چهلتن در واکنش به این کاندیداتوری خواهان حذف اسم خود از این لیست شد و اعلام کرد حاضر نیست جایزهی دولتی را بپذیرد که به سانسور کتاب دست میزند. مرداد ِ سال ۱۳۸۸ ترجمهی آلمانی رمان «اخلاق مردم خیابان انقلاب» با عنوان «Teheran, Revolutionsstrasse» ) تهران، خیابان انقلاب) با ترجمهی سوزان باغستانی توسط انتشارات کیرشهایم (Kirchheim) در آلمان منتشر شد.
تابستان سال ۱۳۸۸ بورس اقامت یک ساله در برلین از طرف DAAD به او تعلق گرفت. پس از آن بورس بنیاد فرهنگی «هاینریش بُل» متعلق به حزب سبزهای آلمان از آن او شد. چهلتن چند هفتهی دیگر به عنوان نویسندهی میهمان در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به لسآنجلس میرود. پیش از سفر چهلتن به آمریکا گفتوگوی کوتاهی با او کردهام که شما را به خواندن آن دعوت میکنم.
یک سال اقامت در برلین بر شما چطور گذشت آقای چهلتن؟
برلین شهریست که آن را برای پرسه زدن ساختهاند، انرژی این شهر برای نمایش زندگی و هر سرخوشی کوچک و بزرگی که به آن مربوط میشود، پایانناپذیر است. انگار شهر را در فضای پیش از شروع یک جشن ثابت نگه داشتهاند؛ زندگی در برلین خود یک کار تماموقت است. علاوه بر شهرهای مختلف آلمان به لندن، زوریخ و پراگ نیز سفر کردم. لندن شهریست که دو سال از جوانیام در آن گذشته بود، یکبار دیگر آن را کشف کردم. کتاب خواندم، به موزه و سینما و اپرا رفتم، چند مقاله برای فرانکفورتر آلگماینه نوشتم، مقداری غصه خوردم و دوستان تازه پیدا کردم. اضطراب هم البته مونس دائمی من است، هر لحظه منتظرم خبر ناگوار دیگری برسد. این جوریهاست که میفهمم چقدر به هوای مسموم شهرم تهران وابستهام.
فرصت داشتید به مطالعهی آثار آن دست از نویسندگان ایرانی بپردازید که در ایران اجازهی انتشار نمییابند؟
بله البته.
ارزیابیتان؟
این ادبیات در طرح کلی خود با آنچه در ایران تولید میشود کاملاً همجهت است چون دغدغهها مشترکاند. این را هم اضافه کنم که من نوع بدخیمی از روانپریشی در ادبیات چند سال اخیر مشاهده میکنم که خوشبختانه ادبیات خارج از کشور- تا حدودی که من فرصت مطالعه داشتهام- از آن تا به حال مصون مانده است.
نمودهای این به قول شما «روانپریشی ِ بدخیم» کداماند؟
گم کردن موقعیت زمانی – مکانی؛ و فکر میکنم برای کسی که مینویسد هیچ چیز بدتر از این نیست.
رمان شما «تهران، خیابان انقلاب» با استقبال گستردهی منتقدان و خوانندگان آلمانیزبان مواجه شد و در آبان همان سال، یعنی در مدتی کمتر از سه ماه به چاپ دوم رسید. چنین استقبالی از یک اثر ترجمه شده به قلم یک نویسندهی ایرانی در آلمان بیسابقه است. توضیح شما برای این موفقیت چیست؟
من از چند سال پیش در یکی دو رسانه مهم آلمان حضور مستمر و مؤثری داشتهام که نام مرا در این کشور کم و بیش به نامی آشنا تبدیل کرده است. دلیل دیگر و شاید مهمتر هم لابد این است که خود رمان از جذابیت کافی برای چنین استقبالی برخوردار بوده است. در ضمن نباید از یاد برد که بار دیگر در یکی دو سالهی اخیر ایران و هر آنچه به این کشور مربوط میشود در غرب توجه مضاعفی را به خود جلب کرده است.
شما پس از انتشار کتاب در شهرهای مختلف آلمان داستانخوانی داشتید. برخورد مخاطبان ایرانی و آلمانی به کتابتان چگونه بود؟
فضای کلی «تهران، خیابان انقلاب» فضای سنگینیست. این را مخاطبان در هر فرصتی به من یادآوری میکنند. این رمان مطلوب کسانی نیست که برای تفنن کتاب میخوانند. من به آنها حق میدهم، حتی میتوانم بگویم انصاف نیست با پرتاب آدمها به درون موقعیتهای دشوار آنها را خسته کرد و حتی آزرد. اما من بهعنوان یک نویسندهی ایرانی ناچارم از تجربه زیستی خودم حرف بزنم، تجربیاتی که وقتی به مرز تخیل میرسد و قالب هنری به خود میگیرد، یکسره بر مدار کابوس میچرخد.
شما هم مثل محمود دولتآبادی و شهریار مندنیپور به انتشار ترجمهی کتابتان اکتفا کردهاید و در انتشار متن فارسی «تهران، خیابان انقلاب» دست نگه داشتید. چرا؟
در شرایط فعلی این رمان در ایران شانس انتشار ندارد. از «سپیده دم ایرانی» و «تهران، شهر بیآسمان» که بهطور ناقص منتشر شدند اگر بگذریم، رمان دیگرم، «آمریکاییکشی در تهران» نیز که در همین چند سالهی اخیر آن را نوشتهام و به سهگانهی «تهران» تعلق دارد، به همین سرنوشت مبتلا شده است. ولی خوشبختانه این رمانها به ترتیب (هر سال یک رمان) در آلمان منتشر میشوند. در اوت امسال «آمریکاییکشی...» توسط انتشارات C. H. Beck ( در آلمان منتشر میشود.
در سهگانهی «تهران» که فارغ از اجبارات انواع سانسور منتشر شده و میشوند، سبک و سیاق دیگر پیش گرفتهاید؟
من حالا دیگرخیال میکنم بخش عمدهی جذابیت هر ادبیات خوبی به لحاظ تماتیک به خاطر آن است که گرچه بر اتفاقات روزمره و زندگی معمولی استوار است اما بر عناصری از فردیت تأکید میکند که با تجربیات جمعی در پیوند قرار دارند و به شدت افشاکننده و بیپرواست. فوت و فنهای مستندسازی، تاریخنویسی و ژورنالیسم میتوانند ادبیات خلاقه را تقویت کنند. واقعیت ایرانی از هر لحاظ مواد خوبی در اختیار میگذارد. درآوردن درام از دل چنین واقعیتی کار ناممکنی نیست.
اما البته چنین ادبیاتی فضایی مطلقا آزاد طلب میکند. پس دو راه بیشتر پیش رو نیست یا باید آنها را تا فراهم آمدن یک فضای مناسب در کشوی میز نگه داشت یا آنها را در خارج از ایران منتشر کرد.
آیا نمیشود به انتشار این آثار در فضای آزاد ِ اینترنت به عنوان امکان سوم نگاه کرد؟ امکانی که در اختیار تمام خوانندهی فارسیزبان قرار میگیرد؟
چرا البته؛ من ممکن است به زودی همین کار را بکنم. به جد معتقدم در چنین عصری هیچ چیز خفتبارتر از این نیست که نویسندگان و هنرمندان به مرزهای اجتماعی موجود تن دردهند و یا بدتر از آن، آن را بپذیرند. در ضمن ادبیات اتفاقیست که در منظری بینالمللی روی میدهد، چرا باید خود را به بایدها و نبایدهای بومی مقید کرد.
«مرزهای اجتماعی موجود» یا «بایدها و نبایدهای محدود بومی» در واقع همان سانسور دولتی و نیز سانسوری است که اخلاق مسلط جامعه تحمیل میکند.
همین طور است، به هیچ یک از این دو نباید تسلیم شد.
ممنون برای این گفتوگو و سفرتان پربار و دلنشین آقای چهلتن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر