جایزه ادبی دولتی جلال آل احمد، یا هر جایزه فرهنگی نامستقل دیگر، چه معنائی دارد در همزمانی ناموزون عناصر ناهمزمان، غیبت اجباری سیاست، حضور قاطع سانسور و سرکوب فرهنگ، اعدام خلاقیت انتقادی، فقر نظری، رکود فرهنگی و همدستی وارونگی و میانمایگی؟
هفتمین دوره جایزه ادبی دولتی جلال آلاحمد
اعتبار فرهنگی جایزههای ادبی و هنری نه به ارزش مادی و مبلغ جایزه که به اعتبار فرهنگی نهاد اهداء کننده و داوران جایزه، ارزش و اعتبار ادبی و هنری برندگان پییشین جایزه، دامنه تأثیر و نفوذ جایزه بر منتقدان، مخاطبان و رسانههای جدی و بازار کتاب سنجیده میشود.
اما جایزه دولتی جلال آل احمد، گرانترین جایزه ادبی ایران با ۱۱۰ سکه طلا، حتا نزد اهداء کنندگان و برندگان آن نیز اعتبار فرهنگی و ارزش ادبی نداشته تا جائی که نام نخستین کتاب برنده «بخش رمان» آن را حتا داوران کنونی جایزه نیز به یاد نمیآوردند.
برندگان جایزه دولتی جلال ارزش جایزه را تنها با معادل ریالی ۱۱۰ سکه طلا در بازار آزاد و حد برآورده شدن نیازهای مالی خود میسنجند و جایزه نیز نه با تأثیر آن بر مخاطبان جدی ادبیات که با ارزش مادی و بده و بستانهای سیاسی سنجیده میشود و در این بده و بستان سیاسی، ادبیات پوششی است برای کسب درآمد برای داوران و برندگان و کسب اعتبار سیاسی برای جایزهدهندگان.
جایزه جلال آل احمد در بخش رمان در ۷ دوره برگزاری آن در ۷ سال گذشته تنها دو بار اهداء شده است. نخستین برنده این جایزه در بخش رمان کتاب چند جلدی «جاده جنگ» نوشته «منصور انوری» است که کمتر کسی نام آن را شنیده است.
به احتمال بسیار جز داوران و کسانی که فرمان به برگزیده شدن این کتاب دادند، کسی آن را تا پایان نخوانده است. هیج نقد و تحلیل جدی درباره این رمان منتشر نشده و حتا منتقدان و رسانههای حکومتی نیز بدان نپرداختهاند.
«جاده جنگ» میکوشد تا تاریخ معاصر ایران را از منظر جزمیترین گرایش فکری حکومت جمهوری اسلامی روایت کند و بیش از آنکه اثری داستانی و روائی باشد کتابی است ایدئولوژیک. غیبت کشش، فضا و شخصیتسازی و دیگر شاخصههای روایت و داستان، خواندن این کتاب را به کاری ملالآور و شاق بدل میکند.
«شورای عالی انقلاب فرهنگی» در آئیننامه جایزه جلال آل احمد، مهمترین کارکرد این جایزه را «ارتقای زبان و ادبیات ملی – دینی» تعریف و از همان آغاز با محدود کردن ادبیات به «ملی ـ دینی»، هدفهای سیاسی و ایدئولوژیک جایزه را آشکار میکند.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تنها نهاد سانسور و سرکوب فرهنگ در ایران نیست اما مهمترین نهاد سانسور مستقیم هنر و ادبیات و کتاب در ایران است. این وزارتخانه سیاستگذاری جایزه جلال آلاحمد، انتخاب داوران، تأیید یا رد نظر داوران در تصمیمگیری نهائی و مدیریت جایزه را بر عهده دارد و معیارهای مکتبی و سیاسی و اخلاقی وزارت ارشاد در سانسور کتاب بر این جایزه نیز حاکم است.
جایزه جلال احمد پس از ۷ دوره برای اولین بار خبرساز شد و نه به دلیل ارزشهای ادبی اثر برنده، که تنها به این دلیل که گروهی از برنده جایزه در بخش رمان، به دلیل پذیرش جایزه نهاد سانسور ـ وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی ــ و به دلیل عضویت در هیأت داوران جایزه جلال ـــ که به معنای پذیرش و اعمال معیارهای سانسور کتاب در ایران است ــ انتقاد کردند.
معنای جایزه جلال آلاحمد
در جامعهای که در آن نه فقط اغلب فرآوردههای فرهنگی از جمله داستان و شعر، که حتا وجه مهمی از بینش رادیکال انتقادی به «کالائی» برای مصرف در محافل، کلاسها و کارگاهها، رسانههای جناحی و فضای مجازی و به کلیشهای برای انباشت سرمایه فرهنگی و منزلت اجتماعی در لایههای نازکی از جامعه تقلیل یافته است، در جامعهای که سیاست را در آن به رأی دادن به نامزدهای مورد تأیید شورای نگهبان و به دنبالهروی از این یا آن جناح حکومتی تقلیل داده و همه فضاهای سیاسی و فرهنگی بیرون از حکومت را بستهاند، در جامعهای که مرزها در آن مخدوش و هویتها در آن سیال است و بخش مهمی از ادبیات و شعر به گزارش تجربههای کمعمق زندگی در قفس افقهای بسته تقلیل یافته است، در زمانهای که توهم درباره خود و توهمپراکنی درباره خود سکه رایج است، در موقعیتی که اغلب شعرها و داستانهای مجاز از سد سانسور گذشته در آن به بازیهای تکراری و تفننهای نخنما در فرم و زبان و به ثبت گزارشی و نه داستانی چشماندازهای بسته و تجربههای محدود قفسزادگان تقلیل یافته است، جایزه ادبی دولتی جلال آل احمد یا هر جایزه ادبی نامستقل دیگر چه معنائی دارد؟
مبادله جایزه در ازای اعتبار فرهنگی و سیاسی
علی جنتی در مراسم اختتامیه جایزه آلاحمد
در چنین جامعهای ارزش مالی جایزه ادبی دولتی نامستقل به نویسنده میرسد اما اگر نویسنده برنده اعتباری داشته باشد، همان حد بیش یا کم اعتبار نویسنده برنده، به جایزهدهنده اهداء میشود.
در موقعیتی که یکی دو جایزه ادبی معتبر مستقل از کار بازماندند و از جمله به دلیل محدودیتهای حکومتی و نبود آثار با ارزشی که از سد سانسور گذشته باشند، جایزه جلال، گرانترین جایزه ادبی ایران، به جای اهدای اعتبار فرهنگی به کتاب و نویسنده برنده، تلاشی است،گاه ناکام و گاه کامیاب، برای کسب اعتبار فرهنگی برای جایزه و کسب اعتبار سیاسی برای نهاد جایزهدهنده و برای آن جناح حکومتی که مدیریت نهاد جایزهدهنده را چند صباحی به دست گرفته است.
جایزهدهنده دولتی با اهدای جایزه، اعتبار کم یا بیش ادبی نویسنده و هنرمند را میخرد. وارونگی با میانمایگی همدست میشود و در وارونگی است که میانمایگی اعتبار کاذب خود را به عنوان اعتبار واقعی عرضه میکند.
تا چند سال پیش بر بستر «مد» شدن جایزههای ادبی، شمار این جایزهها، در تناسب مستقیم با افزایش سانسور و در تناسب معکوس با کاهش تیراژ کتاب و ارزشهای ساختاری آثار، چنان افزایش یافت که یافتن کتابی با حداقل ارزشهای ساختاری برای اهداء جایزه به ناممکن نزدیک شد.
جایزه ادبی «مد» روز بود و چون هر «مد»ی در فضای وارونگی و میانمایگی به «کالا» بدل شد. «مد» رونق گرفت، به اشباع رسید و «از مد افتاد». اعتبار فرهنگی یکی دو جایزه معتبر ادبی مستقل نیز در این میان خدشهدار شد.
رونق گرفتن پرشتاب جایزههای ادبی و ناپدیدی آنها در یکی دو دهه اخیر را، جز در مورد یکی دو جایزه معتبر جدی مستقل، میتوان چون نموداری از آسیبشناسی فرهنگی جامعهای تلقی کرد که میانگین تیراژ کتاب در آن از ۱۵۰۰ نسخه تجاوز نمیکند و نرخ پائین مطالعه و کتابخوانی از شاخصههای آن است.
سانسور جمهوری اسلامی نه فقط بر محتوای سیاسی و فکری اثر که بر ساختار و فرم و زبان اثر نیز اعمال شده و نه فقط خط قرمزهای سیاسی و فکری که خط قرمزهای اخلاقی و دینی را نیز در نظر دارد و همین شاخصه از زمینههای اصلی افت داستان در ایران است چرا که داستان، روایت ادبی زندگی آدمی است و با حذف برخی ابعاد مهم زندگی از داستان، داستان نمیتوان نوشت.
داستان عرصه خلق شخصیتها و زبانهای متنوع و متفاوت است. با شخصیتهای تکبعدی از سانسور گذشته، با فضای برآمده از فرهنگ تکصدائی نیز داستان نمیتوان نوشت.
داستان از تجربه مستقیم یا وقوف عمیق، از تفکر و تخییل غنی برآمده از بینش و درگیری و آگاهی، از تسلط بر بیان و زبان و تکنیک و.. بر میخیزد و نه از میانمایگی و زندگی محصور در چارچوبهای بسته تکبعدی.
صف داوطلبان خودی شدن
سانسور جمهوری اسلامی بر حذف فیزیکی و معنوی روشنفکران مستقل و سرمایهگذاری به سود هنرمندان و نویسندگان وابسته و دولتی شکل گرفته است اما جناحهائی از حکومت جمهوری اسلامی بر آناند که با «جذب» و «خودی کردن» شماری از روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان معروف و معتبر «غیر خودی» و با درهم کردن این چهرهها با آدمهای بیاعتبار یا کماعتبار «خودی»، برای خود اعتبار سیاسی و برای چهرههای خودی اعتبار فرهنگی کسب کنند.
این جناحها برای جذب غیرخودیهای به صف خودیهای حکومتی از اهرمهائی چون جایزههای دولتی و نیمهدولتی و خصوصی اما وابسته، در اختیار نهادن فضای رسانههای جناحی در قالب مصاحبههای کلیشهای، نقدهای آبکی و مقالههای نخنمای تکراری، دعوت به مراسم رسمی و غیر رسمی، امتیازهای مالی مستقیم و غیر مستقیم، لقبهای به ظاهر جدی اما در عمق مضحک، مجوز چاپ کتاب و ساخت فیلم و تآتر و.. بهره میگیرند.
این سیاست در موقعیتی که میانمایگی به هنجار غالب بدل شده است، موفقیتهائی داشته است که در فعالیتهای سیاسی و انتخاباتی چند چهره مشهور فرهنگی به سود این و آن چهره و جناح حکومتی و در حضور برخی هنرمندان و نویسندگان در مراسم دولتی و جناحی میتوان دید.
لایههایی از روشنفکران جامعه ما در دهههای ۷۰ و ۸۰ افقهای محدودی از نقد گذشته را تجربه کرد. برخی از نقد گذشته به چشماندازهای تازه رسیدند و برخی به پذیرش وضع موجود و تن در دادن به چارچوب مسلط و البته با چاشنی «اصلاح تدریجی» در همان چارچوب.
هواداران پذیرش وضع موجود و تلاش برای اصلاح جزئی آن میگویند که دوران قهر سپری شده و زمان آشتی فرارسیده است، هیچ آلترناتیو بهتری جز اصلاحات تدریجی جزئی در چارچوب موجود، ممکن نیست.
این منظر غیرخودیهای «لجباز»ی را که به چارچوب تن نمیدهند، متعصبان کوردل و کورچشمی میبیند که تحولات و تفاوت جناحها، تفاوت «اعتدال»، «سازندگی» و «اصلاحات» را با «اصولگرائی» نمیبینند.
در این نگاه دوام استبدادی که جامعه را به حکومتیها و غیرحکومتی تقسیم کرده است مهم نیست چرا که «فراموشی، مسکن مؤثری است». به گفته اینان حذفها گرچه هنوز هست اما «معتدلتر» شده و از آبشخور «مصلحتاندیشی» آب میخورند، مصلحت در حذف غیرخودیهای لجباز و جذب و خودی کردن غیرخودیهایی است که برای خودی شدن، برای بهرهمند شدن از مزایای خودیها، صف کشیدهاند. بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است.
در این به اصطلاح استدلالها «سیاستبازی» با هدف کسب یا سهیم شدن در قدرت مسلط، کرنش با هدف بهرهمندی از اقتصاد رانتی، نرمش با هدف مطرح شدن و حضور در فضاهای رسانهای و… با فرهنگ و خلق مستقل فرهنگی اشتباه میشود.
گویندگان این به اصطلاح استدلالها از فعالان عرصه فرهنگ میخواهند که عینک سیاست حکومتی و مجاز را به چشم زده و از روشنفکر و خلاق عرصه فرهنگ به سیاستبازان چارچوب حاکم استحاله شوند.
روشنفکران، هنرمند و نویسندگان به دیده شدن و به ارتباط با مخاطبان نیازمندند اما حذف و سانسور شمار نشریات و رسانههای مستقل را به صفر نزدیک و روشنفکران و فکریه، ادبیات و هنر مستقل و منتقد را از رسانهها و محافل عمومی تبعید کرده است.
در چنین موقعیتی مطرح شدن در فضای رسانههای جناحی و دیگر اهرمهای جذب، چون امتیازهائی در برابر نزدیکی به این و آن جناح حکومتی عرضه میشود. معامله فضای حضور محدود در ازای پذیرش چارچوب موجود. محرومیتهای برآمده از سرکوب و سانسور برخی را به این معامله سوق میدهد.
با تیراژ ناچیز کتاب در اقتصاد بحرانزده نمیتوان زیست. نیاز مالی نیز در کار است تا تن دادن به وضع موجود را توجیه کند.
در پرتو انتقاد از ارزشهای گذشته، معامله سر میگیرد. دو سوی معامله، در همدستی وارونگی و میانمایگی، روشنفکرانی را به زیستن در ارزشهای سپری شده متهم میکنند که آبروی قناعت نبرده، به استقلال خود پایبند بوده و خلاقیت اصیل را بر مطرح شدن کاذب ترجیح میدهند.
نسلهای جوانتری که در جمهوری اسلامی چشم عقل به جهان باز کرده، جز افق محدود این نظام هیچ چشماندازی را تجربه نکرده و به اجبار زندگی به ساختار موجود خو کردهاند نیز از بسترهای مناسب کامیابی برنامهای هستند که فضای حضور را با استحاله مبادله میکند.
اغلب داوران جایزههای وابسته، دولتی و نیمهدولتی، از جمله جایزه جلال آلاحمد، از کسانی انتخاب میشوند که یا به معیارهای سانسور و سرکوب فرهنگ باور دارند یا به باور داشتن این معیارها تظاهر میکنند. از اصلاح تدریجی در چارچوب موجود و از «نیت خیر» و «گشاده نظری» این یا آن چهره حاکم سخن میگویند اما به تدوام وضع موجود کمک میکنند هرچند، آنگاه که سودی در میان باشد، «ژست اپوزیسیونی» خود را نیز فراموش نمیکنند.
بلعیدن روزانه قرصهای «اعتدال»، «اصلاحات تدریجی در چارچوب موجود» و «واقعبینی»، که کالای باب روز بازار است، رواج مییابد و از یاد نمیبرند که فرمول تکراری «بازتر شدن نسبی فضا به دوران سازندگی و اصلاحات و اعتدال» را چون چماقی بر سر کسانی بکوبند که به استقلال فرهنگی و فکری خود پایبندند.
اما حتا فقط یک روشنفکر مستقل، حتا فقط یک اثر باارزش خلاقه، حتا فقط یک صدا که از نگاه رادیکال انتقادی مستقل برخاسته است، کافی است تا صف منتظران خودی شدن، هیاهوی جایزههای نامستقل، حضورهای رسانهای و جشن پیروزی جذبشدگان و جذبکنندگان را آشفته کند.
معنای واقعی جایزههای نامستقل فرهنگی چون جایزه جلال را نه جایزهدهندگان و جایزهگیرندگان، نه اثر و مبلغ جایزه که «نه گوئی» همان «مرغی» معنا میکند که به گفته پل الوار در شعری با ترجمه احمد شاملو «زبانش هرگز به آرى گفتن نمىگردد».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر