گزارشی از واکنشهای مختلف وبلاگنویسها به آهنگ جنجالی «نقی» از شاهین نجفی
برای آنها که اهل وبگردی یا فیسبوک ـ گودرگردی نبودهاند و نیستند،
ممکن است سوال پیش بیاید: چرا امام نقی؟ شاید داستان آهنگ «نقی» شاهین نجفی
که این روزها تبدیل شده به بحران فضای مجازی، از همان روزهایی شروع شده
باشد که توی گودر و فیسبوک جوکها و نقلقولها از امام نقی دست به دست
میشد. امامی که به گفتهی آنها که مینوشتند، امام مهجوری بوده که کمتر
از او نقل قول شده و هیچ حرف و حدیثی به او در کتابها نسبت داده نمیشود.
هرچه باشد، ربط حضور امام نقی در آهنگ شاهین نجفی را میتوان پیگیری کرد و
به مینیمالهای طنزآمیز آن روزهای فیسبوک و گوگلریدر رسید و
کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان.
انتشار آهنگ شاهین نجفی اما بیحاشیه نبود. اصلاً بیحاشیه نبود. آنقدر که خبرگزاری فارس برایش
حکم مشکوک ارتداد از آیتالله صافی گلپایگانی گرفت و عدهای هم در واکنشهایی سریع برای گرفتن جان شاهین نجفی
صدهزار دلار جایزه
تعیین کردند. گروههای حمایت از کشتن شاهین نجفی در فیسبوک تشکیل شد و
وبلاگها را به واکنش وا داشت. وبلاگنویسها در واکنش به انتشار همچون
آهنگی چند دسته شدند. عدهای که معتقد بودند آزادی بیان
باید وجود داشته باشد
و در چهارچوب آزادی بیان آهنگ شاهین نجفی آنقدر هم مهم نیست و هرکس حق
دارد حرفش را بزند. گروه دیگری معتقد به آزادی بیان بودند اما بدون وارد
شدن با ابزار توهین و تمسخر اعتقادات مردم. گروه دیگری حرکت او را از همه
جهت توهین میدانستند و...
برای خواندن متن ترانهی «نقی» و شنیدن آن به این لینک بروید.
در این گزارش بخشی از واکنشهای گروههای مختلف وبلاگنویسان را در واکنش به آهنگ شاهین نجفی و حاشیههای بعدش میخوانید.
مهشید در زنانهها با تیتر «
مارا به کم فرا نخوانید»
نوشت: «این روزها ، در رابطه با ترانه ی شاهین نجفی ، برخوردهایی از نوع
شاه سوئد ، از دوستان زیاد می بینیم. من چون ناخودآگاه خواندن برخورد های
اجتماعی افراد را توهین به شعور ایشان میدانم ، با این فرض که تمام این
برخوردها آگاهانه است و با قصد و نیت مشخصی صورت میگیرد ، قصد دارم کمی روی
این شیوه ی برخورد و نگاهی که در فراسوی آن به پدیده ی دموکراسی و آزادی
های اجتماعی و فردی و هنری وجود دارد متمرکز شویم.
توجه داشته باشیم که من به هیچ عنوان قصد ندارم فتوای ارتداد شاهین را که
از سوی آخوند ابلهی صادر می شود یا صفحه های فیس بوکی را که ملت را به کشتن
شاهین ترغیب می کنند نقد کنم. من فکر میکنم تکلیف ما با این مسائل روشن
است . چیزی که متاسفانه تکلیفمان با آن روشن نیست ، تذکر های آمرانه و
مهرآمیزی است که تو را به معروفی ، امر و از منکری، نهی می کند.»
نویسندهی وبلاگ راز سر به مهر از مرگ هنری شاهین نجفی
افسوس خورد:
«تعداد هنرمندانی که، به صراحت، با ابزار هنر، اوضاع جاری جامعه را مورد
توجه قرار می دهند و نقد می کنند، خیلی کم است. اگر این هنر «موسیقی» باشد،
بسی کمتر است؛ عموما در جاده دلدادگی و قربان صدقه رفتن، و یا نفرین
معشوق، مسافر جابجا می کنند. فیگورهای تهوع آور می گیرند و فن پیج هایشان
را بالا و پایین می کنند؛ این سوی مرز باشند یا آن سو. «شاهین نجفی» یکی از
آن «خیلی کم»هاست؛ از آن هایی که بی خیال جامعه و مردم نیستند. اما از
وقتی «نقی» را خواند، و همین چند روز قبل آن را منتشر کرد، انگار خودش را
هم تمام کرد، آب ریخت به آسیاب کسانی که نان شان همیشه توی روغن مقدسات
است. او به شکل رکیکی به مقدسات انسان هایی توهین کرده که چون او فکر نمی
کنند. بزک کردن توهین با ادعای «نقد» هم، همان کاری است که امثال صدا و
سیما و کیهان را به خاطر همان، همواره ژست مداران ِ آزادی خواه، محکوم کرده
اند و تقبیح. شاهین نجفی برای تقدس زدایی از باورهای مردم و مخاطبانش، که
ظاهرا به آن معتقد است، شجاعتی احمقانه به خرج داده. صد افسوس که شاهین
نجفی حالا تمام شده، به دست خودش یا کسانی که فریب شان را خورده، اما امید
که به زودی جبران کند و دوباره متولد شود؛ جبهه هنرمندانی که درد مردم را
می بینند، نفر خیلی خیلی کم دارد.»
فاطمه شمس در وبلاگش به واکنش نشان دادن به آهنگ شاهین نجفی
انتقاد کرد:
«خیلی اوراقیم به خدا که هنوز قدرت هضم یک همچین اتفاقی را نداریم و باید
سرش صدتا استاتوس بیربط فیسبوک بزنیم و ربطش بدهیم به حرفها و ارزشهای
صدمن یک غاز سیاسی و اخلاقی و حقوقی و راه بیفتیم توی این سایت و آن
وبلاگ، مانیفست آزادی بیان بدهیم که چی؟ که یک خواننده رپ از سر "بیعقلی و
نفهمی" رفته آهنگی ساخته، حرمت شکسته، آزادی بیان را زیر سوال برده و الخ.
خب شما که عاقلی و فهیم و این همه دانشمند در عرصه اخلاق و قانون و سیاست و
دین و حقوق بشر و غیره، برو دو خط هم تاریخ موسیقی هیپهاپ دنیا را وردار
بخوان و
چهارتا کار،
مشابه کاری که این بینوا به زبان فارسی کرده به زبانهای دیگر بشنو که
این همه جو اخلاق ندهی. لابد آن خوانندهی به زعم شما دوزاری که به زبان
انگلیسی در انکار عیسی مسیح میخواند با یکی که در ایران به فارسی در ذم
دین مرسوم آنجا میخواند فرق دارد. تا کی فرق؟ چرا دین ما همیشه از دین
بقیه جاها مقدستر بوده و خونمان رنگیتر؟ تا کی مرزکشیهای شخصی و
سلیقهای برای آزادی؟ مرض اعتراض و توهین توی ژانر هیپهاپ هیچ وقت روشن
نبوده.»
مهدی جامی در سیبستان از زاویهای دیگر به این موضوع نگاه کرد. پست سیبستان با تیتر «
حق تمسخر و تحقیر محفوظ نیست»
منتشر شد: «نگاه من از زاویه دیگری است. ولی اجازه بدهید از این رابطه
آزادی و توهین استفاده کنم و آن را با کانتکست پیوند بزنم و بپرسم آیا کسی
که قائل به توهین است آن را در هر بافت و کانتکست دیگری هم به کار می برد؟
یعنی آیا آزادی خود را در همه کانتکستها استفاده می کند یا مثلا وقتی صحبت
از اسلام و پیغمبر و امام است می خواهد از حق آزادی اش استفاده کند و حق بد
و بیراه گفتن داشته باشد؟ من بعید می دانم که مثلا شاهین نجفی جرات کند
وارد مباحثی بشود که جامعه میزبان او در آلمان مثلا توهین می داند. فرضا
تولید ادبیات ضدزن یا ضدسیاهان یا ضدیهودی یا ضدهمجنسگرایان. شاهین نجفی به
پشتوانه و دلگرمی گروههایی که از روش توهین برای پیشبرد مقاصد سیاسی و
اجتماعی خود در ایران بهره می برند است که می تواند ترانه آی نقی بنویسد و
اجرا کند. اگر این دلگرمی نبود او هرگز تصورش را هم نمی کرد یا اگر می کرد
جسارت بیانی اش را نمی یافت.
چه اتفاقی افتاده است که چنین گروههایی پیدا شده اند؟ به نظر من گذشته از
آشفتگی در فکر آزادی، مساله سیاسی ماجرا این است که جمهوری اسلامی دین و
اعتقادات مردم را به گروگان گرفته است. در نتیجه گویی برای مبارزه با
جمهوری اسلامی حمله به عقاید مردم مباح شده است. اما جمهوری اسلامی عمرش سی
و چندسال بیش نیست و این مردم دست کم در پانصد سال اخیر دارای عقاید شیعی
بوده اند و در هزار و چند صدسال اخیر به پیامبر و قرآن مهر می ورزیده اند.
کسی که برای حمله به باند تبهکاران حاکم دین و عقاید مردم را هدف می گیرد
دست کم می توان گفت هدف آسانتر و بی پناه را انتخاب کرده است و هدف اصلی را
وانهاده. و به شیوه ای پارادوکسیکال تسلط همان تبهکاران را تضمین کرده
است. زیرا آنها بخوبی و استادانه از این حمله سود خواهند برد و چنین وانمود
خواهند کرد که تمام مخالفان آنها از همین قماش اند.»
بامدادی با تعریف خاطرهای از تودههای مردم در حرم امام رضا
نوشت: «
این کار
آقای شاهین نجفی
را دیدم و گوش دادم و برای اینکه مطمئن شوم چیز مهمی از قلم نیفتاده
متناش را هم با یک گوگل ساده پیدا کردم و خواندم. کاری نیست که چیزی جز
اجبار حاصل از کنجکاوی مرا به حتی یکبار شنیدناش وادار کند، اما انتظار
داشتم خیلی تندتر از اینها باشد و کنایه و توهین به مقدسات در آن به وفور
یافت شود که اینطور نبود. خوب البته نظرها فرق میکند و میتوانم تصور کنم
که حرفهایی در همین سطح هم میتواند خیلی از دوستان مومن را برنجاند که
ظاهرا هم رنجانده است. اما به همین دوستان مومن میتوان این نکته را هم گفت
که اگر ما عادتها و مقدسات «موسی وار» را داریم، صداقتها و درد و
دلهای «شبانوار» را هم داریم و نباید تنها مجرای درد و دل کردن با
سمبلهای دین را به کانالهای رسمی آشنای خودتان محدود کنید و هر چه خارج
از آن شد را کفر تلقی کنید. یک ذره تحمل و مدارا و داشتن وسعت نظر جای دوری
نمیرود، از من گفتن!
من علاقهای به سبک هنری آقای نجفی ندارم و کارهای ایشان را هم به جز یکی
دو مورد استثنایی دنبال نکردهام و هیچ کدام از کارهایشان را هم توی مجموعه
موسیقاییام ندارم. از طرف دیگر، ضمن احترام و اعتقاد به مفهوم نسبی
«آزادی بیان»، معتقد نیستم که به هر حرفی که «بیان» شود باید به عنوان یک
«نظر» احترام گذاشت. خیر. بعضی نظرها هستند که نه تنها قابل احترام نیستند
بلکه گوینده آنها هم ممکن است به حق در معرض بازخواست عرفی یا قانونی قرار
گیرد. حالا اینکه مصداقهای چنین محدودیتهایی در آزادی بیان چه هست یا
باید باشد بحث حقوقدانهاست، اما هر جامعهای با توجه به مناسبتهای خاص
حاکم بر آن محدودیتهای خاص خود را به «آزادی بیان» شهروندانش تحمیل
میکند. این دو نکته را نوشتم که واضح باشد به خاطر «طرفداری از سبک هنری
آقای شاهین نجفی» یا «اعتقاد به آزادی بیان بدون مرز» نیست که بند یک را
نوشتم.»
سروش روحبخش در وبلاگش، خواب بزرگ، شاهین نجفی را با محسن نامجو
مقایسه میکند:
«ساختار این قطعه نجفی از لحاظی شبیه قطعه «همش» آلبوم آخ نامجوست. در هر
دو قطعه بحرطویلی از قسم دادن به چیزهای بیربط یا مضحک وجود دارد. حتا
قطعه نامجو واژه «گ.ا » وجود دارد که از این حیث جسورتر از قطعه نجفی است.
اما تفاوت این دو چیست؟ چرا قطعه نامجو چنین حساسیتی را برنیانگیخت؟
خیلی ساده. نامجو میداند با چه چیزهایی صلاح نیست شوخی کند یا شوخیاش
غیر قابل دفاع از آب در میآید. اصلیترین حساسیتی که در مورد کار نامجو
بوجود آمد بخاطر قطعه » وضحی» بود. این قطعه را زمانی اجرا کرد که ساکن
ایران بود و کارش یعنی خوانش ریتمیک متن مقدس در تاریخ موسیقی ایران
بیسابقه نبوده و تاویل کارش به تمسخر چندان قریب به ذهن نبود. آنقدر که
شاکی او – نه مثلن مدعیالعموم آماده مچگیری- یک قاری از آب درآمد.
نامجو بلافاصله از این رنجش ناخواسته
ابراز ندامت کرد و نجفی بر او شورید
. این همان تفاوت مشرب و نگاهیست که میداند با کی چطور و کجا میشود
شوخی کرد و کجا اگر لازم شد باید شکر خورد و نگاهی که نمیداند. تفاوت این
دو زاویه را با احتیاط میتوان تعمیم داد به نگاه اصلاحطلبان و انقلابیون.
ایدههای انقلابی عوارض انقلابی دارد.»
نویسندهی وبلاگ «در عدم»
با تکیه بر اعتقادات مذهبی و توهین به اعتقادات شیعه
در واکنش تند به آهنگ شاهین نجفی نوشت: «به نظرم پوستری که برای این ترانه
طراحی شده توهین آمیزتر از خود ترانه است. پوستر صراحتا به ساحت مقدس امام
هادی (ع) اهانت کرده است. نکته هایی که در آن وجود دارد مثل شکل گنبد و
پرچمی که طراحی شده، همه توهین آمیز هستند و قاعدتا گناه طراح این پوستر از
جرم شاهین نجفی کمتر نیست.
خود ترانه هیچ گزاره ای را به امام هادی و امام مهدی (ع) نسبت نمی دهد.
یعنی ترانه سرا هیچ شناختی از این دو بزرگوار نداشته و صرفا نام امام دهم و
دوازدهم شیعیان را به صورت موتیو در طول ترانه تکرار کرده. در واقع ترانه
سرا و خواننده به قصد تمسخر اعتقادات شیعیان این اسامی را در متن ترانه
آورده اند. و باید از خودمان بپرسیم که چه کرده ایم که لایق این تمسخر شده
ایم؟ وگرنه ساحت مقدس ائمه (ع) نیاز به تقدیس و تطهیر ندارد. کسی که حتی
دشمنش هم ستایشش می کند چه نیازی به دفاع امثال من دارد؟»
آرش آبادپور در کمانگیر، به «خطکش توهینآمیز بودن نسبت به دین» اعتراض کرد. او در پست «
رضایت خداوند و پنج صفر اضافه» نوشت: «سوال مهم این نیست که آیا «
نقی»
توهینآمیز است یا نه. دقت کن که میگویم «توهینآمیز» و نه «آزارنده».
کار شاهین نجفی آزارنده است. آزار دادن لزوما کار مجرمانهای نیست. تظاهرات
کردن در خیابان و اعتصاب هم آزارنده هستند.
نکتهی مهم این است که خطکش «توهینآمیز بودن نسبت به دین» را باید از
توی خیابان جمع کرد و روال ِ دموکراتیکی برایش دستوپا کرد. این نمیشود که
هر گروهی برای خودش خط قرمز تعریف کند و برای بریدن سر مردم جایزه تعریف
کند.
و قضیه دقیقا همین است. اگر شاهین نجفی توهین کرده و در عقل ِ سلیم ِ
مسلمانی توهینکننده را باید سر برید، که پس لابد خیل ِ مومنین ِ مشتاق
حالا در حال ِ کشف موقعیت جغرافیایی خوانندهی موهن باید باشند. این قضیهی
جایزه تعریفکردن برای این امر الهی
من را یاد آگهیهای فروش تشک میاندازد که میگویند رویش یک بالشت و
تلویزیون هم مجانی میدهند. تشک اگر خوب است که بالشت و تلویزیون
نمیخواهد. دینی که برای جاری کردن حکماش به مومنانش رشوه بدهد یا حکماش
جاییاش میلنگد یا مومنانش تهدلشان به سربریدن راضی نیستند. و همین این
است که اتفاق خوبی است.»
ملکوتِ داریوش محمدپور هم نسبت به این اتفاق
بیواکنش نماند:
«ماجرا اين است که «مسأله»ای پيش آمده است و در ميانهی اين جنجالها تنها
چيزی که عملاً به آن پرداخته نمیشود و پرسشی دربارهی آن نمیشود خودِ آن
مسأله است. پای هزار چيز ديگر به ميان میآيد و تمامی عيوب بیخردی اول از
يادها میرود تا اصل همان مسأله به فراموشی سپرده شود.
بسيار ديدهام، خواندهام و شنيدهام که بعضی گفتهاند: «چيز توهينآميزی
در اين قطعه نيست» يا «همهجای دنيا از اين اتفاقها میافتد و مثلاً در
غرب و اروپا با خدا و مسيح و دين از اين کارها زياد کردهاند» و البته
نمونههای تأييدکنندهی اين ادعا هم فراوان است. اينجا چند نکتهی ساده و
روشن هست.
نخست اينکه وقتی از نوع واکنش افراد به يک نوشته، يا اثر يا يک سخن حرف
میزنيم، من حق ندارم تلقی شخصی خود را در آن دخيل کنم. من نمیتوانم بگويم
«چيز توهينآميزی در آن نيست» يا چيزی باعث آزار دادن يا رنجاندن کسی
نمیشود. اصولاً آزار ديدن، رنجيدن، يا احساس توهين کردن («توهين» با
«احساس توهين» فرق دارد)، مقولهای است ذهنی و سوبژکتيو. در نتيجه، بايد از
يک فرد عادی پرسيد که چه «حسی» نسبت به ماجرا دارد. اين عواطف و احساسات
«افراد» - نه حکومتها يا نهادها – هستند که کل قصه را شکل میدهند.
دربارهی مذهب وقتی حرف میزنيم، موضوعاتی که به دين افراد مربوط میشوند،
برای خود آنها – نه برای کسی که به آن باوری ندارد يا دين و مذهب هيچ نقشی
در زندگیاش ندارد – مسأله کاملاً عاطفی و احساسی است. امام و خدا و
پيامبر، مانند پدر و مادر و نزديکترين اشخاص و افرادی هستند که رابطهای
عاطفی را برایشان رقم میزنند. مقايسه از اين سادهتر که اگر شما در غرب،
کمترين چيزی دربارهی هولوکاست بگوييد يا بخواهيد کشته شدن يهوديان را در
فجايع جنگ جهانی دوم، دستکم بگيريد يا در آن تشکيک کنيد، عقوبت سختی در
انتظارتان خواهد بود؟»
کفهی سنگین جهل و تعصب،
زاویهی نگاه مصطفا عزیزی نویسندهی وبلاگ غوزک پلاتینی به این ماجرا است:
«همین شیعیانی که اکنون برای شاهین نجفی فتوای قتل صادر میکنند خودشان
ناسزاگویی به خلیفهی اول و دوم مسلمانان را نتنها جایز که مستحب و واجب
میدانند و مراسم سخیف عمرکشان دارند که از بس رکیک و زشت است قابل بیان
نیست. اما مسئله به فقط مذهبیها ختم نمیشود مشکل داشتن اشخاص مقدس در
تمام گروهها کم و بیش وجود دارد. لحظهیی تصور کنید شاهین نجفی این ترانه
را برای «کوروش بزرگ» یا «فردوسی» خوانده بود! آنوقت کاملا اوضاع برعکس
میشد و اکنون بخشی از کسانی که دارند برای او هورا میکشند میشدند دشمن
خونیاش که میخواستند خرخرهاش را بجوند و گروهی که اکنون حکم قتلاش را
صادر کردهاند میشدند هورا کشندهگاناش. این فهم و درک که مضمون مهم نیست
«آزادی بیان» مهم است فهم و درکی ست که موجب رشد و توسعه جوامع میشود.
مقدس «دینی» را برداشتن و مقدس «ملی» یا «ایدئولوژیک» جایاش نشاندن پیشرفت
نیست جابهجاییِ پسرفت است.»
آرمان امیری نیز در مجمع دیوانگان، به پستهای وبلاگی که در واکنش به آهنگ
«نقی» نوشته شد، انتقاد کرد. او با اشاره به پستهای ملکوت، سیبستان و
یاسر میردامادی
نوشت:
«من از جوامع دیگر اطلاع چندانی ندارم، اما ادعا میکنم که تا حد خوبی بر
فضای مجازی فارسی زبان اشراف دارم و در مجموع آن گرایشی کاملا قابل توجه به
شعار «نه رومی روم؛ نه زنگی زنگ» میبینم! گرایشی که شاید در ظاهر جهان را
«سفید و سیاه» نمیخواهد و بر پایه اندیشهای مدرن به دنبال
«خاکستری»هاست و حتما باید به «میانهروی» تعبیر شود، اما من گمان میکنم
ماحصل کارش چیزی نبوده جز «میانیابی»!
من با خود ترانه شاهین نجفی کاری ندارم. اتفاقا تاکید دارم که باید این
ترانه به عنوان یک جای خالی از متن برخی موضعگیریها حذف شود تا عمق
«کلیشه» بودن این «میانیابیها» به چشم بیاید. در واقع نوشتههایی وجود
دارند که شما میتوانید خیلی ساده نام ترانه شاهین نجفی را از آنها حذف
کنید و به جای آن بنویسید: «جای خالی را با هرچیزی که دلتان خواست پرکنید» و
در نهایت هم تغییری در محتوای نوشته ایجاد نشود! چنین نوشتهای چه خواهد
بود جز یک «کلیشه» که به فراخور زمان تکرار شده و عنوان آن تغییر میکند؟»
در این واکنشها اما پست خواندنی وبلاگ
آلترناتیو
دربارهی مجازات توهین مذهبی در آلمان، کشور محل سکونت شاهین نجفی منتشر
شد: «توهین به مذهب در محل زندگی این خواننده یعنی آلمان، جرم است. در یکی
از پرونده های خبرساز توهین به مذهب در آلمان در سالهای اخیر، مردی به
دلیل چاپ نام «قرآن» بر روی کاغذ توالت،
به یک سال زندان محکوم شد.
دست برقضا در آن پرونده هم بعد از اینکه کار مرد آلمانی بازتاب رسانه ای
پیدا کرد، با اعتراض سفارت ایران در آلمان، مساله در دادگاه پیگیری شد. به
سادگی اگر این ترانه در دادگاهی در آلمان بررسی شود و هیات منصفه به این
نتیجه برسد که ترانه توهین آمیز است، شاهین نجفی محکوم می شود.» در این پست
همچنین نه نکتهی دیگر دربارهی مجازات توهینهای مذهبی در کشورهای دیگر
را هم میخوانید.
نویسندهی وبلاگ زیتون هم در این باره با تیتر «شاهین نجفی، عصیانزده یا مرتد؟»
نوشت: «من میگم شما هم فکر کن شاهین برادرته! ایا تو میای برادرتو به صرف ابراز عقیده اعدام کنی!
من میگم ما باید هوشیار باشیم، یه عده دارن عین قضیه سوسک مانا نیستانی و
عین کاریکاتور نیکاهنگ کوثر از آیتالله مصباح به آتش ماجرا دامن میزنن.
نباید بذاریم بین ما دودستگی راه بندازن.
و نباید بذاریم با حکم ارتداد دادن به یکی از برادرامون روح آزاد اندیشی ما کشته بشه.
والله به نفع حکومته عین زمان سلمان رشدی تموم هم و غم نظام و مردم بشه ترور کردن یا نکردن یه نویسنده.
شما ببینید این مسئل به نفع حکومته یا ما؟
سعه صدر داشته باشیم!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر