او همچنان یک پدیده است، یک فیگور یگانه و زخمی در دهه های گذشته و آینده . بزرگ ترین شاعر معاصر، وصفی ست ناگزیر.
فرهادگوران:او همچنان یک پدیده است، یک فیگور یگانه و زخمی در دهه های گذشته و آینده . بزرگ ترین شاعر معاصر، وصفی ست ناگزیر.
اما او را به این صفت های الصاقی نیازی نیست، این" مهم ترین " و بزرگ ترین" ها، این عناوین پر طمطراق از سر ساده انگاری و قیاس پنداری،که محصول مشترک رسانه و ابتذال است.
کی بود و چگونه بود که احمد شاملو نوشت؛
نامت سپیده دمی ست که بر پیشانی آسمان می گذرد.
هر بار که شعری از او می خوانی این سپیده دمان کلماتش است که ظلمات تن و روح را روشن می کند. وقتی چنان با زبان و جهان یکی شده باشی ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را خواهی نوشت؛ تنانه و عریان؛ چهره به چهره ی زمانه، شعری که زندگی ست. و " خانه سیاه است" را می سازی که در هر زلزله یی و ویرانی یی از نو روی پرده می آید.
در مستند " خانه سياه است "چشمي كه از پشت دوربين مي بيند آلوده به همان زخمي است كه بدن هاي داخل قاب را در بر گرفته؛ بدن هاي بي ارگان. جذامخانه اي كه مرز ندارد و دروازه اي است گشوده به هستی و نیستی بیماران و درماندگان.
كارگردان فيلم در كلوزآپ هاي مثال زدني اش، بي چهره گي آدم هاي آلوده به تجربه ي هولناك جذام را نشان مي دهد بي آنكه زخم را تقديس كند. جذامي ها، این تبعيدي هاي شب سهمگین جهان ما. جذامی، یک نام کثیر است. آنها که "حس بودن ندارند چون حس خنديدن ندارند..."( ژوليا كريستووا / کتاب نيروهاي وحشت )
جذامي هاي فيلم فروغ حتي وقتي مي خندند با دلهره و ترس مي خندند.خنديدن شان " راهي براي جاي دادن و يا جا به جايي آلودگي است".
فروغ فرخزاد ، هم در شعر و هم در سينماي مستند، آلوده گي تمام عيار به سوژه را تجربه مي كند.
او خود را به درون قاب مي كشاند.شكل زندگي و تجربه ي نوشتاري و سينمايي اش به گونه اي است كه كشيده مي شود. خود نيز زخمي مي شود.
آنكه با زخم، آمیخته نمي شود همواره بيرون از قاب مي ماند.
این عکس را تا به امروز ندیده بودم، این شاعر ِ تولدی دیگر را.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر