرفته شود امتیاز ویژه مسلمانان نیست. اگر پیروان هر دینی و طرفداران هر عقیده غیردینی حق داشته باشند که حوزههائی را مقدس و نقد آنها را ممنوع کنند، هیج نظری، در هیچ بابی و در هیچ قالبی مجوز بیان نیافته، شمار مقدسات مصون از نقد و انتقاد به شمار انسانهای عالم رسیده و فهرست «مقدسهای مصون از نقد و انتقاد» سر به صدها هزار خواهد زد.
اگر نامسلمانان نیز حرمت تصویر کردن چهرههای مقدس را بپذیرند یا اگر این جزم بر آنان تحمیل شود، بخش مهمی از گنجینه نقاشی و مجسمهسازی جهان از جمله نقاشیها و مجسمههای قرون وسطا و رنسانس اروپا، معبدهای هندو، مجسمههای بودا در کامبوج و… باید نابود شوند چرا که در این آثار خدا، پیامبران و چهرههای مقدس دینی از منظر خالقان آثار، در نقاشیها و مجسمهها بازآفرینی شدهاند.
حوزه مقدسات حتا در میان پیروان یک دین نیز مبهم است. برخی مسلمانان شیعه پنج و برخی مسلمانان سنی سه اصل را اصول و مبانی اسلام میدانند، برخی پیامبر و برخی پیامبر و چهار خلیفه راشدین و برخی پیامبر، دختر او و ۱۲ امام شیعه را چهرههای مقدس تلقی میکنند.
به شمار هر دین و مکتب و به شمار هر عقیده غیردینی میتوان حوزه مقدس تولید و انتقاد از آنها و بازآفرینی هنری و ادبی آنها را ممنوع کرد و بدین سان راه بر هر انتقادی در هر موردی بسته شده و بسیاری از آثار هنری و ادبی باارزش جهان ممنوع میشوند.
اسلام در راه کلسیا؟
در هر پنج دین بزرگ جهان ــ هندو، بودائی، یهودی، مسیحی و اسلام ــ، فرقهها و گرایشهای بنیادگرایانه را نیز میتوان دید اما برخورد این دینها با نقد مقدسات، تقدسزدائی و با بازآفرینی انتقادی چهرههای مقدس دینی در آثار هنری و ادبی یکسان نیست.
در حالی که بخش مهمی از گنجینه درخشان و غنی نقاشی و مجسمهسازی و بخش مهمی از آثار هنری و ادبی و ادبیات خلاقه اروپای غربی بازآفرینی نقادانه و انتقادی هنری و ادبی چهرهها و تاریخ مقدس دین مسیحی است، در حالی که معبدهای هندو و بودائی، نمایشگاهی غنی از مجسمههای خلاقانه هستند، هنرمندان و نویسندگان جوامع اسلامی اجازه نداشتند چهرههای مقدس دینی را با نگاه انتقادی در آثار خود بازآفرینی کنند. حتا بازآفرینی هنری «غیرانتقادی» چهرههای مقدس در نقاشی، فیلم و نمایش ممنوع است.
بنیادگرایان چهار دین بزرگ هندو، بودائی، یهودی و مسیحی در دوران معاصر، جز در موارد بسیار نادر، به ترور فیزیکی دگراندیشان درون دینی و برون دینی برنمیخیزند و نقد مقدسات و مبانی دین خود را با گلوله و بمب و قتل مردمان پاسخ نمیدهند هرچند کارنامه گذشته آنان از اینگونه خشونتها پاک نیست.
از میان پنج دین بزرگ جهانی، کلیسا دوران خشونت علیه منتقدان را پشت سر گذاشته، به آزادی بیان تن داده و اکنون در قالب نقد و انتقاد و تحریم، به آثار هنری و ادبی و نظری تقدسزدا پاسخ میدهد و نه چون گذشته با سوزاندن منتقدین.
یهودیت امکان واکنش خشن بروندینی نداشته و دینهای بودائی و هندو به دگمهائی چنین وابسته نیستند. اسلام تنها دین بزرگی است که نه فقط انتقاد از نقد مبانی و مقدسات خود را ممنوع کرده است، که بنیادگرایان این دین از دیگران نیز میخواهند تا این ممنوعیت را رعایت کنند. اما اسلام نیز به ناچار و به تدریج به واقعیتها تن خواهد داد.
محدودههای آزادی بیان
پس از پیروزی بنیادگرایان مذهبی در چند انتخابات این پرسش مطرح شد که از آزادی فعالیتهای سیاسی کسانی دفاع میتوان کرد که انتخابات آزاد و منصفانه را به ابزاری برای تحمیل استبداد بر جامعه بدل میکنند؟
میتوان از آزادی بیان کسانی دفاع کرد که خواستار سانسور و حذف فرهنگی و فیزیکی دیگران هستند و آزادی بیان را به ابزاری برای پایمال کردن آزادی بیان بدل میکنند؟
میتوان از آزادی بیان کسانی دفاع کرد که آزادی بیان را برای «تهمت و افترا» و «توهین» به دیگران به کار میبرند؟
میتوان از آزادی بیان تئوریزه کنندگان اقدامات تروریستی و مبلغان نفرت نژادی و قومی و ملی و دینی و… دفاع کرد؟
میتوان از آزادی بیان کسانی دفاع کرد که با انتشار عکسهای کودکآزارانه پورنوگرافیک، تجارت کرده یا امیال جنسی خود ارضا میکنند؟
مرز اثر هنری و پورنورگرافی کجا است؟
و همان مثال معروف: بمبی در مدرسهای کار گذاشته شده است، فرزند ما نیز دانشآموز آن مدرسه است. بمب تا ۱۰ دقیقه دیگر منفجر میشود. با چند کابل بر کف پای بمبگذار میتوان محل بمب را یافت، آن را خنثا کرد و جان بیش از صد کودک را نجات داد. چند کابل در برابر نجات جان صد کودک بیگناه شکنجه را توجیه میکند یا شکنجه از «نیت خیر» آغاز شده و به تدریج به همه کس تعمیم یافته و نهادینه میشود؟
پاسخ بدین پرسشها آسان است اگر قصد از طرح آنها محدود کردن آزادی بیان یا توجیه شکنجه و سانسور نباشد.
پارهای از این پرسشها با تعریف دقیق واژهها و اصطلاحات و تفکیک آنها از یکدیگر پاسخ داده میشوند. تعریف دقیق و تفکیک اصطلاحات از آن روی لازم است که کسانی با طرح درهم این موارد فضای بحث را آلوده و سانسور و شکنجه را توجیه میکنند.
توهین به عقیده و دین را از توهین به اشخاص حقوقی جدا باید کرد. انتقاد از اشخاص حقیقی نیز، اگر در حوزه اتهام باشد (به مثل متهم کردن کسی به ارتکاب عملی) باید با دلایل همراه شود و اگر در عرصه تحلیل باشد به حوزه عقیده تعلق دارد.
کردارهائی چون کودک آزاری، تحریک دیگران به خشونت دینی، قومی، نژادی، ملی، پراکندن نفرت نژادی، فرهنگی، ملی، دینی و… و اقداماتی از این دست، در قوانین برخی کشورهای برخوردار از دموکراسی به دقت تعریف شده و گاه جرم جزائی محسوب میشوند. دادگاه در داوری عادلانه و منصفانه و قانونی، با حضور متهم و وکیل مدافع، میتواند چنین افرادی را محاکمه کند.
نکته مهم اینکه سخن از کشورهای برخوردار از دموکراسی، قوانین مصوب در مجلسهای برآمده از انتخابات دموکراتیک و قوه قضائیه مستقل است و نه از نهادهای جمهوری اسلامی.
جرم بودن برخی کردارها در حقوق جزائی به معنای جلوگیری از بیان آزاد نیست. نادرست بودن «قصاص قبل از جنایت» و این گزاره که «فرض همواره بر بیگناهی است»، از مبانی دموکراسی است و چون چنین است هیج کس را نمیتوان از آزادی بیان محروم کرد با این استدلال که او در بیان آینده خود مرتکب این و آن جرم خواهد شد. جرم تنها پس از وقوع، و نه قبل از وقوع، قابل بررسی است.
عمق و سطح آزادی بیان را در هر جامعه، ترکیبی از مولفههای سیاسی، فرهنگی، تاریخی، ساختار حکومتی و قضائی، حد تحمل مردمان و… تعیین میکند و این نیز هست که چالش بین گرایشهای طرفدار آزادی بیان با نهادها و گرایشهای مخالف آزادی بیان چون دولتها، نهادهای دینی، تابوهای اخلاقی و فرهنگی در نظام ارزشی غالب بر جامعه و… بر حد و سطح و عمق آزادی بیان در هر جامعه تأثیر مینهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر