دوباره میسازمت وطن
اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم
اگرچه با استخوان خویش.
سیمین بهبهانی از جمله شاعران مفهوم گرا و متعهد اجتماعی است که در همه دورههای شعری خویش کوشیده است تا زخمها و دردهای مردم جامعه خود را فریاد بکشد و فرزند زمان خویشتن باشد.
سیمین خلیلی معروف به «سیمین بهبهانی» فرزند عباس و حاج میرزا حسین حاج میرزاخلیل مشهور به میرزا حسین خلیلی تهرانی که از رهبران مشروطه بود عموی پدراو و علامه ملاعلی رازی خلیلی تهرانی پدربزرگ اوست. پدرش عباس خلیلی به دو زبان فارسی و عربی شعر میگفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن رمانهای متعددی را هم به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند.
مادراو فخرعظما ارغون دخترمرتضی قلی ارغون فرزند قمرخانم عظمتالسلطنه بود. فخرعظما ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثرآشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. او همچنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطنخواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. او همچنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت میکرد.
سیمین بهبهانی ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد، ولی پس از وی با منوچهر کوشیار ازدواج نمود. او سالها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد.
سیمین در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق شد، حال آنکه در رشته ادبیات نیز قبول شده بود. در همان دوران دانشجویی بود که با منوچهر کوشیار آشنا شد و با او ازدواج کرد. سیمین بهبهانی سی سال-از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۶۰- تنها به تدریس اشتغال داشت و حتی شغلی مرتبط با رشتهٔ حقوق را قبول نکرد.
درسال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی در آمد . سیمین بهبهانی ، هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، یدالله رویایی، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره میکردند . در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت.
مختصات شعر سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی از موثرترین و مبتکرترین شاعران عرصه غزل معاصر است .وی شاعری را از آغاز جوانی با سرودن غزلها و چهارپارههایی کلاسیک و رمانتیک آغاز کرد که غالبا دارای مضامین عاشقانه ،عواطف عریان زنانه و احساسات انسان دوستانه بودند. رفته رفته از دهۀ سی به بعد تحت تاثیر اشعار نو پردازان، رگههایی از زبان و تخیل تازۀ رمانتیک در غزلهای او پدیدار شد که مجموعه “مرمر” نشانگر این تحول بود .بعدها مجموعۀ “غزل رستاخیز” ، تلاش موفق او را در تلفیق روح تغزلی با نگرش و محتوای اجتماعی به نمایش گذاشت .
بهبهانی به قصد دمیدن روح تازه در پیکره غزل، بعدها علاوه بر نوگردانی زبان و تخیل، از حوزه اوزان رایج غزل فارسی گام فراتر نهاده و وزنهای غیر رایج یا ابتکاری به کار گرفت که در سالهای بعد از انقلاب نیز در آثار او تداوم داشت و کوشید تا با بهرهگیری از فضا سازیهای روایی، توالی منطقی ابیات بافت موسیقایی نو و رگههای بینش فلسفی – اساطیری غزل را از روح سنتی تهی کند و به آن روحی تازه و متناسب با زمان بخشد.
من با توام ای رفیق! با تو همراه تو پیش مینهم گام
در شادی تو شریک هستم بر جام میِ تو میزنم جام
من با توام ای رفیق! با تو دیریست که با تو عهد بستم
همگام توام، بکش به راهم همپای توام، بگیر دستم
پیوند گذشتههای پر رنج اینسان به توام نموده نزدیک
هم بند تو بودهام زمانی در یک قفس سیاه و تاریک
رنجی که تو بردهای ز غولان بر چهر من است نقش بسته
زخمی که تو خوردهای ز دیوان بنگر که به قلب من نشسته
تو یک نفری … نه! بیشماری هر سو که نظر کنم، توهستی
یک جمع بههم گرفته پیوند یک جبهۀ سخت بیشکستی
زردی؟ نه! سفید؟ نه! سیه، نه بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و ز هر کجایی من با تو، تو با منی هماهنگ
عناصر زندگی معاصر در شعر سیمین بهبهانی:
بی گمان از شاعری که در دوران معاصر زندگی میکند، انتظار میرود شعر او تیز در پیوند با جلوه های جهان امروز باشد تا از این طریق بتواند ارتباط عاطفی مناسب تر با مخاطب خود برقرار کند. معاصر بودن در زبان، بیان، ساختار، اندیشه ومعنا تبلور مییابد و نیما یوشیج با تحولی که در قرن بیستم بهوجود آورد نشان داد که در زندگی هنری میتوان در زمان حال زندگی کرد و به زبان حال سخن گفت.
سیمین بـِهْبَهانی به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بیسابقه به «نیمای غزل» معروف است.
سیمین بهبهانی از جمله غزل سرایان نوگرایی است که ضمن تاثیر پذیری از جریانات شعر معاصر, ادبیات سنتی را مایه بخش ادبیات مدرن میداند ومعتقد است” شعر سنتی درختیکهن است وشعرنو، نهالی جوان که از هستۀ درخت کهن میروید، همان است و همان نیست و قطع رابطه با زبان دیروز، ناممکن است، اما تغییروهنجارآفرینی و بدعتگذاری در آن ناگزیر.”
از دیدگاه بهیهانی: “نباید کتابهای کهن، ملاک شیوۀ اندیشه واحساس و بینش قرارگیرد.منبع الهام شاعران باید طبیعت امروزین، جامعه امروزین، نیازهای جهان امروزین وطرز سخن گفتن امروزین باشد.”
بهبهانی اگرچه راهی جدا از طریقه نیما در پیش میگیرد،اما کاملا به عظمت تفکر و نوآوریهایش واقف است.از نظر او معاصر بودن یعنی: “بخواهندت، بخوانندت، در سرنوشتشان دخیل باشی و در سرنوشتت دخیل باشند.”
او در مراحل اولیه تجارب شعری، قالب چهارپاره را میآزماید، و درنهایت غزل را برای بیان اندیشه اش برمیگزیند. بهطورکلی میتوان سرودههای او را در دو بخش مختلف تقسیم کرد: سرودههای سنتی و سرودههاینوین.سرودههای سنتی اوبه ترتیب زمانی عبارت است از “جای پا” ( ۱۳۳۵) و “چلچراغ” (۱۳۳۶)، “مرمر”(۱۳۴۱)، و “رستاخیز” (۱۳۵۲).
در اشعاراولیه سیمین بهبهانی، از کلمات مدرن همزمان با معانی کهنه استفاده شده است .تا شرایط زمانی معاصر را بدان وسیله بیان کند. شعر زیرمثالی روشن از این روش بیان است:
لیک آوخ کارمزد اندکم جملگی با دست بستانکار رفت
تا گشودم دیده را دیدم که آه آن چه بود از درهم و دینار دفت
در دوبیت بالا، انعکاس زندگی امروز، به استفاده از چند واژۀ امروز مثل “کارمزد” و “بستانکار” منحصر شده است و از آن فراتر نرفته است و شعر همچنان فضای سنت را بازتاب داده است. بویزه درهم و دینار به جای ریال و تومان مربوط به زندگی گذشته است. حتی استفاده از مضامین جدید اجتماعی، بخصوص ترسیم طبقات محروم و فقیر در این دوره با زبانی کهنه و فضایی سنتی بیان میشود.
در مجموعه “رستاخیز”، مسایل اجتماعی، سیاسی جامعه بهتدریج رنگ تازگی وامروزین گرفته است. شاعر ضمن فاصلهگرفتن تدریجی از غزل گذشته، سعی کرده است تا به نوآوریهایی دست یابد.
بچه ها سلام … صبحتان بهخیر
درس امروز ما فعل مجهول است
فعل مجهول چیست میدانید؟
نسبت فعل ما به مفعول است
در دهانم زبان چوآویزی
در تهیگاه زنگ میلرزید
صوت ناسازم آنچنان که مگر
شیشه بر روی سنگ میلغزید
ساعتی داد آن سخن دادم
حق گفتار را ادا کردم
تا ز اعجاز خود شوم آگاه
ژاله را زآن میان صدا کردم
ژاله! از درس من چه فهمیدی؟
پاسخ من سکوت بود و سکوت
د … جوابم بده کجا بودی؟
رفته بودی به عالم هپروت؟
خنده دختران و غرش من
ریخت بر فرق ژاله چون باران
لیک او بود غرق حیرت خویش
غافل از اوستاد و از یاران
خشمگین، انتقامجو، گفتم:
“بچهها! گوش ژاله سنگین است”
دختری طعنه زد که: “نه خانم
درس در گوش ژاله یاسین است”
……..
اشعار سیمین بهبهانی مثل غزلهای سعدی است: «سهل و ممتنع». این ویژگی در شعر یعنی در عین سادگی غیرقابل تقلید بودن ودر حوزۀ روابط انسانی میتواند اینگونه تعبیر شود: “نزدیک و دور. هم در دسترس و هم دست نیافتنی.”
نق نق یک بچه فقیر برای رسیدن به پسته، نیز میتواند مضمون یک غزل باشد. اما اینبار با کودکی منفعل و تسلیم سرنوشت روبرو نیستیم:
کودک روانه از پی بود، نقنقکنان که من پسته
پول از کجا بیارم من؟ زن ناله کرد / آهسته
کودک دوید در دکان، پایی فشرد و عری زد
گوشش گرفت دکاندار : کو صاحبت، زبان بسته !
مادر کشید دستش را: دیدی که آبرومان رفت؟
کودک سری تکان میداد. دانسته ندانسته
یک سیر پسته صد تومان! نوشابه، بستنی… سرسام !
اندیشه کرد زن با خود از رنج زند گی خسته :
“دیروز گردوی تازه دیده است چشم پوشیده است
هر روز چشم پوشیهاش با روز پیش پیوسته”
کودک روانه از پیبود، زن سوی او نگاه افکند
با دیدهای که خشمش را باران اشکها شسته
ناگه جیب کودک را پردید ـــ وای! دزدیدی؟
کودک چو پسته میخندید، با یک دهان پر از پسته
او دردوران جنگ ایران وعراق جزییترین حوادث جنگ را به تصویر میکشد:
بنویس! بنویس! بنویس: اسطوره پایداری
تاریخ، ای فصل روشن! زین روزگاران تاری
………..
بنویس : قنداق نوزاد ، بر ریسمان تاب میخورد
با روز، با هفته، با ماه ، بر بام بیانتظاری
بنویس کز تن جدا بود، آن ترد آن شاخه عاج
با دستبندش طلایی، با ناخنانش نگاری
بنویس کآنجا عروسک، چون صاحبش غرق خون بود
این چشمهایش پراز خاک، آن شیشههایش غباری
بنویس کآنجا کبوتر پرواز را خوش نمیداشت
از بس که در اوج میتاخت، رویینه باز شکاری
بنویس کآن گربه در چشم، اندوه و وحشت بههم داشت
بیزاراز جفت جویی، بیبهره از پختهخواری
نستوه، نستوه، مردا! این شیردل، این تکاور
بشکوه، بشکوه، مرگا! این از وطن پاسداری
بنویس از آنان که گفتند :” یا مرگ، یا سرفرازی”
مردانه تا مرگ رفتند، بنویس! بنویس! آری…..
در شعر زیر کلمات زندگی امروز در کنار کلمات سنگین و مغرور گذشته چنان نشسته است که ساختار شعر، تغییر ماهیت داده و شعر چنان یکدست شده که اختلاف سنت و نو فراموش شده است. در این غزل، عبور و مرور پر سروصدای ماشینها در خیابان، شاعر را ملول و ناراحت کرده، آلودگی صوتی مانع خواب وی شده، برای رهایی از این هیاهو و ترافیک شهری، قرص خوردن تنها راه گریز است. در این شعر به خوبی وضعیت انسان شهرزده نمایان است.
چراغ را خاموش کردم، کتاب را ناخوانده بستم
پتو چه سنگین و چه زبر است! چقدر امشب خسته هستم
صدای مُشتی پارهآهن، عبور دایمیشان
نمیگذارد بخوابم، ملول در بستر نشستم
چراغ . . . روشن کردمش باز، کتاب . . . امّا عینکم کو
…….
چه دارد این سُمبادۀ مغز؟ گشودم وناخوانده بستم
“بخواب، زن، آشفتگی بس!” ـ نمی توانم، قرصها کو؟
به زیر بالش دست بردم، به شیشهای لغزید دستم
ـ چهقدر؟ صد یا چند قرص؟ بخور که خوابت جاودان باد
نمیخورم: دشمن بداند که زندگی را میپرستم
زن در اشعار سیمین بهبهانی:
سیمین بهبهانی، در آثاری که پیش از انقلاب سروده است، همانند دیگر شاعران و نویسندگان زن آن دوران، چندان به مشکلات زنان نمیپردازد و بههرحال از چارچوب فکری و فلسفی جنبش ادبیات متعهد اجتماعی فراتر نمیرود. او از چشماندازی رئالیستی وبا استفاده از زبان اشاره واستعارۀ ویژۀ ادبیات متعهد، دل نگرانیهایش را دربارۀ دشواریهای اجتماعی، مسائل طبقاتی، و نبود آزادیهای سیاسی را درگفتار و سرودههایش به میان میآورد.
دراین دوران، ادبیات زنان، همانگونه که در آثار نویسندگان و شاعرانی چون سیمین دانشور، فروغ فرّخزاد، طاهره صفّارزاده هویداست، بیشتر معطوف به آرمانهای اجتماعی بود تا به مسائل خاص فمینیستی. به سخن دیگر، درادبیات متعهد آن دوران روایت، میبایست به توضیح مسائل اجتماعی روز به زبانی تمثیلی و نمادین بپردازد .
در سرودههای بهبهانی دردوران پیش از انقلاب آثار «تعهّد» به آرمانهای اجتماعی مشهود است. او خود میگوید که بخش مهم و جالب کارهایش به شرح دردها و ناخشنودیهای مردم اختصاص داشته و از همین روست که هم منتقدان ادبی و هم خوانندگان عادی اشعارش، به ویژه «طبقات مظلوم ومحروم» جامعه، به استقبال سرودههایش رفتهاند. دغدغۀ اصلی او در «جای پا» (۱۳۳۵)، که به شرح زندگی فاحشهها، مردهشویها، رقاصهها، کودکان بیمار، و دانشجویان فقیر میپردازد، بیان بیعدالتیهای اجتماعی است که زن و مرد را به یکسان قربانی خود میکنند. در شعر «جیببر» میگوید:
من ندانم که پدر کیست مرا
یا کجا دیده گشودم به جهان
که مرا زاد و که پرورد چنین
سرپستان که بردم به دهان
خفته، با حسرت نان
گوشه مسجد و برکهنه حصیر
سیمین شعر«نغمه روسپی» را تقدیم میکند به «مردان بداقبالی که در فرار از خانه عذابآور خود، مکان امنی نزد زنانی بد اقبالتر از خودشان، جستجو میکنند.» در شعر دیگر او، یک زن بازیگر — رقاصه — منتظر مردی است که برای نجات او خواهد آمد و زندگی بهتری برایش بهارمغان خواهد آورد.
بهبهانی هیچگاه مردان را مسئول هیچ بخشی از مسئولیت مسائل و مشکلات اجتماعی که در شعرهایش بدانها میپردازد، نمیداند بلکه آنان را نیز قربانیان وضع حاکم میداند و معتقد است که روزی ناجی آنان خواهد آمد و همه را با هم نجات خواهد داد. در اینگونه آثار او، شخصیتها و راویان حتی اگر زن باشند از خویش سخن نمیگویند و چنان نگران محرومان و قربانیاناند که فرصت اندیشیدن به مسائل و نیازهای خاص خویش را ندارند و بههرحال اولویتی برایشان قائل نیستند.از همین روست که مشخّصه جنسی راوی، قهرمان، یا شخصیتهای دیگر آثار او در مبارزه برای آزادی وتلاش برای پیشرفت، اهمیتی ندارد.
زبان بهبهانی در اینگونه اشعار، زبانی نمادین است و معطوف به بینوایان و ستمدیدگان جامعه و مخالفت با بیعدالتی، و مبشّریک انقلاب سیاسی. در مقدمۀ یکی از مجموعههایش مینویسد: «من خنده رنگینکمان را در ذرّه ذرّههای باران دیدهام. من رازهای مگو را در کتاب سبز بهار خواندهام، تغییر فصل سترون، به گلکردن و رسیدن میوهها». او مانند دیگرشاعران و نویسندگان پیش از انقلاب، نشانه هایِ رمزیِ ادبیات متعهد را بهکار میگیرد و از استعارههایی مانند سترون، سرد و سکوت برای اشاره به خفقان، از بهار و رنگین کمان برای باز آفرینی احساس انقلاب، واز آفتاب و خنده برای برکشیدن آزادی استفاده میکند، و بدین ترتیب، از چنگال سانسور نیز میگذرد.
در مروری بر کارهای پس از انقلاب سیمین بهبهانی و سیمین دانشور و مقایسۀ آن با آثار پیشین آنان این واقعیت آشکار میشود که دگرگونی گفتمان ادبی زنان بر بیشتر نویسندگان و سرایندگان زن، حتی آنان که به نسل پیشین تعلق داشتند، نیز اثر گذاشته است، به گونهای که میتوان از رواج گفتمان فمینیستی در آثار آنان از پایان دهۀ شصت به این سوی سخن گفت.
در آثاردهۀ هزاروسیصدوشصت وهفتادِ سیمین بهبهانی، موضوعها و ایدههای ملهم از گفتمان فمینیستی به آسانی دیده میشوند. وی در این دوره زندگی زنانی را تصویر میکند که از آنان انتظار میرود تکلیف ادارۀ امور خانواده و وظائف مادری را نیز به عهده بگیرند. به عنوان نمونه، وی دربارۀ زنی که در صف خرید، فرزندش را به دنیا آورده شعر سروده است. در اینگونه شعر ها، او در عین حال با توجهش بر بدن زن، از این سنّت دیرینه نیز تخطّی میکند که بدن زنان را باید پدیدهای خصوصی و عیاننشدنی دانست و در معرض دید عام قرارنداد. عبارتهایی از قبیل:
«مردی مرا فشار میدهد/ هیچ نمیگوید، مرا نادیده میگیرد/ او میخواهد تو بفهمی/ فشار قبر چیست»
در تعبیر ادبی توصیف رابطۀ مرد و زنی بیش نیست. در تعبیری دیگر، اما، تصویری از فشارها و فرادستیهای مستمر فرهنگی و اجتماعی مردان بر زنان است؛ زنانی که دشواریهای اقتصادی، سیاسی و خصوصی و خانوادگی را یکجا تحمل میکنند.
بهبهانی با تصویر زنانی مستقل که مرزهای سنتی را در مینوردند، قدرت مردان را به چالش میخواند. در «آن مرد، مرد همراهم »(۱۳۶۹)، مجموعۀ شعر و نثر دربارۀ خودش و همسرش، جایگاه مرکزی مردان را از آنان میگیرد. زندگی قهرمان زن این کتاب سوژۀ اصلی است و شحصیت مرد آن اُبژهای بیش نیست. نویسنده به دقت تمام و با زبانی نمادین فرایند اوج گیری و افول گفتمان چپ را در سالهای پیش و پس از انقلاب ترسیم میکند. قهرمان داستان با آنکه شوهرش را از دست داده و از رهگذر مواضع و فعالیتهای چپگرایانهاش آسیب دیده است، با دشواریها میجنگد و به زندگیاش ادامه میدهد. وی به دخترش که گفته بود: :سفارش سنگ قبر برای پدرش کار مردان خانواده است و نه زنان”، پاسخ میدهد که «مرد! مرد! مرد! مگر مرد چه میتواند بکند که من نتوانم؟» شاید همین تجربه هاست که او را بر آن میدارد در مصاحبهای در برلن بگوید: «به نظر من، زنان مقاومترین موجودات روی زمین هستند.”
.
آثار چاپ شده سیمین بهبهانی:
سهتار شکسته (۱۳۳۰
جای پا (۱۳۳۵
چلچراغ (۱۳۳۶
مرمر (۱۳۴۱
رستاخیز (۱۳۵۲
خطی از سرعت و از آتش (۱۳۶۰
دشت ارژن (۱۳۶۲
گزینه اشعار (۱۳۶۷
درباره هنر و ادبیات ۱۳۶۸
آن مرد، مرد همراهم ۱۳۶۹
کاغذین جامه ۱۳۷۱
کولی و نامه و عشق ۱۳۷۳
عاشقتر از همیشه بخوان ۱۳۷۳
با قلب خود چه خریدم؟ ۱۳۷۵
یک دریچه آزادی ۱۳۷۴
مجموعه اشعار ۱۳۸۲
یکی مثلا این که۱۳۸۳
ترجمه:
شاعران امروز فرانسه (۱۳۷۳)، ترجمه فارسی از اثر پیر دوبوادفر، چاپ دوم :۱۳۸۲
جوایز جهانی سیمین بهبهانی:
سازمان جهانی حقوق بشر درسال ۱۳۷۸ در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد . در همین سال نیز جایزه لیلیان هیلمن / داشیل هامت را سازمان نظارت بر حقوق بشر (HRW) به وی اعطا کرد.
بهبهانی، در روز دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ هنگامی که قرار بود برای سخنرانی درباره “فمینیسم” در روز جهانی زن به پاریس برود، با ممانعت ماموران امنیتی روبرو شد. ماموران با توقیف گذرنامه بهبهانی، به او اعلام کردند که ممنوعالخروج است.
شعر “دوباره میسازمت وطن” سیمین بهبهانی آنچنان شهرتی یافته است که اوباما در تبریک نوروزی خود درسال ۱۳۹۰ ضمن اشاره به ممنوع الخروج بودن وی، قسمتی شعر دوباره میسازمت وطن را خواند.
جایگاه رفیع بهبهانی در عرصۀ ادبیات معاصر ایران را باید بیشتر حاصل توانائیهای شاعرانۀ کم نظیر او دانست؛ شاعری که در آثارش آهنگ وموسیقی شعر، تصاویر شاعرانه، و روایت، همگی دست به دست هم دادهاند تا سرودههایش را یکپارچگی روائی و انسجام درونی بخشند. با اینهمه، انکار نمی توان کرد که درونمایههای انسان دوستانه، صلحجویانه و آزادیخواهانهای که بخشی بزرگ از آثارش را رقم زدهاند در برکشیدن او به این جایگاه و نشاندنش بر قلب خوانندگان و هموطنانش نقش خردی نداشته است.
خشم است و اتش نگاهش یعنی :تماشا ندارد
رخساره میتابم از او اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید از بیست بالا ندارد
بادا که چون من مبادا چل سال رنجش پس از این
خود گرچه رنج است بودن (بادامبادا) ندارد
تق تق کنان چوب دستش روی زمین مینهد مهر
با انکه ثبت حضورش حاجت به امضا ندارد
بر چهره سخت و خشکش پیدا خطوط ملال است
یعنی با کاهش تن جانی شکیبا ندارد
گویم که با مهربانی خواهم شکیبایی از او
پندش دهم مادرانه گیرم که پروا ندارد
رو میکنم سوی او باز تا گفت وگویی کنم ساز
رفته است و خالی جایش مردی که یک پا ندارد
گفتارهای اجتماعی در آثار سیمین بهبهانی، کامران تلطف
بررسی عناصر شعر معاصر در شعر سیمین بهبهانی، کاوس حسنلی و مریم حیدری، مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز ویکیپدیا