از آن جا که The Birds مانند سایر کارهای هیچکاک به ژانر ترسناک تعلق دارد و از حمله مشتی پرنده به آدم ها که در نگاه اول فانتزی و خنده دار و غیرجوی بنظر می رسد فرآیندی مرگبار می سازد، جا دارد در سالگرد اکران آن نظرات تعدادی از فیلمسازان کنونی ژانرهای تریلر و وحشت را پیرامون این فیلم بدانیم و به واقع مطلع شویم که چقدر وسیع و آشکار و به نحوی غیر قابل انکار از این فیلم خط فکری گرفته اند و رد و اثر آن و لو به طور غیرمحسوس در فیلم های آنان آشکار است.
نمی دانم چه بگویم تا حق مطلب درباره «پرندگان» ادا شود، هیچکاک در این فیلم هر عنصر لازم و در دسترس را به نحو اکمل به خدمت گرفته است. از روش فیلمبرداری موسوم به Cutting edge و حرکت تدریجی رو به هدف و سپس تعقیب ساده هر کاراکتر با یک لانگ شات به گونه ای که پس زمینه تصاویر به ما دلهره موردنظر او را بدهد، گرفته، تا دیگر طرق شرح ماجرا و سایر عناصر فیلم، همگی در حد کمال اند. لباس های ادیت هد و موسیقی برنارد هرمن نیز که مهر و نشان های همیشگی کارهای هیچکاک هستند، روی این فیلم هم منقوش است و با این که تصور می شد او موضوع کوچکی را برگزیده است اما در طلیعه سال ۲۰۱۴ بنظر می رسد که موضوع انتخابی او اصلا کوچک نیست.
فکر می کنم پرنده ها نمادی از تنش هایی موجود در ماجرا و روابط مخدوش بین کاراکترها باشد. آمدن زن تازه ای (تیپی هدرن) که کاراکتر اصلی مرد قصه (راد تیلور) برای همسری خود برگزیده است به شهر و تقابل او با زنی که پیشتر نامزد تیلور بوده (سوزان پله شت) مظهر بزرگ این تقابل است و از طرف دیگر مادر کاراکتر تیلور (جسیکا تندی) نیز مشغول ورانداز کردن هر دو و صدور رای به سود یکی است و نمی داند که کاراکتر هدرن را برای پسرش مناسب بداند یا خیر. بنابراین شما می توانید پرنده ها را نشانه تردیدها و برخوردهای روحی و درونی کاراکترها بدانید. نه فقط «پرندگان» بلکه اکثر فیلم های دیگر هیچکاک نوعی درس و الگو برای همه فیلمسازان نسل های بعدی بوده است و خود من درسهای زیادی از او گرفته ام.
زان کاساویتیس (کارگردان «بوسه محکومان»):
من «پرندگان» را سالها بعد از اکران اولیه اش در یک سالن ویژه پخش آثار ارزشمند قدیمی و زمانی دیدم که ۱۳، ۱۴ سال بیشتر نداشتم و حسابی رویم تاثیر گذاشت. نوعی ترس بود که برای خودم قابل تحلیل و فهم نبود و حتی نمی دانستم که ترس است یا حیرت. با گذشت زمان فهمیدم که آن تاثیر از هر جنسی بوده باشد مرا به سوی تکرار آن در کارهای خودم کشانده است. هیچکاک کاراکترهایش را در پس زمینه ای از کلاغ های وحشی ای که به آرامی در شهر فرود آیند و از سیما و حرکات شان خشونت می بارد، برای ما معرفی و ترسیم می کند. من هم معتقدم که حرکات تند و تهاجمی این پرنده ها نمادی از خلق و خوی درونی کاراکترهای قصه و روح های ستیزه جوی آنان است و آنها کارهایی را می کنند که آدم های قصه هیچکاک می خواسته اند انجام بدهند و آن را در ذهن شان داشته اند. آنها به آدم ها حمله می کنند زیرا کاراکترهای قصه به هر دلیلی آن را در ذهن می پرورانده و می خواسته اند که همان کار را بکنند ولی آن کار توسط کلاغ های خانه کرده در افکار آنها صورت می پذیرد.
ران اندروود (کارگردان «لرزش ها»):
نکته جالبی که در ارتباط با «پرندگان» وجود دارد و من همیشه از آن یکه خورده ام، این است که هیچگاه به وضوح و حتی با ابهام توضیح داده نمی شود که چرا پرندگان به این شهر حمله می کنند و دلیل آن چیست و اگر چنین رویکردی به کلی در پرنده ها هست، چرا به سایر شهرها حمله نمی کنند و به چه سبب این اتفاق همین یک بار رخ داده است، بیننده بعد از چند بار پرسیدن این قضیه به آرامی آن را فراموش می کند و جذب و مسحور رویدادها و دچار ترس از حملات کلاغ ها می شود. من سعی کردم الگویی از همین ناشناختگی و نامشخص بودن انگیزه ها را در فیلم Tremors پیاده کنم. باید متذکر شوم که امکان ندارد فیلم دلهره آور و ترسناکی ساخته شود اما کمی یا قسمتی از کارهای هیچکاک تاثیر نپذیرد. بارها فیلم های او منجمله «پرندگان» را دیده و از خودم پرسیده ام که چطور آن کارها را انجام داده است و هرگز پاسخی را بر آن نیافته ام. نگره ها و تکنیک های هیچکاک تقریباً غیرقابل تکرار است.
جودانته (خالق «Gremlins» و «پیرانها»):
یکی از صحنه های فیلم که آن را بسیار دوست دارم، سکانس داخل رستوران است که مردم شهر در آن دائماً کاراکتر تیپی هدرن را بابت آن چه روی داده است و آن اتفاقات سیاه و حمله شلاق وار پرندگان به آن جا شماتت می کنند و می گویند پا قدم او بد بوده که شهر به این روز سیاه افتاده است. این راه نشان دادن جنگ افراد با یکدیگر در عین داشتن یک دشمن مشترک (پرنده ها) است. فقط «پرندگان» نیست که برای ما فیلمسازان دو سه نسل بعد از این فیلم درس آموز بوده و سایر کارهای هیچکاک نیز سالها در هرم این حرفه و هنر خواهند ماند.
راجر کورمن- سلطان فیلم های b (درجه دوم) و خالق The Raven
اغلب فیلم های هیچکاک راجع به ضمیر ناخود آگاه افراد و شکل گیری حوادث بر اساس ناشناخته ها و غافلگیری ها و یا مقاصد پنهانی برخی کاراکترها است. اساس و بنیان فیلم های او این است. یکی از صحنه های ترسناک پرندگان نمایی است که دختری نوجوان را در خیابانی نشان می دهد. او تنهاست و کس یا چیزی دور و بر او نیست اما شما می ترسید که مبادا پرنده ها الان از راه برسند. ترس از واقعه ای که هنوز شکل نگرفته و شاید هرگز نگیرد، شما را در بر می گیرد، این بهترین نوع ایجاد تعلیق در قصه تان است و خود من بارها سعی کرده ام همین الگو و صحنه هایی از همان قبیل را که شرح دادم، در فیلم هایم بیاورم اما بدیهی است هیچیک با آن نما و با کار هیچکاک برابری نکنند.
الی روت – سازنده Hostel و «تب کابین»:
من مصاحبه های هیچکاک را درباره «پرندگان» خوانده ام و او گفته بود اتفاقات تلخ این فیلم می تواند سزای همه مردم در ناز و نعمتی باشد که از دنیا غافل مانده اند و در افکار سطحی خود غرق اند و شکرگذاری بابت نعمات زندگی شان را فراموش کرده اند و ناگهان و از درون هیچ جا موجوداتی سر بر می آورند و این گونه مرگ آفرین می شوند و بر سر شهری کوچک و آرام و غرق در خوشبختی بلا و بدبختی نازل می کنند. با این که به نظر عده ای این فیلم یک فانتزی از نوع تلخ آن و بازی با غیرممکن ها است اما در ابتدای قصه و حتی تا اواسط راه همه چیز انسانی و عادی به پیش می رود. راد تیلور نامزدش هر کسی را که قصد ازدواج با وی را دارد به شهر و محل سکونتش آورده تا به مادرش معرفی کند و دیدارها و برنامه ها طبق روال به پیش می رود تا این که ابتدا یک پرنده و سپس دسته های پر شمار پرندگان به شهر و آدم ها حمله می کنند و همه چیز را تحت الشعاع خود قرار می دهند و دیگر قصه اولیه و اصلی از یاد می رود. این هنر هیچکاک است که ما را از دل یک رابطه انسانی با کمترین زمان به دنیای تلاش برای بقای صرف منتقل و میخکوب و داستانش را ابدی می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر