فيلمهاي سهشنبه 15 بهمن 92 در برج ميلاد :
( روز به لجن كشيدن زن بر روي پرده سينما )
1- متروپل - مسعود كيميائي
فيلمي كه پايان توان فيلمسازي يك كارگردان را اعلام ميكند. بعد از مهرجوئي، كيميائي هم با گذشته پر قدرتش خداحافظي ميكند. واكنش سوت و خنده و جوكهاي تماشاچيان بعد از ديدن فيلم متروپل اين پرسش را در ذهن ايجاد ميكند كه چرا فيلمسازي بازنشستگي ندارد؟ و چرا فيلمسازان را بازنشسته نميكنند؟
متروپل فيلمي بود مبتذل كه شايد ساختش را از مسعود دهنمكي ميتوان انتظار داشت، اما از مسعود كيميائي ديده شد.
اگر دو حُسن فيلم يعني دكوپاژهاي زيباي فيلم ( با فيلمبرداري عليرضا زريندست ) و همدلي كيميائي با سينما متروپل لالهزار را، كه اينك به انبار موتورسيكلت تبديل شده، كنار بگذاريم، با هجويهاي رو برو هستيم كه متاسفانه جز ابتذال تصويري نام ديگري نميتوان بر آن گذاشت.
زني را ميزنند ( مهناز افشار ) او به چند مرد غريبه در سالن بيليارد پناهنده ميشود ( محمدرضا فروتن، پولادكيميائي و يكي دو نفر ديگر )، همان مردهاي لمپن به سركردگي زن لمپن ( شقايق فراهاني ) براي دعوا و چاقوكشي به سالن بيليارد ميروند تا زن زخمي و لهشده و مچالهشده ( زن سينماي كيميائي ) را بگيرند و تنبيه كنند. و حالا بعد از يك ساعت و نيم فيلم ديدن، صحنه روياروئي دو زن ( يكي لمپن و بد دهن و ديگري بدبخت و مچاله شده ) فرا ميرسد تا مخاطبان نتيجه آن همه درگيري مردهاي فيلم را ببينند. وقتي اين دو زن با هم روبرو شدند، انبوه جمعيت منتظر در سالن شاهد اين ديالوگها و رفتارها شدند :
زن لمپن ( شقايق فراهاني ) - اِوا سلام توئي؟
زن مچاله شده و بدبخت ( مهناز افشار ) - سلام خوبم شما چطوري؟
- عزيزم تو خجالت نكشيدي زن شوهر من شدي؟
- شما به بزرگي خودتون ببخشيد. كنيز شما هستم...شوهرتون بچه ميخواست، منم براش آوردم..
- آخي كاش اون نيني مال من بود.
- دست بوس شماست..
- بريم ولش كنين اين زنيكه رو ....
و فيلم تمام ميشود...
و ما هم چارهاي جز خنديدن بر خودمان و سرنوشتمان نداريم...
ارزش هنري فيلم : صفر
2- فصل فراموشي فريبا - عباس رافعي
داستان زنيست با سابقه نامطلوب ( ساره بيات ) كه شوهر كرده و روزي براي آزمايش پزشكي از خانه حارج ميشود ولي شوهرش به هنگام بازگشت به او شك ميكند و كتكش ميزند و از خانه ميرود و تصادف ميكند. زن بچهاش را سقط ميكند و مرد هم فلج ميشود. زن براي گذران زندگي مسافركشي ميكند ( فيلم تمام مدت جامعه و شهري را نشان ميدهد پر از مرد و زن فاسد ) و بعد كه خسته ميشود و ميخواهد همان شوهر فلجش را نگه دارد، چند زن از خانواده شوهر، او را به قصد كشت كتك ميزنند ( به تقليد از فيلم مالنا ) و زن هم بعد از كتك خوردن و زخمي شدن در دعواي وحشيانه زنانه، به خانه بر ميگردد و ميبيند كه دزد به خانهاش زده و او هم تصميم ميگيرد به خيابان رفته و يك زن خياباني بشود. !!
اين فيلم هم تصويري بود از يك جامعه مچاله شده پر از زنهاي مچاله شده با بدترين فرم برخورد با مسائل زيستي زنان.
كارگردان فيلم از صحنه كتكخوردن مالنا اقتباس ميكند، اما يادش ميرود بفهمد مالنا با آنكه حتا يك كلمه هم حرف نزد ولي صاحب شخصيت و اقتدار بود. اما در اين فيلم ( و فيلم متروپول نيز ) ما فقط با زن مچاله شده و تفاله روبروئيم.
بيدليل نيود كه تمام دختران جوان و زنان با تجربه بعد از مشاهده فيلم در جشنواره امروز، فقط با اظهار تاسف از اين دو فيلم ياد ميكردند. هر چند روز و حال بقيه فيلمها هم بهتر از اين دو فيلم نبود.
ارزش هنري فيلم : صفر
3- با ديگران - ناصر ضميري
فيلمي كه در آن زن بدبختي كه شوهرش در زندان است از او طلاق ميگيرد و براي امرار معاش به شغل رحم اجارهاي ميپردازد. شوهرش كه به مرخصي ميآيد و قصد شروع زندگي دوباره را دارد، زنش را در خانه خودش حامله ميبيند.
فيلم هرچند به مسأله مهمي ميپردازد اما پرداخت فيلم سادهلوحانه است. مثل دو فيلم متروپل و فصل فراموشي فريبا.
هر دو كاراكتر زن فيلم، له شده و مچالهاند.
ارزش هنري فيلم : متوسط روبه پائين- عامهپسند قصهگو
4- ناخواسته - برزو نيكنژاد
يك طلبه جوان مسافركشي ميكند. ناخواسته به دختري علاقهمند ميشود. دختر را براي ديدن مادر بيمارش به خانه دختر ميرساند. مادر دحتر ميميرد. طلبه خداحافظي ميكند و از دختر جدا ميشود. در راه تصادف ميكند و ميميرد.
فيلم ميتوانست به يك كمدي موقعيت ديدني تبديل شود. ( مثل فيلم مارمولك )....اما تبليغي شدن فيلم ( اينكه طلبهها خوبند، پاكاند، مهرباناند، سالماند و ديگران بداند و شرور و دروغگو و اهل لهو و لعب ) فيلم را از حالت هنري به فيلمي تبليغي و تئولوژيك تبديل كرده است. فيلمي كه با برخورد سادهلوحانه با پديدۀ عشق، به فيلمي براي كودك و نوجوان تبديل شده. شخصيتهاي اصلي زن در اين فيلم هم يا بدبحت و مچالهاند يا شرور و حقهباز.
5- شهابي از جنس نور - محمدرضا اسلاملو
فيلمي درباره جنگ معروف به سي و سه روزه لبنان. با روايت يك فيلمساز ايراني ( با بازي امين زندگاني ) كه به منطقه سفر كرده است.
فيلمي تئولوژيك، سفارشي و عاري ار هر نوع ارزش هنري.
فيلمي برآمده از پروژه 12 ميليارد توماني كه در كنارش دو فيلم "لاله" و "رنج و سرمستي" هم قرار دارد.
تماشاچيان بتدريج سالن نمايش را ترك كردند و ترجيح دادند به كارهاي ديگر خود برسند.
ارزش هنري فيلم : صفر
***
سه تجربه انتقادي :
فيلمهاي امروز جشنواره سه نكته را به وضوح آشكار كرد :
1- سياستهاي لمپني مديران فرهنگي، سينمائي دولت قبل در حوزه سينما بتدريج در حال آشكار شدن است.
2- سينماي ايران به شدت نيازمند زن مقتدر روي پرده است. اما سينماي ايران از حضور سيماي زن مقتدر روي پرده محروم خواهد ماند مگر آنكه تهيهكننده، كارگردان، بازيگر، و فيلمنامهنويس مقتدري به فهم اين ضرورت و نكته برسد. و البته نيازمند اين هم هست كه مديران لمپني كه به سناريوهاي "زن مچالهشده" مجوز ساخت ميدهند و فيلمهاي با حضور "زن مقتدر" را ( اگر چنين فيلمي وجود داشته باشد ) سانسور ميكنند، حذف شده باشند و جاي آنها را مديران با تدبير و غيرلمپن گرفته باشند.
3- سينما ( به معناي زيبائيشناسي تصوير و نه مهم بودن موضوع فيلم ) هنوز در ايران شكل نگرفته و حضورش آغاز نشده اشت..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر