مانا نیستانی:اهد داد اما بنظرم جایش است به کسانی اشاره کنم که از اول بر رأی دادن پافشاری کردند و بسیار هم ناسزا شنیدند حتی از جانب مخالفینی که بعدها خود دقیقه نود همراه شدند. کسانی مثل محمد رضا جلایی پور، ابراهیم نبوی و دیگران. بعضی احساسی تر بعضی مستدل تر اما به هرحال خلاف فضایی که دست کم در رسانه های مجازی و فیسبوک حاکم بود. این وسط مسعود بهنود برای من جایگاه دیگری دارد. روزنامه نگاری که خوش بینی و امیدواری اش به آینده با واقع بینی در هم آمیخته که برای آدمهای هیجانزده و احساساتی چندان قابل تحمل نیست. او هیچوقت باورش را به استفاده از ظرفیت های انتخابات از دست نداد حتی زمانی که صندوق آغشته به خون، علامت حیاتی نشان نمی داد. بهنود بابت این تحلیل که درصد زیادی از جامعه ایرانی در هر شرایط پای صندوق می روند و ایده تحریم را نخواهند پذیرفت بسیاری را خشمگین کرد. صبورانه دشنام شنید اما هیچوقت دروغ نگفت یا به خاطر جو احساسی بر چیزی که باور داشت سرپوش نگذاشت. با متانت بحث کرد مخالفت و پافشاری کرد اما انگ نزد. همرنگ جماعت نشد اما به مرور جماعتی را همرنگ خود کرد. یاد عضو متین و شکاک هیأت منصفه در فیلم دوازده مرد خشمگین می افتم که چطور یازده عضو متعصب دیگر را با بحث و منطق و شکیبایی به فکر واداشت و سرنوشت آدمی را عوض کرد. بهنود مثل همه ما آدم است با ضعفها و خطاهایش اما من نمی توانم بابت میانه روی و آرامشش در زمانه ای که فریاد و دشنام و انگ و شعار، متاع پر مشتری است ستایشش نکنم.
حرکت در سطح
-
من را فرانسوی ببوس
روايتی است از زير گلو تا پشت گردن که آيه هايش به خط نستعليق آمده اند. رنگ پريده از خواب های غمگين. شصت و يک سوره از تورات تنی. بخش شعرها به عنوان "من را فرانسوی ببوس" عاشقانه هايى ست همراه با واکنش های سياسی و اجتماعی. شعرها سايه هايی هستند، افتاده روی قبرها با تابوت های آماده، رو به درخت های خشک شده ، رو به آدم های خشک شده ، رو به آهن های به کار رفته در تن. بغلشان رفت به آغوش، بغلشان کنيد. بغلشان کنيد.
-
این برنامه شعر خوانی هوشنگ چالنگی POEM
و گزارش این علف بی رنگ به همراه تو این گونه ست اگر این شب ست اگر این نسیم به همراه تو نواده ی خوابالود هم سیاهی ی تنها خود تویی بهین شب تنها که خود می سازی و آبها که در پای تو می خسبند رنگ می گیرد. .
-
گفتگوی رادیویی با رضا قاسمی
غلطید به پهلوی راست. مدتی همینطور بیحرکت ماند؛ خیره به نور ملایمی که از پنجره رو به کوچه میآمد. دستش را از زیر لحاف بیرون آورد و چراغ را خاموش کرد. شانههایش زیر لحاف تکانتکان میخورد
- عدوی تو نیستم من، انکار توام
ناما جعفری، شاعر ایرانی، در مجموعهای با عنوان «تجمع در سلول انفرادی» کوشیده است تجربۀ پرورده و بالیده شدن اندیشه و عاطفۀ شاعران ایرانی را در برخورد به فرایافت پیکار مدنی نمایش دهد.
- من یک ادوارد دست قیچی هستم ای تیم برتون لعنتی
آدم به دوستی این موجودات عجیب، اما معصوم و صادق بیشتر میتواند اعتماد کند تا کسانی که پشت علاقهشان یک دنیا خودخواهی، منفعتطلبی و ریاکاری نهفته است. من ترجیح میدهم در آن قلعه گوتیک با ادوارد دست قیچی زندگی کنم، از رولتهای گوشت سویینی تاد بخورم
- چشمان کاملاً باز استنلی کوبریک
هفت سال بعد، «کوبریک» فیلم تحسینبرانگیز «غلاف تمام فلزی» را درباره جنگ ویتنام بهتصویر کشید. آخرین فیلم این نابغه سینما در سال ۱۹۹۹ و با فاصله ۱۲ سال بعد از فیلم قبلی ساخته شد؛ «چشمان کاملا بسته» با بازی «تام کروز» و «نیکول کیدمن» که از جشنواره ونیز موفق به کسب جایزه شد.
- عدوی تو نیستم من، انکار توام
۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه
مسعود بهنود با قلم و زبان مانا نيستاني
مانا نیستانی:اهد داد اما بنظرم جایش است به کسانی اشاره کنم که از اول بر رأی دادن پافشاری کردند و بسیار هم ناسزا شنیدند حتی از جانب مخالفینی که بعدها خود دقیقه نود همراه شدند. کسانی مثل محمد رضا جلایی پور، ابراهیم نبوی و دیگران. بعضی احساسی تر بعضی مستدل تر اما به هرحال خلاف فضایی که دست کم در رسانه های مجازی و فیسبوک حاکم بود. این وسط مسعود بهنود برای من جایگاه دیگری دارد. روزنامه نگاری که خوش بینی و امیدواری اش به آینده با واقع بینی در هم آمیخته که برای آدمهای هیجانزده و احساساتی چندان قابل تحمل نیست. او هیچوقت باورش را به استفاده از ظرفیت های انتخابات از دست نداد حتی زمانی که صندوق آغشته به خون، علامت حیاتی نشان نمی داد. بهنود بابت این تحلیل که درصد زیادی از جامعه ایرانی در هر شرایط پای صندوق می روند و ایده تحریم را نخواهند پذیرفت بسیاری را خشمگین کرد. صبورانه دشنام شنید اما هیچوقت دروغ نگفت یا به خاطر جو احساسی بر چیزی که باور داشت سرپوش نگذاشت. با متانت بحث کرد مخالفت و پافشاری کرد اما انگ نزد. همرنگ جماعت نشد اما به مرور جماعتی را همرنگ خود کرد. یاد عضو متین و شکاک هیأت منصفه در فیلم دوازده مرد خشمگین می افتم که چطور یازده عضو متعصب دیگر را با بحث و منطق و شکیبایی به فکر واداشت و سرنوشت آدمی را عوض کرد. بهنود مثل همه ما آدم است با ضعفها و خطاهایش اما من نمی توانم بابت میانه روی و آرامشش در زمانه ای که فریاد و دشنام و انگ و شعار، متاع پر مشتری است ستایشش نکنم.
۵ نظر:
اگر چند مدت بعد شرکت در انتخابات نتیجه عکس بدهد و کشور به طرف نابودی هرچه بیشتر رود، باز هم ایشان را تجلیل میکنید؟ اینکه خودت رو مخالف رژیم بدونی و خارج از کشور هم باشی ولی باز خودت را محدود به قوانین و باند های حکومت کنی افتخار دارد؟ اینکه بی بی سی که با مالیات مردم انگلیس تامین میشود را تریبون تبلیغی برای کاندید ریاست جمهوری کنی، افتخار دارد؟ اینکه الرقم دانستن سابقه افراد باز هم مردم را تشویق به ایستادن پشت شخص کنی افتخار دارد؟ انتخابات برای چی و چرا؟ آیا جناب آقای بهنود آنقدر که برای شرکت درانتخابات تبلیغ و تفسیر و تحلیل میکند برای جنبش های اجتماعی و صنف های کارگری و سایر اقشار همت میکند؟ آیا تا بحال برای اعتصاب در حد یک شرکت کاری کرده است؟ آیا انقدری که برای کاندیدا های ریاست جمهوری تبلیغ میکند برای اعتراض های قشر آسیب پذیر جامعه اهمیت قائل شده است؟ در ۲ ماه گذشته بیشتر از ۲۰ اعتراض کارگری و اعتصاب و راهپیمایی در شهر های مختلف ایران برگزار شده است پیام آقای بهنود برای آنها چی بوده؟ چرا به جای چسپیدن به صندوق های رای در صدد بال و پر دادن به آنها نبوده؟ چند برنامه در مورد این قشر تهیه شده است؟ چند تحلیل گر و روشنفکر را آورده تا در این مورد حرف بزنن؟ آیا تغیر فقط از راه رای دادهن امکان پذیر است؟
در همین کشوری که ایشان هستند و سایر کشور های اورپایی قبل از اینکه به انتخابات برای تغیر فکر کنن اعتراض و تجمع و راهپیمایی اساس تغیر است، تا نسبت به قانون یا مصوبه یا لایحه اعتراضی شکل نگیرد این صدا در پارلمان های ان کشور ها شنیده نمیشود، حال در ان کشور ها انتخابات تا حد معقول و قابل اتکا آزاد است و دموکراتیک برگزار میشود ولی هیچگاه ظرفیت های اعتراض و تجمع و مخالفت علنی برای روز انتخابات گذاشته نمیشود و در زمان و مکان مناسب صورت میگیرد، ولی چرا روشنفکران و روزنامه نگاران ایرانی به جای ایجاد کمپین های حمایتی و کنش های هم جهت با اعتراض های قشر زیرین جامعه که اتفاقن تمام این سختی ها و فشار ها بر روی آنان است و آنان را هرچه بیشتر له میکند برنامه ای جز شرکت در انتخابات ندارن؟ آن هم انتخاباتی که به دفعات زیاد و پی در پی شاهد تقلب و سوء استفاده و سرکوب و تحمیل و زور و فریب و ریا و وعده های تو خالی بوده است. چرا آنها در مواجه با مشکلات این اقشار صرفن به چند خبر کوتاه و ناچیز بسنده میکنن ولی برای یک انتخابات که دلقکی می ایاد و دلقکی میرود ماه ها برنامه ویژه دارند؟
آقای بهنود و همفکرانش باید به جای صبح زود ایستادن جلو سفارت برای رای دادن یک صبح زود در تظاهرات کارگران فرانسه یا انگلیس یا آلمان و هلند و سوئد و نروژ شرکت کنن که برای حمایت از کارگران ایرانی هرساله برگزار میشود و به جای روشنفکران و روزنامه نگاران ایرانی آنها از قشر آسیب پذیر و همیشه در حال آزار و اذیت دفاع میکنند. آری کوچک ترین رویداد و ناچیز ترین تاریخ که مربوط به رای دادن باشد شامل برنامه ویژه و تحلیل و تفسیر و خبر های دسته به دسته است اما دریغ از یادبودی برای کارگران خاتون آباد که به دست نیروی انتظامی کشته شدند و خانواده های آنان را گروگان گرفتند تا قضیه مسکوت بماند، تمام دنیا اعتراض کردن تمام سندیکا ها و اتحادیه های دنیا بیانیه دادن و هرسال آن را گرامی میدارند اما از چشم امسال بهنود دور و ناچیز است!! چرا؟ بخاطر اینکه از کانون قدرت و تفکر ارباب منشی و چسپیدن به زالو ها بدور است، برای اینکه در آنجا چیزی برای معروف شدن و بزرگ شدن و روزی خوری نیست و کسی یک پوند بخاطر این موضوع نمیپردازد.
استاد داوود سلام
مشارکت در انتخابات هیچ ربطی به تمام کنش های دُرستی که شما نام بردید ندارد ... شما اعتراضت را بکن , جهت گیری سیاسی ات را داشته باش , مبارزه علیه ظلم نیز در برنامه ات باشد و در کنار همه ی اینها از صندوق رای به عنوان پیشرو ترین ابزار وصول دموکراسی هم استفاده کن تا فرهنگ رای دادن در کشوری با سابقه ی 2500 سال استبداد نهادینه شود .
البته من راهکاری برای صیانت از حقوق مالیات دهندگان انگلیسی ندارم . پوزش.
اتفاقا تمام کنشها و کارهایی که من گفتم به شرکت در انتخابات بستگی دارد، شرکت در انتخاباتی که با وعده و وعید و شارلاتان بازی و فریب و شیله مالیدن سر مردم برگزار میشود و خاک بر چشم آنها میریزد تا همه امیدوار باشند این امام زاده حتما شفا میدهد، انتخاباتی که روشنفکران و روزنامه نگارانِ ما را ۱ سال قبل و ۴ سال بعد سرگرمِ دعوای جناحی میکند تا انتخاباتی دیگر، آنها را از فعالیت تهی میکند و انرژی آنها را میگیرد، آنها را درگیر دعوای انتخاباتی رأی دادن یا ندادن میکند و صندوقهای قلابی را برای خیلی هاشون پیشروترین ابزار وصول دموکراسی جا میزند. اینها منِ فعالیتهای دیگر میشود، انرژی که انتخابات و فعالیتهای رد یا قبولِ شرکت در آن از فعالین سیاسی و کنشگران و روشنفکران و روزنامه نگاران میگیرد، اگر در راههای دیگر صرف شود از هر لحاظ تغییر ایجاد میشود، نه اینکه در یک سیستمِ فاشیستی - دیکتاتوری- مذهبی - مافیایی - نظامی از طریق رأی دادن به یکی از همینها بخوای تغییر ایجاد کنی.
ارسال یک نظر