از سویی دیگر باید به این نکته نیز اشاره کنم که نقل قولها و نوشته های پازولینی به معنای هم عقیده بودن نگارنده با همه ی نوشته های او نیست. قطعاً یک ایتالیایی نمی تواند از جوهر تاریخ و فرهنگ ایران به اندازه ی یک ایرانی اطلاع داشته باشد و اگر قضاوتش یکسویه و ایدئولوژیک دربیاید جای هیچ شگفتی نیست. ولی به خاطر سندیت این گفته ها همه را بدون هیچ تغییر و دستکاری ذکر می کنم.
باری پازولینی دوبار به ایران سفر کرد. بار نخست در دهه ی شصت، برای گشت و گذار و جهانگردی و بار دوم در سال 1973 برای ساخت فیلم گل هزار و یک شب؛ و برخی لوکیشن فیلم هایش را هم در شهرهای اصفهان و مورچه خورت قرار داد. در اصفهان در مسجد جامع که از شاهکارهای معماری تمامی قرون اسلامی است و در میدان نقش جهان و نیز عمارت عالی قاپو و احتمالا عمارت چهل ستون به فیلمبرداری پرداخت. عکسهای فراوانی از او در حین ساخت فیلم در حیاط و شبستان مسجد و کاخ ها هست که می توانند سندی بر این نوشته محسوب شوند که مهمترین آنها به گمان من عکسی است که دو منبر در دو سوی محراب اولجایتو قراردارند و دو بازیگر فیلم بر بالای این دو منبر قرار گرفته اند. عکسی که در فیلم دیده نمی شود و گویا به دلایلی از فیلم حذف شده.
یک- در مقاله ای با نام با پازولینی در جستجوی هزار و یک شب، مصاحبه با فرانچسکو په ره گو، در نشریه ی تمپو ایللوستراتو ، 11 مارس 1973، اشاره ای به سخنی از پازولینی شده که به ایران باز -می گردد. نویسنده چنین نوشته:
در ایران پازولینی در اصفهان کار می کند( در اصفهان و مورچه خورت، مترجم ).
این شهر را همچون شهری خارق العاده به یاد داشتم و امیدوار بودم بتوانم برای همه ی فیلمم از آن استفاده کنم. در حالی که وقتی همین آخرین بار برای مکان یابی به آنجا رفتم ، لودرها را دیدم که داشتند آخرین خانه ها را خراب می کردند و جرثقیل ها که داشتند روی نخاله های ساختمانی، یک شهر مدرن حقیر را بنا می کردند. خوشبختانه برخی از این بلوک ها و ساختمان ها و معابد بسیار زیبا باقی مانده اند. این اتفاق دارد در همه ی کشورهای در حال توسعه می افتد. شاید به این دلیل که عشق به ساختمان ها پیامد رفاه اقتصادی است.
ولی پازولینی به این توضیح قانع نیست و دلیل این نارضایی اش را چنین ذکر می کند:
احتمالاً این اتفاق دارد در کشورهایی می افتد که نمی توانند برنامه ریزی درستی داشته باشند. از جمله در ایتالیا؛ و اضافه می کنم که این عملی احمقانه از سوی دولتمردان است. چون میراث هنری، ارزش اقتصادی معینی دارد. بر فرض همین یمن. کشوری فقیر و بدون معادن، نفت و منابع ثروت است. تنها ثروتش معماری اش است. ولی معماری ای اصیل ، یعنی به همراهِ چشم اندازش، آنگونه که هست. اگر با حداقل دوراندیشی اداره شود نه تنها بکر و دست نخورده می ماند بلکه ارزشگذاری نیز خواهد شد. با این اطمینان که در طول چند سال آینده احتمالاً روزی چهار پرواز، لبریز از جهانگردانی با دلارهایی در جیب به آنجا خواهد بود.
دو- در مقاله ی مقوله ی موبلندها در خدمت فرهنگ کاذب قدرت ( هفت ژانویه ی 1973 ) ( به ترجمه ی پیروز ملکی و منتشر شده در مجله ی نگین شماره 157، به تاریخ31 خرداد 1357 ) پازولینی ارجاع دوباره ای دارد به شهر اصفهان. او در اواخر مقاله اش می گوید:
سپتامبر گذشته در ایران بودم. در قلب ایران. کشوری که با اصطلاحی سخت کریه عقب مانده خوانده می شود و یا با اصطلاح دیگری به همان کراهت و زشتی : در حال جهش تکاملی. بر روی آن اصفهان ده سال پیش، یکی از زیباترین شهرهای دنیا و شاید زیباترین، اصفهان جدید ، مدرن و بسیار زشتی زاده شده است. ولی هنوز هم در خیابان هایش ، در کارگاهها ، در گردشگاهها ، طرف عصر ، جوانهایی دیده می شوند که ده سالی پیش در ایتالیا هم می دیدیم. بچه های موقر و بی نام و نشان. با پس کله های زیبا و تمیز. با چهره های زیبا و پاک و روشن و آراسته به حلقه زلفی باوقار و بی گناه. دفعتاً شبی که در خیابان اصلی شهر گردش می کردم دو موجود دهشت آور دیدم : نه این که دو موبلند حسابی باشند، ولی به هر حال موهایشان را اروپایی زده بودند ، پس کله بلند و روی پیشانی کوتاه ، روغن زده و کشیده شده، با دو حلقه ی مصنوعی و کثیف روی شقیقه و روی گوش.
این موها چه می گفتند؟ می گفتند: ما جزء این گداگشنه ها نیستیم. ما جزء این فلکزده های عقب مانده نیستیم که هنوز در عهد بربریت به سر می برند. ما کارمند بانک هستیم. ما دانشجو هستیم. بچه ی پدرانی که با کار در شرکت های نفتی پولدار شده اند. ما اروپا را می شناسیم. ما کتاب خوانده ایم. ما بورژوا هستیم. و اینهم موهای بلند ما به عنوان شاهدی که مدرن بودن بین المللی و امتیازات ما را ثابت می کند؛ و بدین ترتیب این موهای بلند گویای چیزهای دست راستی بودند.
سه – در کتاب « شعری به شکل گل سرخ » در شعری به نام : شعر نویی به شکل گل سرخ، در پاره ای از شعر یا به بیان خود او : در گلبرگ خوشبوی دوم یادی می شود از دکتر محمد مصدق.
بدین صورت:
و چونان مصدقی کوچک رویایی را در سر می پرورانَد که در آن دوگُل شاه است و ما هیچ ، ما دوستان عزیزش… .
چهار- در مستندی تحت عنوان در قالب یک شهر، پازولینی اشاره ای هم دارد به شهر یزد که متن سخنانش به قرار زیر است:
…..در پرسیا ( دقیقا می گوید پرسیا و نه ایران ) که رژیمی کاملا متفاوت نسبت به ما است و شاه در آنجا نوعی امپراتوری دارد درست همین بساط هست و شاید به شکلی بدتر. شهری شگفت انگیز را به یاد می آورم به نام یزد در بالای خلیج فارس ( دقیقا می گوید گلفو پرسیکو ) و نزدیک بیابان، یک شهر شگفت انگیز که در همه ی شهر یک سامانه ی قدیمی هدایت باد وجود دارد و مربوط است به دو سه هزار سال قبل که دست نخورده مانده است و مشتمل است بر ستونهایی که باد را می پذیرند و به شهر هدایت می کنند. از این رو در این چشم انداز ، شهر در زیر سلطه ی این بادگیر ها بوده که به نظر به نوعی معابد یونانی و باستانی و مصری می مانند. چیزی خارق العاده . اما وقتی ما به آنجا رسیدیم شهر درب و داغان شده بود. نوعی بمباران کامل. شاه دارد آنها را ویران می کند برای این که به پیروان و مردمش نشان بدهد که پرسیا ( ایران ) کشوری مدرن و پیشرفته شده است. این دقیقا در کشورهایی که (از نظر سیاسی ) کاملا مخالف پرسیا هستند نیز مصداق دارد…..
پنج -اما مشهور ترین ارتباط پازولینی جدای از فیلم گل هزار و یک شب ، در فیلم مده آ است که به کرات از سوی استاد اکبر گلپایگانی ذکر شده . در صحنه ای از فیلم پازولینی از آواز استاد گلپایگانی به همراه نغمه ی تارنورعلی خان برومند که چندین سال پیش از آن گویا در یونسکو اجرا شده بوده استفاده کرده که گویا این استفاده بدون اجازه ی خواننده و نوازنده بوده و بعدها علی عباسی این نکته را در می یابد و به استاد گلپایگانی خبر می دهد و ایشان بنا به قانون رعایت حقوق مولف پازولینی را به دادگاه می کشانند و خسارت این کار را از او می گیرند. روایت را به زبان خود او بخوانیم:
بعد از آن علی عباسی در استودیو میثاقیه به من گفت خبر داری پازولینی در فیلمش از صدای تو استفاده کرده است؟ خب من هم وکیل گرفتم و بعدها من و پازولینی را خواستند و پروندهمان حدود یکسال به طول انجامید. بالاخره هم این آقا را محکوم کردند که شما آواز این آقا را بدون اینکه از ایشان اجازه بگیرید، برداشتهاید و در متن فیلم خودتان استفاده کردهاید. من یک آواز خسرو و شیرین با ساز جلیل شهناز خوانده بودم که در بخش تحریرش از پایین به سمت بالا حرکت میکردم و تحریر میزدم و دوباره به سمت پایین بازمیگشتم.
این تحریر را یکنفس زده بودم و آنقدر زیبا شده بود که مرحوم پیرنیا و روحالله خالقی و علی دشتی بهخانم روشنک گفتند دو بیت دکلمه شعر بعد از این تحریر بخواند و دوباره این تحریر را تکرار کردند که این اتفاق بیسابقه بود. این دکلمه و تحریر را اول فیلم«مده آ» گذاشتند. بعد هم پازولینی محکوم به پرداخت یک میلیون دلار به خاطر این کار به بنده شد.
منبع روزنامه ی شرق؛ شماره ی 1940 ، 9/11/1392
در این روایت احتمالا خدشه هایی هست. زیرا برنامه ای که پازولینی از آن در فیلمش استفاده کرده برنامه ی اجرای آواز گلپایگانی با ساز نورعلی خان برومند استاد ایشان در یونسکو است به سال 1335 و نه جلیل شهناز که البته در سه گاه اجرا شده است. این را در وبلاگ رسمی ایشان هم آورده اند.
به این نشانی :
به هر حال صحت و سقم این نکته را خود استاد گلپایگانی بهتر از همه می توانند توضیح دهند.
در این باره در کتاب تصنیف ها و ترانه های ایران زمین صفحه ی 347 نوشته شده: گلپا، برومند و بهاری با اجرای دو آواز ( با اشعار سعدی ) در سازمان بین المللی یونسکو از پیشروان معرفی آواز و موسیقی ایرانی در جهان هستند.
غزل سعدی که گلپا در دستگاه سه گاه در فیلم مده آ می خواند این غزل است:
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
نه من خام طمع عشق تو میورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد
آب هر طیب که در کلبه عطاری هست
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست
من از این دلق مرقع به درآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست
همه را هست همین داغ محبت که مراست
که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست
عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند
داستانیست که بر هر سر بازاری هست
که البته ما فقط یک مصراع این آواز را می شنویم:
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس …..
کل این آواز را می توانید در این نشانی بشنوید.
البته موسیقی عنوان بندی آغازین فیلم هم تکنوازی ساز سنتور ایرانی است که برخی می گویند ساز استاد فرامرز پایور است. اما من تا به حال سندی در این باره جایی ندیده و نخوانده ام و به همین روی نمی توانم چیزی بگویم.
شش- اما جالب ترین بخش این سخن واکنش متعصبان اصفهانی است به حضور کادر تهیه و ساخت فیلم گل هزار و یک شب در مسجد جامع اصفهان. سندی در دست هست از اعتراض متعصبان از این حضور که عین متن را در ادامه می آوریم.
این سرفصل مطالبی بود که به ارتباط دوسویه ی میان پازولینی و ایران می پرداخت. همین جا باید بگویم که مطالعات من در این باره هنوز کامل نشده و ممکن است در آینده مطلب یا موضوعی بیابم که ضمیمه ی این پرونده و مقاله شود. به هر حال همین مختصر هم کمکی است برای شناخت زاویه ای تاریک از دیدگاه شاعر و سینماگری که هموطنانش تقریباً تمام زوایای پنهان وجودش را واکاویده اند. باشد که این مقاله بتواند مقدمه ای بر نمایاندن این زاویه ی کشف ناشده از کارنامه ی هنری این هنرمند باشد.
عکس هایی از سفر پازولینی به ایران:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر