بداهه نویسی، گفته اند، اندیشیدن نیست. آری، از پس اندیشه ای نمی آید، ولی آنچه راهم که با خود می آورد چیزی جزاندیشه نیست. بداهه مفهوم ناگهانی را در خود دارد اما چندان هم ناگهانی نیست. چون، ناگهانی گفتن معنایش نیندیشیده گفتن نیست. به همین جهت آنها، بداههها، حرف هائی که می زنند، و یا با خود می آورند، و یا ما درآنها کشف می کنیم، بدیهه هستند ولی همیشه بدیهی نیستند. بداهه از بدیهی می گریزد. با انتظار میانه ندارد، خود را غیر منتظره می خواهد. شاید ازهمین روست که بداهه ها، این بداهه ها، پیش از آنکه از مقولۀ بدیهیات بشوند، خواسته اند پارادوکس باشند (در آنچه با خود می آورند و یا ما به آنها وام می دهیم )، و درمتن نمائی بگیرند گاه ناخوانده گاه ناخوانا. با اینکه به دعوت من اینجا آمده اند، با اینکه من آتها را احضار کرده ام. آنها به دعوت من پاسخ داده اند، سریع تر از دعوتِ من. معذالک انگار چیزی، اگر نه از انتظار، بل از آرزو در خود داشته اند ، نیروئی که آنها را جلوی صحنه و جلو تر از صحنه رانده است . در بداهه آرزو استبداهه را، با اینهمه، نشناختم هنوز. نه اورا و نه آرزو را. بداهه را پیش از این هم با دوستان شاعرم گهگاه تجربه می کردم، درشعرهای مشترکی که با هم ودرحضورهم می نوشتیم: با فروغ، شاملو، شاهرودی، بادیه نشین، اسلامپور، الهی، و ... جوهر آن را، اما، در پرفورمانس پانزدهم اکتبر ١٩٩٤، در موزۀ برنه بود که شناختم : جوهر اتفاقمایههای اتفاقی ِ این بداههها هم، این مایههای بی شکل در سال ١٩٩٤، بسیارشان بعدها در سالهای ٢٠٠٠، گاه و بیگاه سر میرسند و لژ دیگری پیدا میکنند. کجا؟ جایی در ذهن : سیبی میافتد. گوی بی تابی که از گردونه خارج می شوددرلحظهی بداهه آنچه به ذهن میرسد به دعوتِ همان چیزی است که به ذهن رسیده است ویا رسیده بوده است. وبداهه نویسی، گاه، رسیدن به رسیدههایی است که دعوت از نارسیده میکنند. یک اجرا است . بداهه، اجرای نویسش است. خود کاری ِدست نیست . ولی خودکاری ِ دستی است که دست در ذخیرههای ذهن میبَرد ، به ویژه اگر در برابرمردم و زیر نگاه دوربین باشدگفتنیست که مصرعهايی که روی واژههای پیشنهادی مردم بر تخته ِ سیاه و یا روی طومار آویخته بر دیوار آمده بودند، دراین ترجمه حذف و یا جا بجا شده اند. در این ترجمه گاه بداههای فارسی، فرانسهی بداهه را از دشواری در آورده است، معلوم است، ترجمهی بداهه دیگر بداهه نیست
حرکت در سطح
-
من را فرانسوی ببوس
روايتی است از زير گلو تا پشت گردن که آيه هايش به خط نستعليق آمده اند. رنگ پريده از خواب های غمگين. شصت و يک سوره از تورات تنی. بخش شعرها به عنوان "من را فرانسوی ببوس" عاشقانه هايى ست همراه با واکنش های سياسی و اجتماعی. شعرها سايه هايی هستند، افتاده روی قبرها با تابوت های آماده، رو به درخت های خشک شده ، رو به آدم های خشک شده ، رو به آهن های به کار رفته در تن. بغلشان رفت به آغوش، بغلشان کنيد. بغلشان کنيد.
-
این برنامه شعر خوانی هوشنگ چالنگی POEM
و گزارش این علف بی رنگ به همراه تو این گونه ست اگر این شب ست اگر این نسیم به همراه تو نواده ی خوابالود هم سیاهی ی تنها خود تویی بهین شب تنها که خود می سازی و آبها که در پای تو می خسبند رنگ می گیرد. .
-
گفتگوی رادیویی با رضا قاسمی
غلطید به پهلوی راست. مدتی همینطور بیحرکت ماند؛ خیره به نور ملایمی که از پنجره رو به کوچه میآمد. دستش را از زیر لحاف بیرون آورد و چراغ را خاموش کرد. شانههایش زیر لحاف تکانتکان میخورد
- عدوی تو نیستم من، انکار توام
ناما جعفری، شاعر ایرانی، در مجموعهای با عنوان «تجمع در سلول انفرادی» کوشیده است تجربۀ پرورده و بالیده شدن اندیشه و عاطفۀ شاعران ایرانی را در برخورد به فرایافت پیکار مدنی نمایش دهد.
- من یک ادوارد دست قیچی هستم ای تیم برتون لعنتی
آدم به دوستی این موجودات عجیب، اما معصوم و صادق بیشتر میتواند اعتماد کند تا کسانی که پشت علاقهشان یک دنیا خودخواهی، منفعتطلبی و ریاکاری نهفته است. من ترجیح میدهم در آن قلعه گوتیک با ادوارد دست قیچی زندگی کنم، از رولتهای گوشت سویینی تاد بخورم
- چشمان کاملاً باز استنلی کوبریک
هفت سال بعد، «کوبریک» فیلم تحسینبرانگیز «غلاف تمام فلزی» را درباره جنگ ویتنام بهتصویر کشید. آخرین فیلم این نابغه سینما در سال ۱۹۹۹ و با فاصله ۱۲ سال بعد از فیلم قبلی ساخته شد؛ «چشمان کاملا بسته» با بازی «تام کروز» و «نیکول کیدمن» که از جشنواره ونیز موفق به کسب جایزه شد.
- عدوی تو نیستم من، انکار توام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر