امروز صبح پست آمد و نامه شما را آورد که همراه بود با نامه ناشرتان و صفحههایی که ایرادهایش را مشخص میکند. پاسخ سرکار را هم خواندم. به گمانم درست و به میزان نوشته بودید حرفهایتان را اما آیا لازم یا درست بود اصلا به او جواب دادن؟ میارزید؟ چنان آدمهای ترسو و بیفکر آیا شایسته جواب شنیدن هستند؟
پیداست که این آقای ناشر شما یک کاسبکار بیش از حد ترسو و کمتر از حد نافهمی ست که نمیداند از چه نترسد و میداند که باید از همه چیز بترسد تا به کسبش آسیب نرسد. چرا زادالمعاد و مفاتیح چاپ نمیکند؟ پیداست که او نمونه شاخص روحیهای است که کشور و مردم را همیشه به آسیب میکشانده. همین امروز حتی این انقلاب اسلامی را هم از یک سمت به ذلت میکشاند.
صادق هدایت قضیهای دارد به نام «خر در چمن» که در آن کل این روحیه فرهنگ فلاکت را در چند کلمه خلاصه کرده است. میفرماید «ما خر در چمنی هستیم. هر که در است ما دالانیم و هر که خر است ما پالانیم. خدا کند که از علف چریدن نیفتیم.»
هدایت این را شصت سال پیش نوشت. گویا به احترام اوست که این آقای ناشری که نمیدانم از لای کدام خشت کهنه گیر آوردهاید، به احترام نام او خودش را شاخص این گفته او کرده است. که نه در است و نه دالان شده است اما از بقیه هر دو قسمت نمونه برای لولیدن خود گرفته است و نمیداند با چنین برداشتی تا ابدالآباد به دنبال علف خواهد چرید که گمان نمیکنم گیرش بیاید. لک و لک لنگ خودش را خواهد کرد. بکند.
به من مربوط نمیشود. به شما هم. فقط دلمان برای آن سرزمین بسوزد که این جور آدمها را دارد اگرچه چنین نام و صفتی به آنها دادن دور از انصاف و شعور باید باشد. یکی آمده است و فرموده است ویرگول (یا کاما) را وقتی به کار میبرند که خواندن یک جمله به جایی میرسد که نفس کم میآید. یعنی این علامت نقطه گذاری نه به حاجت نوشته بلکه به وسعت گنجایش ریه و سینه خواننده یا نویسنده مربوط میشود که به این ترتیب اگر آقای شجریان با آن نفس بلندی که در خواندن آواز نشان میدهد بخواهد نوشتهای بنویسد یا بخواند اصلا ویرگول لازم نخواهد داشت اما «سابقا مرحوم» میم آزاد تهرانی لازم دارد که بعد از هر کلمهای که میگوید یا میخواند یک ویرگول بکار ببرد. جل الخالق! حالا اگر از این افاضه واضع آن قاعده ایراد بگیری این آقای ناشر آن را توهین به گویندهاش تلقی میکند! چه داری بگویی جز اینکه بگویی بکند، به جهنم!
به هر حال این کتاب شماست و شما مدتی پدر ما را درآوردهاید و اصرار به گفتگو کردید و بعد که بالاخره به همه اصرارهای شما تن دادم کار را سپردهاید به کسانی که به اندازه کافی صلاحیت و شعور ناشر بودن را ندارند و در گیر و دار نفهمی و حقارت خود در یک دنیای منقلب که بیش از هر وقت حاجت به فهمیدن و روشن شدن دارد دست و پا میزنند. اینجا دیگر من کاری نمیتوانم بکنم جز اینکه پیشنهاد کنم در آینده بهتر و روشنتر انتخاب بفرمایید ناشرتان را و خودتان را نسپارید به آدمهایی که نجف دریابندری و همسر سابقش را و بازرگان و شاملو و نمیدانم چه کسان دیگری را پای هم میگذارند و به دفاع از نوعی حیثیت که برای آنان قائلاند سینه سپر میکنند. حتی نمیفهمند که حرمت و علاقهای را که به کریم امامی داشتهام و دارم و نشان دادهام و باز هم خواهم داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر