علاوه بر گفتوگو درباره سانسور کتاب در ایران، قسمتی از کتاب "سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی" و داستانی از کتاب "آبی ماورای بحار" شهریار مندنیپور در این برنامه خوانده شد.
گی هلمینگر پس از معرفی شهریار مندنیپور درباره کتاب او "سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی" صحبت کرد. او پس از توضیح درباره محدودیتهای نویسندگی به علت سانسور در ایران از شهریار مندنیپور پرسید: «آیا با این شرایط نویسنده اصلا دیگر حوصله نوشتن دارد؟» مندنیپور از تجربهاش در جبهه جنگ ایران و عراق گفت و داستاننویسی در ایران را به قدم زدن در میدان مین تشبیه کرد.
او توضیح داد که در جبهه سربازان مجبور بودند اول یک پا را آهسته روی زمین بگذارند تا مطمئن شوند که مینی جاسازی نشده و بعد دوباره آهسته قدم بعدی را بردارند. مندنیپور گفت: «نیم ساعت که این طور راه رفتی حوصلهات سر میرود و شروع میکنی معمولی راه رفتن. نوشتن در ایران هم همین طور است. اول از وزارت اطلاعات میترسی ولی بعد به خودت می گویی بگذار هرچه دلم میخواهد بنویسم.»
افشای سیستم سانسور
شهریار مندنیپور در پاسخ به گی هلمینگر که کتاب "سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی" را کتابی برای خواننده غربی دانست، گفت: «من برای گروه خاصی نمینوشتم. من در آن زمان آمریکا بودم ولی هیچوقت فکر نکردم برای خواننده خارجی مینویسم. کتاب درباره تجربههای من در ایران و ترسهای ماست. ما در ایران ترسهای زیادی داشتیم.»
کتاب "سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی" در سال ۲۰۰۹ منتشر شده است.
کتاب "سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی" که در سال ۲۰۰۹ منتشر شده است به روند نوشتن یک داستان عشقی و جدال نویسنده با خود و با مسئول سانسور کتاب در "وزارت ارشاد" میپردازد. نوید کرمانی این کتاب را رمانی چند لایه نامید که از سانسور شکوه و شکایت نمیکند، بلکه با به نمایش گذاشتن سانسور آن را رسوا میکند.»
حفظ فاصله بین نویسنده و دولتمردان
مندنیپور با اشاره به نام "پتروویچ" مأمور "وزارت ارشاد" در کتابش گفت که این نام را از رمان "جنایت و مکافات" داستایوسکی الهام گرفته است و افزود: «وقتی در ایران داستان مینویسی، یعنی داری پیرزنی را میکشی، پیرزن جمهوری اسلامی. داستاننویسی تا وقتی این رژیم باشد جنایت و مکافات دارد.»
شهریار مندنیپور قسمت اول برنامه را با یاد دانشجویان زندانی در ایران به پایان برد و گفت: «آنها در زندان هستند برای این که فریاد زدند: آزادی.»
مندنیپور در گفتگو با "دویچه وله" گفت امیدی ندارد که شرایط سانسور در دولت جدید ایران تغییری کند. او از شرکت محمود دولتآبادی، نویسنده نامی، در جلسه حسن روحانی با گروهی از هنرمندان انتقاد کرد و آن را اشتباه خواند. مندنیپور با اشاره به اینکه هنرمندان مجبورند در کشوری مثل ایران فاصله خود را با دولتمردان حفظ کنند، اضافه کرد: «دولت همیشه در کار نویسندگان دخالت کرده است. چه زمانی که آنها را میکشت و چه حالا که در سانسور آنها را میکشد. متاسفانه نویسنده ایرانی چارهای جز درگیر شدن ندارد.»
غربت و "گم شدن از زبان مادری"
شهریار مندنیپور در پاسخ به این پرسش که غربت با نویسنده چه میکند، گفت: «خیلی سخت است. یعنی گم شدن از زبان مادری. ولی ما نویسندگان ایرانی چاره دیگری نداریم. ما باید یاد بگیریم با دنیا حرف بزنیم.»
مندنیپور یکی از مشکلات ادبیات ایران را ناآشنا بودن نویسندگان به دیگر زبانها دانست و گفت: «من سعی میکنم داستان را به فارسی خوب بنویسم ولی این مساله هم پس ذهنم هست که داستان قابل ترجمه شدن هم باشد.» با این حال او معتقد بود که این مساله تاثیری در داستان نمیگذارد: «وقتی شروع میکنی به نوشتن به فکر مترجم و ناشر نیستی. میخواهی داستان خلق کنی. اگر این کار را خوب و خلاقانه انجام بدهی، این داستان قابل ترجمه خواهد بود و خواننده خواهد داشت.»
موضوع دیگری که مورد انتقاد شهریار مندنیپور قرار گرفت مساله کاغذ برای چاپ کتاب در ایران بود. او از گرانی کاغذ در بازار سیاه و این که ناشران برای دریافت کاغذ ارزان به اجازه چاپ از "وزارت ارشاد" نیاز دارند، انتقاد کرد و این مساله را "مشکل غارنشینی" نامید. او گفت: «چاپ کردن کتاب مثل راه رفتن روی طناب است.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر