حسین سناپور:گمانم ضرب المثل ها بهتر از هر پدیده ی دیگری
فرهنگ یک کشور را نشان می دهند، دست کم فرهنگ ریشه دار و کهن آن را (مگر جز اسطوره
ها، که اطلاعات بنیانی تری درباره ی آن فرهنگ می دهند). درست است که بسیاری از ضرب
المثل های ما را ملل دیگر هم دارند، و البته معمولا با اندکی تفاوت، اما به نظرم
بعضی ضرب المثل ها هست که احتمالا خاص هر فرهنگی است و ممکن است مشابه اش در فرهنگ
های دیگر اصلا پیدا نشود. و این ها است که می توانند روحیه ی هر مردمی را خوب نشان
بدهند و آن ها را از مردمی دیگر متمایز کنند.
راستش بعضی از ضرب المثل های ما بدجوری منفی
اند، و بعضی هم دو رویه هستند و گرچه رویه ی مثبتی هم دارند، اما رویه ی منفی یی
هم دارند که در زمان هایی شاید آن ها بیش تر به چشم می آیند، مثل همین "تو
گلیم خودت را از آب بکش" (که شکل مصطلح اش البته ممکن است فرق داشته باشد،
مثل، هر کس باید گلیم خودش را از آب بکشد، که البته در معنای آن به نظرم تفاوتی
ایجاد نمی کند). شاید برای جامعه ی روستایی چند دهه یا چند قرن پیش، این ضرب المثل
صرفا واجد معنایی مثبت بود (که البته همان موقع هم به گمانم نبوده)، اما حالا رویه
ی منفی آن بیش تر به چشم می آید، حالا که زنده گی همه ی ما بیش از همیشه در هم گره
خورده و منفرد بودن و تک افتاده بودن و تک روی کردن انگار علت اصلی مشکلات بزرگی
است که باهاشان رودررو هستیم.
تک روی کردن و اتمیزه بودن انگار باید ربطی به
آگاهی آدم ها هم داشته باشد. یعنی به دانستن همین که مشکلات جامعه ی شهری و
مشکلاتی به خصوص که به سیاست مربوط اند، چیزهایی نیستند که کسی فکر کند با تک روی
کردن و فقط گلیم خود را از آب کشیدن قابل حل باشند، مگر جز با منفعت طلبی، اگر نه
با از بین بردن حقوق دیگران. این را داشته باشید تا حرف را از جای دیگری پیش ببرم.
بعد از دوم خرداد گشایشی نسبی در کار فرهنگ و به
خصوص کتاب به وجود آمد. سانسور از بین نرفت، اما اندکی حساب و کتاب دار شد، به
اعتراض ها رسیده گی شد، زمان بررسی ها کوتاه شد، دلایل سانسور نه قابل قبول، اما
قابل درک شد. و کتاب های بیش تری به نسبت پیش از آن چاپ شد. اما در دوره ی اخیر
تمام آن مسائل دوره ی پیش از آن (که به دوره ی وزارت میرسلیم معروف است) و چه بسا
در یک سال اخیر، با شدت بیش تری دوباره برگشت پیدا کرد، به رغم این که شرایط جامعه
عوض شده بود و رسانه ها و آدم ها و خود حکومت تغییر کرده بود و این ها همه گی
برگشت پذیر شدن سانسور را با همه ی ابعاد قبلی اش بعید و ناممکن جلوه می دادند.
اما این اتفاق افتاد و کم کم همه باور کردند که چیزی که به ظاهر نشدنی می آمد، شد.
اما چرا؟
به گمان من دلیل اش چیزی نبود جز این که آن پس
رفتن سانسور را اهل کتاب باعث نشده بودند. این نویسنده ها و ناشران و منتقدان
نبودند که سانسور را کمی و تا حدی به راه آوردند تا خودش را بیش تر با زمانه
هماهنگ کند و تا حدودی کارهاش را معقولانه کند. نه، این اتفاق حاصل تغییر کلی اوضاع
سیاسی _ اجتماعی بود، که ربط نه چندان زیادی با اهل کتاب داشت. حاکمان تغییر کرده
بودند و فضای کلی آن ها را به چنان تغییراتی در دستگاه سانسور رسانده بود. پس به
گمان من اهل کتاب کم ترین تاثیر را در پس کشیدن سانسور داشتند. این محدود شدن
سانسور به اهل فرهنگ داده شده بود، نه این که خودشان آن را گرفته باشند. همین که
این اتفاق در دل اتفاقی بزرگ تر افتاد، نشانه ی این است که اهل کتاب آن را به دست
نیاورده اند. آن ها هم دست بالا به اندازه ی بقیه اقشار آگاه در تغییر آن شرایط
کلی موثر بودند و پس در تغییر وضعیت سانسور هم به همان اندازه نقش داشتند و نه بیش
تر، و این به گمانم چیز چندان زیادی نبود.
به گمان من اگر وضعیت سانسور با تلاش اهل کتاب اصلاح
شده بود، دیگر نمی توانست برگشت پذیر باشد و به شکل فعلی رجعت کند. چون در آن صورت
با گفت و گو، چانه زنی، بحث، قهر، تهدید به دست از کار کشیدن، و یا هر روش دیگری
که منجر می شد به تغییر نگاه دستگاه سانسور، این اتفاق افتاده بود و این به معنای
تغییر نگاه و کارکرد ِ اجزای مربوط به سانسور بود (که من با مفهوم مبهم دستگاه از
آن یاد می کنم)، و چنین چیزی نمی توانست به کلی برگشت بکند به وضع قبلی اش. اما در
اتفاقاتی که افتاد، آن دستگاه بعضی از اجزای کم تر مهم اش جابه جا شدند، کسانی
رفتند و کسانی آمدند، و بعد در دوره فعلی هم همین اتفاق افتاد؛ آن کسان رفتند و
جاشان را به تعدادی دیگر دادند. ضلع سومی هم که به ظاهر مغفول است همیشه (چه در
نکاتی که من تا حالا گفتم و چه در گفته های دیگر معمولا) مخاطبین کتاب (و در این
جا به خصوص، مخاطبین ادبیات) بودند که مثل همیشه منفعل بوده اند و کاملا اتمیزه و
ناتوان از هیچ جور عکس العملی نسبت به این تغییرات. نه انگار که آن ها هم منتفع یا
متضرر می شوند. مگر آن ها که اتفاقا مخاطب این کتاب ها نیستند، اما کتاب ها را می
خوانند برای پیدا کردن شاهد و نمونه یی برای مقاصد دیگر، و نه کتاب خوانی به معنای
آن چه واقعا هست. کتاب خوان ها که طبعا نه کانون کتابخوانی داتشند و نه جایی که
حرف شان را بزند ساکت بودند و هستند، مگر منتقدین نشریات، که اغلب خود نویسنده
بودند و از این دسته به حساب می آمدند و در نتیجه انگار نماینده همین قشر، و نه
نماینده کتاب خوان ها بودند. پس ضلع سوم ساکت بود و هست، مگر آن ها که به نیابت از
دستگاه سانسور کتاب می خوانند و به نیابت از آن هم فریاد می کشند یا اعتراض می
کنند به کتاب های چاپ شده و عرصه ی کتاب خوانی را هم منزه می خواهند و نه محل
کشمکش نگاه ها و خیر و شر و هر چیز دیگر (همان طور که عرصه های دیگر را هم منزه می
خواهند و این ناممکن است).
در این ماه ها هم که می بینیم هر نویسنده یی
گلیم خودش را به هر نحو که می تواند دارد از آب می کشد، چه پیر و چه جوان و چه
مشهور و چه نامشهور (مگر اندکی که گه گاه اعتراضی می کنند و آن هم ناپی گیر) می
شود حدس زد در آینده هم چه اتفاقی خواهد افتاد.
ممکن است در چند ماه آینده، آن طور که بعضی ها پیش بینی می کنند، گشایشی در
فضای سیاسی رخ بدهد و این گشایش هم شاید، شاید به گشایش اندک در فضای فرهنگی و نشر
کتاب بیانجامد، اما می شود حتا در این صورت هم پیش بینی کرد که همین سانسور فعلی
هم با کم و زیادهایی، در دوره های بعد از آن دوباره پیداش شود، چرا که این بار نیز
اگر گشایشی حاصل شود، نه حاصل کار اهل کتاب، که نتیجه ی تغییرات کلی و بیرونی است.
و باز خیلی چیزها درباره ی سانسور ناگفته می ماند، چه میان خود اهل کتاب و چه به
دستگاه سانسور. این که چه کسانی با سانسور موافق اند و چه کسانی مخالف، سانسور شامل
چه چیزهایی می شود و شامل چه چیزهایی نمی شود، برای همه کس و همه ی عرصه ها بد است
و یا نه، برای کسانی، مثلا کودکان، ناگزیر است، و حتا این که اصلا سانسور یعنی
اعمال قدرت قبل از چاپ، یا بعد از چاپ هم، توسط چه کسانی و در کجاها انجام می
تواند بشود، و غیره و غیره. حتما بعضی ها یادشان است که در همان دوره ی اصلاحات،
ارشاد می خواست سانسور پیش از چاپ را بردارد و خودِ ناشران را مسئول کتاب های چاپ
شده بداند، اما خیلی هاشان بدوبدو و اعتراض کنان رفتند و گفتند که چنین آزادی عملی
را، که توام با مسئولیت است، نمی خواهند. نویسنده ها هم همین طور. وقتی به شان
گفته می شود سانسور برداشته شود و خودشان مسئول کتاب هاشان باشند، خیلی ها روترش
می کنند و چنین چیزی را انکار می کنند و ترجیح می دهند جایی دیگر درباره ی درست و
نادرست کارشان تصمیم بگیرد. همه شان هم شاید حق دارند، نمی دانند با چه قانونی و
شرایطی و مجازاتی مواجه خواهند بود، و این چیزهایی است که باید تازه انگار پس از
برداشتن اعمال نظر ارشاد و مانند آن بر متن ها و پیش از چاپ و حتا پس از چاپ شان،
درباره اش حرف زد.
2 مرداد 91
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر