مارتین هایدگر (۱۹۸۹ – ۱۹۷۶) فیلسوف آلمانی، بیتردید از بانفوذترین اندیشمندان دوران مدرن بود. یورگن هابرماس، فیلسوف نامدار معاصر، انتشار کتاب "هستی و زمان" (۱۹۲۷) را مهمترین رویداد فلسفی از زمان نشر "پدیدارشناسی روح" هگل دانسته است.
اما هواداری هایدگر از آلمان نازی و ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم نیز، که به مدت دوازده سال (از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵) جهان را به بربریت برگرداند، موضوعی شناخته شده است. او آشکارا از "حقیقت و عظمت ذاتی ایدئولوژی نازی" سخن گفته بود.
هایدگر به زبان فلسفی ویژه خود، هیتلر را همان شخصیت فرهمندی میدید که مقرر است بشریت را از "فراموشی هستی" نجات دهد.
پرسشی که از دهها سال پیش مطرح بوده این است که آیا این گرایش تنها خطایی گذرا یا لغزشی تصادفی در زندگی فیلسوف بوده یا این که به تفکر فلسفی او نیز ربط داشته است؟ برخی از معاصران هایدگر گرایش سیاسی فیلسوف را بر او نبخشیدند، کسانی مانند ادموند هوسرل، به صراحت او را نژادپرست دانستند و برخی مانند کارل یاسپرس او را از منظر اخلاقی محکوم کردند.
فلسفه هایدگر، با ظرفیت بالای فراروی (ترانسندانس)، تا امروز همواره جذاب بوده و به ویژه از زمان گسترش نقد مدرنیته در مباحث پست مدرن بر جذابیت آنها افزوده نیز شده است. از نظر هواداران هایدگر، افکار فلسفی به گرایش سیاسی او ربطی ندارد، به عبارت دیگر باید هایدگر فیلسوف را از هایدگر سیاسیاندیش جدا کرد. آنها به این واقعیت اشاره میکنند که هایدگر شاگردان یهودی بسیاری داشت و با برخی از آنها دوستی نزدیک برقرار کرده بود.
جدل درباره جایگاه نظریات سیاسی در تفکر فلسفی هایدگر از دهها سال پیش جریان داشته و انتظار میرود که در آینده شدت و حدت بیشتری پیدا کند: به زودی انتشاراتی "ویتوریو کلوسترمان" در فرانکفورت، "دفترهای سیاه" هایدگر را منتشر میکند، مجموعهای از یادداشتهای فلسفی او که از ۱۹۳۱ نوشتن آنها را آغاز کرد و قصد داشت به همراه مجموعه آثار خود منتشر کند، اما انتشار آنها تا امروز به تأخیر افتاده است.
از ملاحظات هایدگر در "دفترهای سیاه" تنها بریدههایی اندک برملا شده است، اما پژوهشگران و مفسرانی که در آلمان و فرانسه به یادداشتها دسترس دارند، از همان اندک یکه خوردهاند، زیرا در آنها میتوان بنمایه گرایش سیاسی (نازی) هایدگر را در تفکر فلسفی او ردیابی کرد.
تکیه بر "اصل نژادی"
پرسشی که از دهها سال پیش مطرح بوده این است که آیا این گرایش تنها خطایی گذرا یا لغزشی تصادفی در زندگی فیلسوف بوده یا این که به تفکر فلسفی او نیز ربط داشته است
هواداران هایدگر همواره عقاید سیاسی او و گرایش او به ناسیونال سوسیالیسم را امری شخصی و فرعی دانسته و از آن مهمتر بیارتباط با اندیشه فلسفی او جلوه دادهاند. گفتهاند که هایدگر تنها یک سالی، به تأثیر از حال و هوای زمانه، هوادار هیتلر بود، اما دیری نپائید که علاقه او به رهبر حزب نازی زایل شد.
همچنین گفتهاند که اظهارات ضدیهودی هایدگر، مثلا شکوه او از "یهودزدگی زندگی معنوی آلمان" تنها نوعی "سامیستیزی معنوی" بوده و به نفرت مطلق و کامل حزب نازی از قوم یهود ربطی نداشته است. او "تنها" نسبت به برخی از جنبههای شیوه زیست و تفکر یهودی، حس "عداوت فرهنگی" داشته است. از یاد نباید برد که در روزگار او بسیاری از روشنفکران چپ و راست به این "گرایش بیاهمیت" مبتلا بودند.
اما آنچه از "دفترهای سیاه" به بیرون درز کرده، نشان میدهد که رویکرد هایدگر از به اصطلاح "عداوت فرهنگی" یا بیزاری شخصی فراتر بوده است. او در این نوشتهها به صراحت از "اصل نژادی" سخن میگوید.
به گفته هایدگر یهودیان "استعداد" ویژهای در "فن محاسبه" دارند. "محاسبه" یا آفت شمارشگری در اندیشه هایدگر همیشه بار منفی دارد. در فلسفه او کسی که "محاسبه" میکند، تنها میشمارد و از اندیشیدن ناتوان است. در فلسفه او "عدد" و شمارش فعالیتی سترون و بیثمر است، که از ذهنیتی بیروح خبر میدهد و چیزی نیست مگر "تقلای بیکران یک ادراک میانمایه".
هایدگر یهودیان را به صراحت با "اصل نژادی" تعریف و شناسایی میکند. به نظر او اما، یهودیان به هر تلاشی دست زدهاند تا خود مشمول "اصل نژادی" قرار نگیرند، به عبارت دیگر آنها همیشه با شناسههای "اصل نژادی" زیسته اما از دیگران انتظار داشتهاند که با آنها برخورد نژادی نداشته باشند.
هایدگر نخست "شمارشگری" را "اصل نژادی" یهودیان میخواند تا بعد بتواند با استدلالی مندرآوردی آنها را قومی کندذهن ارزیابی کند. او با این برداشت، و درست همسو با ایدئولوژی نازی، یهودیان را از موقعیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی که به آن رسیدهاند، پایین میکشد.
'بیریشگی یهودیت جهانی'
مارتین هایدگر در جایی دیگر از "دفترهای سیاه" به بیریشگی "یهودیت جهانی" حمله میکند. او مینویسد که آموزه پیامبران، چیزی نیست مگر پوششی برای "اراده معطوف به قدرت". این نیروی معنوی، افزار یا دستآویزی برای سلطهگری بوده است. از نظر او نیروی محرک پیامبران بنیاسرائیل عبارتست از فرار از تقدیر و تاریخ. رسالت یک "تکنیک" یا شگرد یهودی است برای فرار قوم از "تقدیر".
"تقدیر" برای هایدگر یک مفهوم کلیدی است. منظور او به زبان ساده آن "واقعه تعیینکننده" است که فرد را به "تجربه بنیادین جماعت" و "میراث" پیشینیان پیوند میدهد. به بیان نازیها همان علقهای است که فرد را بر پایه "اصل خاک و خون" به جامعه وصل میکند، و ظاهرا "یهودیت جهانی" از این قابلیت محروم است.
هایدگر از این دورتر میرود و میگوید که یهودیان نه تنها "اراده قدرتطلبی" خود را زیر نقاب رسالت پیامبران پنهان میکنند، نه تنها با این ترفند از "تقدیر تاریخ" فرار میکنند، بلکه مسئول انحطاط و تباهی جهان هستند. او طبق معمول منظور خود را در جملهبندیها و لفاظیهای پیچیده بیان میکند، اما رمزگشایی از مقصود او چندان دشوار نیست. او آشکارا از "بیجهانی" یهودیت سخن میراند. او با انتساب استعدادهای فنی "شمارش" و "اندازه" به قوم یهود، تمام خردگرایی فنسالارانه را به پای یهودیان مینویسد. آنها هستند که به تعبیر آشنای هایدگر این تباهی بیکران را سبب شده و هیولایی چنان غریب و چنان عظیم خلق کردهاند، که درک آن برای انسان امروز ناممکن است.
بنمایه سخن هایدگر از گفتمان "دیالکتیک روشنگری" که هورکهایمر و آدورنو طرح کردهاند، دور نیست: عقل کلی که تنها بر سودجویی اقتصادی متکی باشد، الزاما به شرایط عقلانی منجر نمیشود، بلکه چه بسا به گونهای تناقضآمیز، به بیخردی مطلق، سلطه تام شرارت و بربریت منجر میشود. اما استنباط هایدگر از بنیاد با آنها متفاوت است، او در گام نخست "محاسبه" را علتالعلل تباهی قلمداد میکند و در گام بعد یهودیان را استادان محاسبه جا میزند.
از نظر او فن "محاسبه" به عنوان "کهنترین" سرچشمه تفکر غرب پس از گذار از تاریخی دو هزار ساله به دوران معاصر رسیده و دنیای ما را با زهر "بیجهانی" آلوده کرده است.
"دفترهای سیاه" مارتین هایدگر اول مارس منتشر خواهد شد و بیگمان بیش از پیش به بحث ارتباط گرایش نژادی فیلسوف بزرگ با میراث فکری او دامن خواهد زد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر